خنياگر تاريخ سراسر رنج ايراني

به قول نيما: «نام بعضي نفرات، رزق روحم شده است» اين نام‌ها بركت فرهنگ هستند. يادشان، دوام حيثيت آدمي است. آثارشان، آب گواراي روان. چهارصد فصل زيست. در آخرين فصول، در واپسين ايستگاه‌هاي قطار عمر، ميزبان ما شد و من مهمان مهر او شدم. به گفته سعدي، ابر در بيابانم باريد. مستند‌سازي، دليل راهي شد كه محضرش را دريابم. دوام باورهايم را از ديدار با او دارم او تنها «حجت زنده»اي بود كه از نزديك ديدم. سعادت ديدار حضوري با ساير محبوبانِ جهانِ درونم را نداشتم: رهي، پژمان، بنان، قوامي، محجوبي، الهه و... اما استاد شهيدي را از نزديك ديدم و عظمت روح لطيف و رنگينش، مرا با دوام انسان و انسانيت عهدي ديگر بست «اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد» گرچه اگر زمان به عقب برمي‌گشت، اگر اختيار و آگاهي امروز را داشتم، تصميمات ديگري مي‌گرفتم: بسيار بيشتر مي‌ديدم، از ناگفته‌ها و ناشنيده‌ها مي‌پرسيدم، تلاش مي‌كردم براي درك سكوت‌هاي پرمعنايش.
شهيدي ديده نشد، ولي شنيده شد. فروتني شاهانه‌اش چنين مي‌خواست. شهيدي، شهره شهر هنر شد، ولي شناخته نشد. كدام هنرمند بزرگي در زمان خودش به درستي شناخته شده است؟ تلاش‌هاي كوچك براي شناخت وجود بزرگ او تازه بعد از كوچ ابدي او شروع شد. اگر به جايي برسد و تصويري شايسته از هنر او را رسم كند. راستي، پژوهش و پژوهشگر در پهنه موسيقي كجايند و چه مي‌كنند؟ هنوز هم ريكوردر به دست، درباره اهميت آواهاي بومي و روستايي داد سخن مي‌دهند كه البته در جاي خودش مهم است اما شصت سال هنرورزي شهيدي ارزش تحقيق نداشت؟ نبايد فراموش مي‌شد كه موسيقي آوازي ما چهره ديگري با چنين صفات منحصربه‌فرد را سراغ ندارد. فرهنگ فعلي و چشم‌انداز آينده‌اش، پروردن چنين هنرمنداني را نه مي‌خواهد و نه مي‌تواند و نه نياز دارد. سال‌هاي سال همين يكي را داشتيم و قدر همين يكي را هم ندانستيم. 
پدر شهيدي، ميرزا حسن صدرالاسلام، از عالمان بلندمرتبه زمان و مكان خود بود. تقدير شهيدي، پرورده شدن نزد بهترين‌هاي زمانه شده بود. از پدر تا اسماعيل مهرتاش و اديب خوانساري و... خط و ربط و شناخت ادب فارسي و تازي را از پدر داشت. خوشنويس بود و شعر را روان مي‌سرود، هرچند هيچ‌گاه دعوي شاعري از او شنيده نشد و دفتر قطعات منظومش كه در واپسين سال‌هاي حياتش كشف نموديم و اكنون در دست چاپ است، ذوق ادبي او را گواه است. مايه‌شناسي موسيقي و آوازخواني/ بازيگري تئاتر (جامعه باربد) را مديون آموزش‌هاي مهرتاش مي‌دانست. گرچه استادانش در موسيقي، تنها راهنما بودند و نه تعيين‌كننده. او سبك و سياقش را خودش ساخت؛ نه شبيه هيچ خواننده‌اي شد و نه هيچ خواننده‌اي شبيه او.‌ از اجراهايش تا سال ۱۳۳۷ هيچ ضبطي موجود نيست.‌ دير به راديو آمد و زود شهرت همراه محبوبيت پيدا كرد. كافي است به اولين برنامه او در گل‌هاي رنگارنگ شماره ۲۹۶ گوش كنيم تا دريابيم صداي شهيدي جوان به ساخته و تنظيم استادانه روح‌الله خالقي (با عنوان «نغمه بختياري»، با كلام جمشيد ارجمند تهراني) چه رنگ و حال مدهوش‌كننده‌اي بخشيده است. «كجا مي‌روي» را بنا بود بنان بخواند اما برايش مشكلي پيش مي‌آيد اين كار با صداي شهيدي بي‌مانند مي‌شود؛ شهيدي تعريف مي‌كند كه خالقي پس از اجرا ساعت‌ها در حس و حال آن اجرا مانده بود. حتي طلوع او هم در اوج بود. او هميشه از اوجي به اوجي پرواز مي‌كرد، همان‌گونه كه در آوازها، از گوشه‌اي به گوشه‌اي ديگر و از دردي به دردي ديگر مي‌رفت و بر دل آدمي، داغ مهر مي‌زد. 
در مقام نوازندگي‌اش همين‌قدر بس كه در كشورهاي جهان اسلام (و نه جهان عرب)، او را با عناوين بزرگي چون استادالاساتيد و المغني‌الملوك و... ياد مي‌كنند و او را در رديف نوازندگان چيره‌دست عود مي‌شمارند. اما بسا افسوس در كشورش، رديف‌پرستاني كه دچار دگماتيسم هستند، اول سعي كردند موجوديت عود را ناديده بگيرند، بعد هم هويت و حيثيت او را نشانه گرفتند و بعد هم سعي كردند كه به هردوي‌شان مارك‌هايي بچسبانند كه نه ربطي به مباحث هنري داشت و نه مباحث علمي. صفاتي بي‌بنيان نظير كاباره‌اي، خالطوري، عربي، درباري، بسا عجيب‌تر ساواكي و از همه حيرت‌آورتر: محدود كردن او به يك شيوه و آن «گلها»يي؛ انگار هر چه از پسند آنان خارج باشد جرم مسلم و از گناهان كبيره است و بايد تكفير شود. 


باري، آينده، اين پليدي‌هاي كهنه را هم خواهد شست و خواهد برد. اما نبايد فراموش كنيم و از سر بگذرانيم كه آسيب‌هايش هرگز جبران نخواهد شد. سكوت و غيبت و غربت شهيدي هم از اين خسارت‌هاي بزرگ زمان ما بود. نواساز و نغمه‌پرداز بود، ملودي‌هاي شورانگيزي ساخت ولي ادعايي نداشت حتي يك بار هم از او ادعاي آهنگسازي و شاعري را نشنيدند. او مي‌ساخت و تاثيرش را مي‌گذاشت و مي‌رفت. عملكرد زمانه را خوب مي‌شناخت و شكايتي نداشت. نيك مي‌دانست كه ماندگار شده و حافظ درست گفته كه: «قبول خاطر و لطف سخن، خداداد است» شهيدي، خنياگر درد تاريخ سراسر رنج ايراني است. نوايش جاودانه باد.
*  كنشگر و نويسنده حوزه موسيقي