راهکار های امام هادی (ع) برای تعمیق روابط خویشاوندی

امیررضا توکلی-حضرت امام علی النقی (ع) دهمین امام شیعیان،  سال 220 قمری و در هشت سالگی به مقام خطیر امامت نائل گردید و به مدت 33 سال رهبری اهل ایمان را عهده دار بود.  امام هادی (ع)  دوران امامت خویش را با خلفای ستمگر عباسی همچون معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز سپری کرده  و در نهایت سال ۲۵۴قمری در ۴۱سالگی به شهادت رسیدند. بی تردید سیره و زندگانی امام دهم شیعیان دارای ابعاد گوناگونی است که می تواند برای رهروان آن امام همام درس آموز باشد. یکی از ابعاد شخصیتی امام هادی (ع) توجه ایشان به خویشاوندان است . نباید فراموش کرد که  رابطه خویشاوندی، اهمیت ویژه ای در زندگی انسان و پیامدهای مهمی در زندگی اجتماعی افراد دارد. پیشرفت مادی، معنوی و اخـلاقی یک جامعه، از خانواده و خویشاوندان شکل می گیرد. از همین رو، تحکیم این نهاد و روابط میان اعـضای آن، از جایگاهی ویژه در روایات و سـیره مـعصومان از جمله امام هادی(ع) برخوردار است. در همین باره امام هادی(ع)، از راهکارهای متعددی برای تحقق این مهم استفاده کرده اند. موضوعی که زهرا یوسفیان و حمیدرضا مطهری در پژوهشی به آن پرداخته و زوایای مختلف ارتباط گیری امام هادی با خویشان خود را بررسی کرده اند که در ادامه بخش های مهم این پژوهش را می‌خوانید:    بخشش و کمک مالی به خویشاوندان یکی از موارد مهم در زندگی انسان، کمک مالی به همنوع، به ویژه خویشاوندان است که به استحکام هر چه  بیشتر روابط بین آنان مـی انجامد و خـداوند در آیـات بسیاری به انفاق و بخشش بـه آنان بـا عنوان «ذوی القربی» اشاره و بر آن تأکید کرده است[1] و این انفاق و احسان در درجه اوّل، به پدر و مادر و فرزندان به معنای صله رحم واقعی و نیز بـستگان نزدیک است و یکی از اوامر خداوندی و لزوم تقدم آنان بر دیـگران در احـسان و نیکی، از پیمان های الهی است که پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) در این امر انسانی تلاش ویژه داشته اند. امام هادی(ع) نیز به عـنوان یـک راهـبر معصوم، به این مسئله توجه فراوانی داشته است؛ به گونه ای که بـرخی منابع، این ویژگی اخلاقی امام را همانند پادشاهان دانسته و می نویسند: «انفاق و بخشش امام هادی(ع) به قدری بود که جـز پادشـاهان کـسی توانایی انجام آن را نداشت و مقدار بخشش های ایشان، تا آن زمان از کسی دیده نشده و در جـغرافیای اندیشه ها نمی‌گنجد.[2]» این بخشش، با توجه به وضعیت اجتماعی آن دوره و ظلم و ستم بیش از حدّ حاکمان عباسی بـر مـردم، بـه خصوص بر علویان، در گشایش تنگنای اقتصادی آنان و بهبود وضعیت‌شان اهمیت فراوان داشت. ابـوالفرج اصـفهانی، گـوشه ای از سخت گیری بر علویان را گزارش کرده و بغض و دشمنی عمربن فرج رخجی، کارگزار متوکل (227 ـ 247ق) به خاندان امـیر مـؤمنان7 را تـرسیم کرده و درباره سخت گیری او بر علویان می گوید:« وی از سوی متوکل به فرمانداری مکه و مدینه گمارده شـده بـود. او مانع ارتباط فرزندان ابوطالب با مردم می شد و از احسان و کمک مردم به آنان جـلوگیری مـی کرد و اگـر می شنید فردی به آنان کمک کرده، هرچند به مقدار اندک، شخص کمک کننده را تحت شـکنجه و آزار قـرار می داد و جریمه سنگینی را برایش مقرر می کرد. محاصره اقتصادی فرماندار متوکل در خصوص علویون، آنان را چـنان دچـار تنگدستی طاقت فرسایی قرارداده بود که چند زن علویه، تنها با یک پیراهن زندگی می کردند و هنگام نماز، آن پیراهن را به نوبت می پوشیدند و نماز می خواندند و بقیه ساعات در اتاق های خود برهنه به سـر مـی‌بردند. ایـن وضع، تا زمانی که متوکل زنده بود، ادامه داشت.