تمام غم و رنج عالم!

حملاتي كه در برخي نقاط ايران به مهاجران افغان صورت گرفته، در درجه نخست ناشي از ناخودآگاهي فرهنگي و فشارهاي اقتصادي است، اما تحريكات و تبليغات رسانه‌ها به خصوص در فضاي مجازي را نمي‌توان در بروز چنين فجايعي ناديده گرفت.
برخي رسانه‌ها، تنها فلسفه‌اي كه براي وجود خود تعريف كرده‌اند، حمله بي‌وقفه به همه ابعاد وضع موجود است. اين هم براي خودش فلسفه‌اي است، اما آنها در اين كارزار، گويي هر چه را دم دست‌شان برسد، پرتاب مي‌كنند بدان اميد كه به حكومتي‌ها بخورد، بي‌آنكه توجه كنند آنچه پرتاب كرده‌اند چه بوده و به چه نقطه‌اي اصابت كرده است!
موضوع مهاجران افغان هم به نظرم از اين جنس است. عده‌اي نه از روي تحقيق و پژوهش در مورد آثار حضور فزاينده همسايگان افغان ما در جامعه ايراني، بلكه به صرف حساسيت برخي عوام مردم نسبت به اين حضور آن را ابزار مناسبي براي مخالفت با حكومت يافته‌اند و با دامن زدن به افغان‌هراسي، مي‌كوشند تا جامعه را عليه آنان تحريك كنند!
همسايگان افغان ما از همان هنگامي كه ارتش سرخ اتحاد جماهير شوروي به كشورشان لشكر كشيد، دسته دسته مهمان ما ايرانيان شدند. من از دوره تحصيلاتم در مقطع راهنمايي كه به اصطلاح امروزي‌ها «كودك كار» بودم، با كارگران افغان در امر «فعلگي» براي ساختمان‌سازي همكاري داشتم. اين مردمان پرتلاش و سختكوش و زحمتكش و با اراده و بي‌توقع معمولا سخت‌ترين كارها را با كمترين مزد به عهده داشته‌اند و عملا در همين مقدار ساخت‌و‌سازي كه در اقتصاد ايران صورت گرفته است، سهمي بسزا دارند.


آنها اينك نيز در شمار بيشتري نسبت به گذشته، از ظلم و جور و ستم و استبداد طالبان به كشور ما پناه آورده‌اند و نيروي كار ارزاني را در بازار ايران عرضه مي‌كنند. امروزه از چوپاني در كوهستان‌هاي صعب و دشت‌هاي سوزان تا حفر كانال براي لوله‌كشي گاز و جمع‌آوري زباله شهرها و خدمت در فروشگاه‌ها و رستوران‌ها و اغلب كارهاي ساختماني و سرايداري با اين مهاجران رانده يا فراري از وطن خويش است. حتي با يك حساب سرانگشتي نيز مي‌توان حدس زد كه خروج آنان از ايران چه تاثيري بر جهش قيمت نيروي كار و اثر آن بر نرخ تورم و افزايش قيمت‌ها مي‌گذارد.
افغان‌ها مهمان ما هستند. مهمانان كم توقع و زحمتكشي هم هستند. با وضعيت خراب اقتصادي ايران، بالطبع به آنها هم در اينجا خوش نمي‌گذرد. از سر ناچاري به كشور ما آمده‌اند و از هر جهت شايسته مهرباني و دوستي و همدلي‌اند.
ممكن است جرمي از شماري از آنان هم سر بزند همان‌طور كه از خود ايراني‌ها و هر نوع بني بشر ديگري سر مي‌زند. مي‌توان به ناكارآمدي دولت در سامان آنان انتقاد كرد همان‌طور كه به ناكارآمدي دولت در ديگر زمينه‌ها انتقاد كرد، اما تحريك عواطف مهاجرستيزي و احساسات ضد مهمان‌نوازي حقا كه غيرانساني و معطوف به فاجعه است.
البته عموم ايراني‌ها رسم غريب‌نوازي را رعايت مي‌كنند و از هر كمكي به مهاجران افغان و رفع مشكلات بهداشتي و آموزشي آنان دريغ نمي‌ورزند، اما شمار اندكي هم بر اثر فشار اقتصادي يا تحريك رسانه‌ها ممكن است دست به كاري بزنند كه اگر همان كار عليه مهاجران ايراني در خارج از كشور صورت گيرد فريادشان عليه نژادپرستي و مهاجرستيزي بالا مي‌رود.
به نظرم دولت بايد براي ارائه خدمات مناسب آموزشي و درماني و بهداشتي به مهاجران افغان از كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل كمك بگيرد.
مشاهده صحنه‌هايي از درماندگي اين پناهندگان به هنگام بروز بيماري دل سنگ را آب مي‌كند.
هرگز روزي را از ياد نمي‌برم كه در بيمارستاني در كرمان، پيرمردي افغان با سر و رويي پوشيده از مويي سپيد و بلند و با چهره‌اي پهن و درخشان، افتان و خيزان در پي برانكاردي مي‌دويد. روي برانكارد دخترش از درد به خود مي‌پيچيد. بيمارستان تخت خالي نداشت و چشمان درشت پيرمرد تمام غم و رنج عالم را در خود منعكس مي‌كرد... (اين قصه را در جلد دوم خاطراتم با عنوان بهار زندگي در زمستان تهران نقل كرده‌ام)