زنان قهرمان زاگرس

سخت‌ترين لحظات براي گزيزه، ديدن كوله‌براني است كه براي خاموش كردن آتش آمده بودند مرداني كه در اوج فقر هستند اما نسبت به محيط‌زيست احساس مسووليت مي‌كنند
  محمد معصوميان نامش «گزيزه» است؛ به معناي گل نوروزي كه در كوهستان مي‌رويد تا نويد بهار دهد، اما زاگرس اين روزها بوي درخت بلوط سوخته مي‌دهد و تا نوروز هم راه بسياري مانده است. حالا در تابستاني كه هر روز خبري از آتش‌سوزي جنگل‌ها مي‌آيد زنان داوطلبي مانند گزيزه هستند كه براي نجات بلوط‌ها به جنگ آتش مي‌روند. زناني كه چند سالي است در نبود امكانات كافي دولتي و برنامه‌هاي پيشگيرانه آتش‌سوزي از روي احساس وظيفه و عشق به محيط‌زيست پا پيش گذاشته‌اند و پابه‌پاي مردان دل به جنگل‌هاي گداخته مي‌زنند تا در حد توان آتشي را خاموش كنند يا كمك كار مرداني باشند كه با دستان خالي روزها و شب‌ها در كوهستان مي‌مانند تا زاگرس از چيزي كه هست بيشتر نسوزد.
اين روزها ويديوهاي بسياري از حضور زنان زاگرس در برنامه‌هاي اطفاي حريق در شبكه‌هاي اجتماعي همرسان مي‌شود. ويديوهايي از زناني با لباس‌هاي محلي كه با دستان خالي با برگ و شاخه درختان به آتش نزديك مي‌شوند، دبه‌هاي بزرگ آب روي دوش از كوهستان بالا مي‌روند تا آتش را مهار كنند. نان مي‌پزند و حتي آن‌طوركه يكي از داوطلبان اطفاي حريق مي‌گويد زني را مي‌شناسد كه براي كمك به داوطلبان با اتومبيل شخصي كه با آن كار مي‌كند و روزي در مي‌آورد خود را به محل آتش‌سوزي مي‌رساند. سيوان مي‌گويد: ‌«زني را مي‌شناسم كه نمي‌خواهد نامش فاش شود. او هر روز ماشينش را مي‌آورد تا بچه‌هاي داوطلب را به محل آتش‌سوزي برساند. كسي كه حتي نمي‌خواهد نام يا عكسي از او منتشر شود اما يكي از الهام‌بخش‌ترين زناني است كه در اين آتش‌سوزي‌ها ديده‌ام. كسي كه با همان يك ماشين در آژانس كار مي‌كند تا كسب درآمد كند اما به خاطر عشقي كه به طبيعت و زاگرس دارد از زندگي و درآمد خودش مي‌زند تا كار پيش برود و آتش مهار شود.» نبايد اين نكته فراموش شود كه اين‌گونه رفتارهاي فداكارانه در نبود امكانات درست و مديريت براي پيشگيري از آتش‌سوزي جنگل‌ها در موارد بسياري باعث آسيب رسيدن به داوطلبان اطفاي حريق شده است. شهدايي كه تنها و تنها از روي عشق دل به آتش زدند در اين سال‌ها كم نيستند.
 


قصه گزيزه؛ مادرانگي زن شاعر براي طبيعت
گزيزه فتحي 33 سال سن دارد، ادبيات خوانده و به قول خودش «در كار ادبيات است» و شعر مي‌گويد. شنيدن تجربيات ذهن يك شاعر از آتش‌سوزي جنگل‌ها اتفاقي است كه در اين گفت‌وگو با «اعتماد» افتاده است. تازه از آتش‌سوزي برگشته است و صداي خش‌دار از حنجره پر دودش به سختي بيرون مي‌آيد. او كه همراه همسرش براي اولين‌بار در اين آتش‌سوزي‌ها شركت كرده است آن را تجربه‌اي خاص مي‌داند: «از نزديك چيزهايي را ديدم كه پيش از اين نديده بودم. اولين و بزرگ‌ترين پرسش بعد از ديدن اين وضعيت اين بود كه چرا چنين اتفاقاتي مي‌افتد؟ چرا جان آدم‌ها به خطر مي‌افتد براي اينكه آتش را خاموش كنند؟ از طرفي هم ديدن اين دلسوزي و همدلي با درختان و جنگل‌ها و حيوانات واقعا تجربه عجيبي است. اگر پيش از حريق براي تفريح به جنگل مي‌رفتيم و حيواني وحشي مي‌ديدم حالت دفاعي مي‌گرفتيم اما در اين روزها همه مردم حاضرند جان خود را به خطر بيندازند تا جان اين حيوانات را نجات دهند.»
