يكي بر سر شاخ بن مي‌بريد

خيلي عجيب و همزمان تاسف‌آور است. شمار استادان اخراجي و تعليقي و ممنوع از تدريس و... در دانشگاه‌ها روز به روز زيادتر مي‌شود، تا جايي كه در فهرست‌ها نام بسياري از ايشان از قلم مي‌افتد. صداي همه هم در آمده، از دانشگاهيان و دانشجويان تا سياستمداران و فعالان سياسي و اجتماعي. حيرت‌آور است. هيچ‌كس هم گردن نمي‌گيرد و مسوولان بهانه‌تراشي و توجيه مي‌كنند. اما واقعيت اين است كه تعداد استادهايي كه در دانشگاه به مشكلي برخورده‌اند، هر روز بيشتر مي‌شود.
به عنوان فارغ‌التحصيل رشته فلسفه و روزنامه‌نگار حوزه انديشه، وظيفه خود مي‌دانم كه دست‌كم به استادان رشته فلسفه بپردازم و از اجحافي كه در حق ايشان مي‌شود، ياد كنم، دست‌كم براي اينكه در تاريخ بماند و شرمسار آيندگان نباشم. به ويژه كه اين ضربه بيش از آنكه به اين استادان باشد، به دانشگاه و دانشجويان وارد مي‌شود. بهمن ماه سال گذشته خبر كنار گذاشته شدن دو استاد فلسفه، دكتر موسي اكرمي و دكتر امير مازيار منتشر شد. قبلا اتفاق مشابهي براي دكتر بيژن عبدالكريمي افتاد كه خوشبختانه با پيگيري‌هاي وسيع حل شد. براي دكتر مازيار و دكتر اكرمي در صفحه آخر يادداشتي نوشتم با عنوان «شرف آكادمي». حالا دكتر مسعود عليا درباره خودش و دكتر مازيار نوشته است: «بعد از بركناري‌ام از مديريت گروه فلسفه هنر، حالا خبر رسيده است كه با تغيير برنامه درسي ترم پيش‌رو، تمامي درس‌هاي مرا به ديگران سپرده‌اند. اين منع نارواي تدريس در ترم بعد شامل حال دكتر امير مازيار، استاد ديگر گروه نيز شده است. دانشگاه هنر حال و روز بدي دارد.»
دكتر عليا را همه دانشجويان فلسفه و هنر مي‌شناسند، به عنوان استادي مسلط، دانا و پركار. در زمينه فلسفه هنر، اگر نگويم باسوادترين در ايران است، بي‌اغراق يكي از مطلع‌ترين و آگاه‌ترين اساتيد است. نگاهي گذرا به عناوين متعدد كتاب‌هايي كه در اين زمينه ترجمه كرده، گوياي اين ادعاست. «فلسفه هنرها: درآمدي بر زيبايي‌شناسي» نوشته گوردون گراهام و «هنر به منزله تجربه» نوشته جان ديويي دو تا از كتاب‌هاي او در اين زمينه است. او در زمينه سنت پديدارشناسي و فلسفه قاره‌اي معاصر هم يكي از استادان برجسته و پركار در ايران است. كتاب «جنبش پديدارشناسي: درآمدي تاريخي» نوشته هربرت اسپيگلبرگ، يكي از راهگشاترين آثار در فارسي براي شناخت اين سنت مهم فلسفي است. فيلسوف بزرگي چون امانوئل لويناس را دكتر عليا به‌طور جدي به اهل فلسفه در ايران معرفي كرد، با نگارش رساله دكترايي درباره انديشه‌هاي او كه به صورت كتابي با عنوان «كشف ديگري همراه با لويناس» منتشر شد، همچنين با ترجمه كتاب كالين ديويس با عنوان «درآمدي بر انديشه لويناس». او همچنين از متفكران بزرگي چون رودلف كارل بولتمان، هانا آرنت و هيلاري پاتنم آثاري به فارسي ترجمه كرده است. اما غير از اين توانمندي‌هاي علمي، دكتر عليا به لحاظ شخصيتي و منش استادي نيز ميان دانشجويان و اهالي فلسفه بسيار محبوب و پرطرفدار است و ممنوعيت تدريس او تاسف‌برانگيز. در همين روزهايي كه خبر حذف او از برنامه درسي دانشگاه هنر اعلام شده، شمار زيادي از دانشجويان واكنش نشان داده‌اند و اعلام كرده‌اند كه تا زماني كه او و دكتر مازيار به برنامه درسي بازنگردند، انتخاب واحد نمي‌كنند. 
راستي در دانشگاه چه خبر است؟ افراد و گروه‌هايي كه چنين تصميم‌هاي عجولانه‌اي مي‌گيرند، با خودشان چه فكر مي‌كنند؟ آيا اصلا فكر مي‌كنند؟ فيلسوف بزرگي گفته است تفكربرانگيزترين مساله در روزگار ما آن است كه فكر نمي‌كنيم. اين سخن درباره تصميم‌گيرندگاني كه اين‌طور به جان دانشگاه‌ها افتاده‌اند، به طريق اولي مصداق پيدا مي‌كند. درست است كه محروميت دانشگاه از استادان چند صباحي اين فرهيختگان را به دردسر مي‌اندازد و زندگي شخصي آنها را دچار خلل مي‌كند، چنان كه اخراج استادان بزرگي چون عباس زرياب خويي و عبدالحسين زرين‌كوب و اميرناصر كاتوزيان و پرويز ناتل خانلري و شرف‌الدين خراساني و محمدرضا باطني و... ايشان را به زحمت انداخت. اما در يك چشم‌انداز ميان‌مدت متضرر اصلي اين اقدامات دانشجويان و دانشگاه‌ها هستند. وگرنه اين بزرگان كه بالاخره جايگاه خود را پيدا مي‌كنند. سعدي در بوستان (سعدي‌نامه) گفته است: يكي بر سر شاخ، بن مي‌بريد/ خداوند بستان نگه كرد و ديد// بگفتا‌ گر اين مرد بد مي‌كند/ نه با من كه با نفس خود مي‌كند.