تصميم غلط اخراج اساتيد با تحليل غلط

از ابتداي شكل‌گيري ناآرامي‌هاي پاييز ۱۴۰۱، همواره اين نگراني وجود داشت كه به دليل فقدان تحليل‌هاي درست، اين رخدادها نه‌تنها ناديده گرفته خواهند شد، بلكه تبيين و تحليل‌هاي غلط از علت نا‌آرامي‌ها و اعتراضات، ممكن است سبب وقوع حوادث پيچيده‌تر از رخدادهاي قبلي شود. براساس علم مديريت بحران، تصميمات بر اساس تبيين‌هاي غلط، موج جديدي از بحران را مي‌آفرينند. اما با اين پيش‌فرض، باز هم متاسفانه در شرايط كنوني شاهد تصميماتي عجولانه بر اساس تصميمات غلط هستيم. اساسا تحليل‌ غلط هم به علت فهم غلط از مساله و هم ساده كردن صورت مساله است. به رغم آثار اجتماعي گسترده چنين روندي در جامعه، اين نوع اقدامات تصميم‌سازان و تصميم‌گيران را از خود راضي مي‌كند. برخي نظام‌ها، براي تبيين پديده‌هايي مانند نا‌آرامي‌ها با علل گوناگون سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي يا حتي آثار سياست‌هاي غلط، براي فرار از اتخاذ تصميمات سخت، پيچيده و مسوولانه اصلاح‌كننده امور، تنها اقدام به ساده‌سازي و در مواردي حتي ناديده گرفتن مساله مي‌كنند. در اين يادداشت قصد دارم به موضوع تصفيه و تسويه دانشگاه‌ها از اساتيد مطرح و در مقابل جذب افراد جديد با فشار بر گروه‌هاي علمي اشاره‌ نمايم. پيش از اين، در تحليلي از يك فرد تصميم‌ساز شنيدم كه برخي اساتيد دانشگاه و معلمان نا‌هماهنگ در آموزش و پرورش، عامل اصلي ناآرامي‌هاي اخير هستند. در ابتدا با خود انديشيدم كه اين امر، شايد يك تحليل فردي باشد اما شواهد نشان مي‌دهد كه اين شيوه تفكر به تحليل و ديدگاه غالب تصميم‌گيران تبديل شده است. براساس چنين تحليلي، آموزه‌هاي فراگرفته شده دانشجويان از دانشگاه‌ها، سبب بروز حالت‌هاي اعتراضي شده كه منجر به حضور در خيابان‌ها و شكل‌گيري كنش‌هاي اعتراضي شده است. با چنين تحليل اشتباهي، متاسفانه اقدامات مخربي در دانشگاه‌ها شروع شده است كه در اين يادداشت به آثار آن خواهم پرداخت.  
۱-  از مهم‌ترين آثار اين پديده، تهي شدن دانشگاه از نخبگان، انديشمندان و عالمان است. افراد توانمندي كه صرفا با هدف گسترش انديشه و ارتقاي علمي دانشجويان پاي به اين عرصه گذاشته‌اند، با ايجاد چنين وضعيتي، ديگر رغبتي به حضور و تدريس در دانشگاه‌ها نخواهند داشت و جاي آنها را افراد كم‌مايه اما «وفادارنما» خواهند گرفت. 
۲- دومين اثر، بي‌اعتباري دانشگاه نزد دانشجويان و جامعه علمي است. دانشگاه اعتبار خود را به‌شدت از دست خواهد داد و نتيجه آن سقوط رتبه علمي دانشگاه‌هاي ايران نسبت به ساير كشورهاست. اخراج اساتيد، سبب كاهش فزاينده اعتماد به ويژه پس از سلسله اتفاقات يك‌سال اخير شده است كه منجر به از بين رفتن سرمايه اجتماعي مي‌شود. 
۳- اثر بعدي، درست برخلاف هدف متصور از سياسي و اعتراضي نشدن دانشگاه، در پي چنين تصميماتي، گفت‌وگوهاي اعتراضي بيشتر شكل خواهد گرفت. 
۴- از ديگر تاثيرات اخراج‌ها، افزايش احتمال خروج اساتيد اخراج‌شده از كشور است كه خود به معناي شتاب گرفتن خروج سرمايه‌هاي انساني از ميهن و جذب اين سرمايه‌ها در كشورهاي ديگر است.


۵- اخراج اساتيد به معناي اخراج ايده، فكر، خلاقيت و سرمايه‌هاي دانشي رشد و توسعه كشور است. به عبارتي در شرايط انزواي فعلي و در حالي كه به‌طور قطع نيازمند استفاده از نيروهاي متخصص داخلي هستيم، خروج اساتيد دانشگاه به معناي حركت در مسير تداوم نابساماني‌ها است.
در اين انديشه‌ام: لحظاتي وجود دارد كه فلسفه وجودي يك نهاد به پرسش گرفته مي‌شود. درست در چنين لحظاتي است كه بايد به بنيادهاي تاسيس آن نهاد بازگشت. وقتي از دولت، دولت‌زدايي مي‌شود بايد پرسيد دولت چيست؟ وقتي اقتصاد تحت فشار مداخلات برون‌اقتصادي شكل دستوري به خود مي‌گيرد بايد پرسيد اقتصاد چيست. امروز نيز بايد به بنيان‌هاي دانشگاه بازگشت و از خود پرسيد: دانشگاه چيست؟ و تا كجا مي‌توان از چيزي به نام دانشگاه سخن گفت؟