براي گزيزه احساس وظيفه و مسووليت در مردان و زناني كه براي اطفاي حريق مي‌روند نكته مشتركي است و مي‌گويد: ‌«دوستان زيادي را مي‌ديدم كه براي استراحت پايين مي‌آمدند اما هنوز نگران آن درختي بودند كه در حال سوختن بود خود من هم هر بار با اين احساس روبه‌رو مي‌شدم چون آنجا امكاناتي مانند آب نبود كه كامل روي آتش بريزيم تا خاموش شود. مجبور بوديم آتش را از اطراف درخت دور كنيم تا دوباره شعله نكشد يا با خاك آن را خفه كنيم. اين احساسي بود كه در مرد و زن مي‌ديدم و برايم جالب بود.»
او از زنان روستايي مي‌گويد كه شب و روز با «چهره‌ و دست‌هاي پرزحمت» كه پا جاي پاي تمام لحظات سخت زندگي در آن نمايان بود براي اطفا آمده بودند. زناني كه قيد كار و زندگي روزمره را زده بودند تا با احساسي كه او آن را احساسي مادرانه مي‌داند به كمك محيط‌زيست بيايند. گزيزه مي‌گويد بازهم براي اطفاي حريق خواهد رفت: «با اين فشار اقتصادي و اجتماعي كه روزانه با آن دست ‌و پنجه نرم مي‌كنيم آن شب‌ها تجربه‌اي است كه حس خوبي به آدم مي‌دهد؛ حس اينكه مي‌شود يك كار مثبتي انجام داد، كاري كه از دست‌مان برمي‌آيد و اين به آدم احساس معنا مي‌دهد.» او از هماهنگي خوب گروه‌هاي مردمي اطفا مي‌گويد و اينكه نديده بود براي كسي اتفاق بدي افتاده باشد. فتحي از دوستان با تجربه‌تري مي‌گويد كه پيشقدم مي‌شدند و مراقب بودند براي كساني كه اولين‌بار داوطلب شدند اتفاق ناگواري نيفتد. اما سخت‌ترين لحظات براي او ديدن كوله‌براني بود كه براي اطفاي حريق آمده بودند؛ مرداني كه در اوج فقر هستند اما نسبت به محيط‌زيست احساس مسووليت مي‌كنند: «كساني كه 6 ماه بود اجاره خانه نداشتند اما آمده بودند اطفاي حريق كنند. خانه و زندگي را كنار گذاشته بودند و با مسووليت كار مي‌كردند. آن لحظات واقعا گريه مي‌كردم.»
 
آتش «بندول» بدون زنان مهار نمي‌شد
الهام رستمي 20 سال سن دارد و در دانشگاه سنندج علوم تربيتي مي‌خواند. او در گفت‌وگو با «اعتماد» از گروهي محلي در روستاهاي «قلعه‌جي» و «قلعه‌گاه» مي‌گويد كه براي اطفاي حريق تشكيل شده است. او كه اهل روستاي قلعه‌جي سروآباد است از خبري مي‌گويد كه به سرعت در گروه مي‌پيچد: «جنگل‌هاي اطراف روستاي بندول آتش گرفته است» براي او و دوستانش اين يعني بايد هر چه زودتر به كمك مردم محلي بروند. اما آن چيزي كه براي الهام رستمي جالب بود حجم بالاي زنان روستاي بندول بود كه با دبه‌هاي آب روي شانه و پشت مسير نسبتا طولاني روستا تا محل حريق را بالا و پايين مي‌رفتند تا آن‌طور كه منابع محلي مي‌گويند بتوانند ده هكتار آتش‌سوزي را مهار كنند. الهام مي‌گويد: ‌«در دو شبي كه آنجا بوديم، با بسياري از زنان كه كمك مي‌كردند همراه شدم، با آنان دامنه كوهستان را بالا و پايين مي‌رفتم تا به محل آتش آب برسانم. زناني كه كلا در راه بودند و دائم مي‌رفتند و مي‌آمدند. آنقدر حضور اين زنان با دستان خالي پررنگ بود كه هيچگاه از ذهم پاك نمي‌شود» او از دستان خالي و نبود امكانات مي‌گويد و نگراني از اينكه مبادا يكي از دوستانش در آتش گير بيفتد و كاري از دست او برنيايد: ‌«به جز چند نفر از اعضاي گروه كه راهنمايي مي‌كردند و مراقب بودند براي كسي اتفاقي نيفتاد كس ديگري نبود» او از انگيزه‌اش براي ثبت نام در گروه مي‌گويد از عشق به محيط زيست و كمك به هم وطنانش كه تنها هستند: «به خطرناك بودن اين كار فكر نمي‌كردم. پدر و مادرم مي‌گفتند اين كار مي‌تواند خطرناك باشد، شايد خدايي نكرده اتفاقي براي تو بيفتد اما آنها را يك جوري قانع مي‌كردم. من اين كار را وظيفه خودم مي‌دانستم. دوست داشتم براي هموطنانم كاري بكنم.»
او از دود و آتش و سرفه‌هاي خشك در مجاورت با آتش مي‌گويد از خستگي دو شب نخوابيدن و رفتن و آمدن با زنان روستا اما از نظر الهام به احساس خوبي كه بعد از مهار آتش داشت مي‌ارزيد: «اصلا فرصتي براي غذا خوردن نداشتيم. كلا داشتيم تلاش مي‌كرديم. من همراه زنان آب مي‌آوردم. بعد از اينكه آمدم آن‌قدر بوي دود گرفته بوديم انگار خودم آتش گرفته بودم. آن‌قدر خسته بوديم و نخوابيده بوديم كه چشمانم بسته نمي‌شد. از طرفي هم خوشحال بوديم كه آتش‌سوزي را مهار كرديم و به محيط‌زيست بيشتر از اين آسيب وارد نشد. مردان هم بودند اما زنان كرد عادت دارند وقتي مشكلي هست خودشان حضور داشته باشند و در كار كمك كنند. خانم‌ها اصلا جور ديگه‌اي كمك مي‌كردند.» داوطلبان اطفاي حريقي كه با آنها صحبت كردم معتقد بودند مهار آتش‌سوزي بندول بدون حضور زنان محلي امكان‌پذير نبود. زناني كه در چند ويديو از بندول مي‌شود آنها را ديد كه چطور دامنه كوه را بالا مي‌روند و با برگ و شاخه درختان آتش را خاموش مي‌كنند.
 
غيرت يك زن گچساراني
اولين‌بار شهريور سال 1396 بود كه وارد عرصه اطفاي حريق شد. رقيه رحماني، دبير آموزش و پرورش و فعال محيط زيستي يكي از اولين زنان عضو انجمن سبزگامان گچساران است كه وارد عرصه اطفاي حريق شد. او در زمان گفت‌وگو با «اعتماد» در حال آبياري درختان بلوطي است كه در عرصه‌هاي جنگلي اطراف گچساران كاشته است. رحماني كه سال‌هاست به صورت حرفه‌اي كوهنوردي مي‌كند از اولين تجربه حضور در اطفاي حريق مي‌گويد روزي كه بسياري از مردان با ترديد به توانايي‌ها او نگاه مي‌كردند: ‌«خوب يادم هست اولين‌بار چند پيرمرد كه مرا ديدند با خنده گفتند شما كه در اين آتش‌سوزي از بين مي‌رويد، اما يكي از اعضاي گروه به آنها گفت كه من تازه از صعود به دماوند برگشتم.» او از روزي در سال 1396 مي‌گويد كه عضو تيم اطفاي حريق گروه شد و حالا به قول خودش شمار شركت در اطفاي حريق از دستش در رفته است. او در پاسخ به اين سوال كه چرا با وجود خطرات اين كار براي خاموش كردن آتش مي‌رود؟ مي‌گويد: ‌«غيرتم نمي‌گذارد بي‌تفاوت باشم. نه تنها نسبت به آتش‌سوزي كه براي تمام فعاليت‌هاي زيست محيطي چنين غيرتي دارم. آدم اگر غيرت داشته باشد، زن و مرد ندارد. وقتي در بهار مي‌رويم در طبيعت و لذت مي‌بريم چرا نبايد در تابستان به كمك محيط زيست برويم؟ وقتي من كوهنورد هستم و مي‌توانم در ارتفاعات بروم پس مي‌توانم حداقل تداركات باشم و آب و غذا ببرم و گوشه‌اي از مشكلات را حل كنم.» رقيه كه معاون يك مدرسه است تا امروز چند بار بعد از فراخوان با اجازه مدير مدرسه پا به جنگل در حال سوختن گذاشته است و آن‌طوركه مي‌گويد هيچ چيزي نمي‌تواند جلودار او در زمان آتش‌سوزي مراتع باشد.
رقيه از زنان ديگري مي‌گويد كه بعد از حضورش در اطفاي حريق از او خواستند كه در اين كار شركت كنند، اما رحماني مي‌گويد هيچ‌گاه به زن يا مردي پيشنهاد نمي‌كند كه وارد چنين عرصه‌اي شود. رحماني مي‌گويد: «من به هيچ خانمي توصيه نمي‌كنم وارد اين عرصه بشود، چون شرايط سختي است. هوا 45 درجه است و واقعا ترسناك است. بايد آدم چابكي باشيد، بدانيد چطور در اطراف آتش گام ‌برداريد. اينكه يك نفر را ببريم و مصدوم شود خيلي خطرناك است. بعضي از زنان نسبت به پوست دست و صورت حساس هستند. براي من كه بارها دست و صورتم سوخته و به قول معروف از قيافه افتاده‌ام، اين اتفاقات مهم نيست. اما براي مردم مهم است و خيلي براي‌شان عجيب است كه من در خاموش كردن آتش شركت مي‌كنم.»
او از بي‌مهري‌هايي مي‌گويد كه بارها باعث دلسردي او و ديگر داوطلبان شده است، از نبود رسيدگي و تامين حداقلي نياز كساني كه در آتش سوزي شركت مي‌كنند. رحماني تعريف مي‌كند كه بسياري به او مي‌گويند كه اين كار دولت است و بايد خودش از پس مهار و برنامه‌ريزي براي پيشگيري بر بيايد: «داشتيم با ماشين يكي از ادارات مي‌رفتيم به راننده گفتم بزنيد كنار تا آب بخرم و آن فرد با تعجب گفت مگر به شما آب نمي‌دهند؟ بسياري فكر مي‌كنند بابت اين كار به ما پول مي‌دهند. بارها پيش آمده كفش كوهنوردي من پاره شده است، اما دوستان مسوول با كم‌لطفي حتي يك كفش مناسب هم به من يا ديگر دوستان نمي‌دهند.» او از داوطلباني مي‌گويد كه بعد از اين بي‌مهري‌ها ديگر در چنين اتفاقاتي شركت نمي‌كنند و از نظر او حق دارند، چون بارها مسوولان از حمايت‌ها گفتند اما در واقع كاري انجام ندادند: «متاسفانه اين نگاه وجود دارد كه وظيفه ما است كه براي مهار آتش برويم در حالي كه كارمندان يا مسوولان ادارات مربوطه در ماشين‌هاي كولردار بالاي جاده مي‌ايستند و حق ماموريت مي‌گيرند. گاهي پيش آمده ناهار داوطلبان را ساعت 11 شب به آنها ‌رساندند.» رحماني هم مانند بسياري از داوطلبان از اين‌گونه برخوردها دلسرد شده است، اما با خنده مي‌گويد باز هم وقتي فرخوان مي‌بيند، نمي‌تواند جلوي گام‌هايش را بگيرد و حتي گاهي بي‌خبر راهي ارتفاعات مي‌شود تا آتش را مهار كند.
چه زناني كه پشت جبهه‌هاي آتش دست به كار تداركات مي‌شوند و چه آناني كه با توانايي‌هايي كه دارند پا در عرصه شعله‌ور مي‌گذارند در يك چيز مشترك هستند و آن عشق به محيط زيست است، محيطي كه مانند خانه‌اي براي همه ساكنان زمين است. خانه‌اي كه اگر آتش بگيرد زن و مرد و كودك را با هم به كام مرگ مي‌كشاند.