[3]» امام هادی(ع) در چنین جوّ خطرناکی، بـا رعـایت کـامل مسائل حفاظتی و امنیتی، با انفاق و بخشش در کاستن از سختی های خاندان خود می کوشید. اسـحاق بن جلاب، نمونه ای از رفتار آن حضرت را گزارش می‌کند و می گوید:« برای ابوالحسن (امام هادی(ع) گوسفندان زیادی خریدم. سپس، امام مرا خواست تا بـه مـنزلش بروم. بعد از ورود به خانه ایشان، امام مرا به اصطبل حیوانات برد و از آن جا بـه منطقه ای برد که نمی‌شناختم. آن گاه دستور داد تـمام آن گـوسفندان را بین کسانی که گفته بود، از جمله بـرای ابـی جعفر پسر بزرگش و مادرش و افراد دیگر، توزیع کنم.[4]» از دیگر مصادیق بخشش امام به خـویشاوندان را دربـاره ابوهاشم جعفری (261 ق) می بینیم. او که از مـنتسبان بـه اهل بیت اسـت، بـه عـلت تنگنای مالی، برای درخواست کمک نزد امـام هادی(ع) رسید و پیش از آن که سخنی بگوید، امام دستور داد 200 دینار طلا بـه او بـدهند که با آن، مشکلات خود را برطرف کـند. [5] اعتماد به خویشاوندان اعـتماد و اطـمینان بخشی به اقوام و خویشاوندان مؤمن و بـاتقوا، یـکی دیگر از آموزه های رفتاری است که بر خویشاوندان تأثیرگذار بوده و جایگاه شخصیتی افراد را در بـرابر دیـگر افراد فامیل و دوستان بالا مـی برد و پیـوندهای خـویشاوندی را مستحکم تر می کند؛ بـه ویژه اگـر این اعتماد از طرف فـرد بـزرگ و مورد توجه خاندان صورت گیرد. نمونه این اعتمادبخشی و وثاقت را در ارتباط امام هادی(ع) با عـبدالعظیم حـسنی می بینیم. ابوحماد رازی در سامرا خدمت امام هادی(ع) رسـید و پرسش هایی در مـوضوعات مـختلف از امـام پرسید و پاسخ آن‌ها را از امـام دریافت کرد. هنگام خداحافظی، امام به او فرمود: «حماد، هرگاه مشکلی در مسائل دینی آن نواحی برایت پیـش آمـد، از عبدالعظیم حسنی بپرس و از قول من بـه او سـلام بـرسان.[6]» ایـن مـسئله نشان دهنده اعتماد امـام(ع) بـه یکی از خویشان خود، در یکی از مهم ترین مسائل فرهنگی جامعه است که می تواند محبت و صمیمیت بیشتر در میان خـویشان را افـزایش دهـد و همین توصیه و اعتماد، جایگاه عبدالعظیم را بیشتر و بـالاتر بـرد.   کـمک بـه خـویشان بیمار از دیگر مسائلی که می تواند رابطه خویشاوندی را محکم و پابرجا نگه دارد و آن را استمرار بخشد، رسیدگی به خویشاوند بیمار و نیازمند و برطرف کردن کمبود روحی و مشکلات جسمی آنان است. گاه ایـن کمک ها در روحیه فرد چنان تأثیرگذار بوده که باعث به دست آوردن سلامت و آرامش روحی و روانی او می شود. این نوع برقراری عاطفی را در زندگی امام هادی(ع) با فرستادن دوا برای یکی از اقوام به نام زیدبن علی بن حسین بن زید مـی توان مـشاهده کرد. او که بیمار شده و توان تهیه دارو نداشت، می گوید: «من بیمار شدم و شبانه پزشکی به بالینم آمد و دوایی را برای من تجویز کرد که همان شب، باید آن را تهیه کرده و مصرف مـی کردم؛ امـا برایم تهیه آن ممکن نبود. هنوز طبیب از در خانه بیرون نرفته بود که خادم امام هادی(ع) آمد و شیشه ای از همان داروی تجویزشده پزشک معالج را برایم آورد و به مـن گـفت: ابوالحسن به تو سلام مـی رساند و مـی فرماید تا چند روز از این دوا بخور و من از آن خوردم و خوب شدم.[7]» تلاش به موقع امام برای رساندن دارو و رسیدگی ایشان در شب هنگام، جالب و ستایش برانگیز بود و این خود، درسی دیگر بـرای اسـتحکام ارتباط خانوادگی و گسترش بـیشتر روابـط عاطفی بین خویشان است.   راهنمایی اعتقادی خویشاوندان بی تردید یکی از مواردی که می تواند در دیدارهای خانوادگی اثربخش باشد و به رابطه خویشاوندی استحکام بیشتری بخشد، گـفت وگو دربـاره مـسائل مختلف در دیدارهای خانوادگی است که در برخی اوقات، ثمربخش بوده و به هدایت فـکری و اندیشه ای افـراد فامیل منجر می شود. گفت وگوی امام هادی(ع) با ابوهاشم که از منسوبان به اهل بیت: بود، نمونه تـاریخی ایـن گونه موارد است. او می گوید: «زمانی که امام هادی(ع) بیمار بود، به دیدارش رفتم. امام بـه مـن فرمود: «ای ابوهاشم! فردی از دوستان ما را به «حائر» بفرست [و در روایت دیگر آمده است که:... امام فـرمود: «بـا مـال من گروهی را به حائر حسینی بفرستید...»] تا برای [شفای] من دعا کند.» ابوهاشم مـوضوع را بـا یکی از یاران امام به نام علی بن بلال در میان گذاشت و از او خواست به کربلا برود و بـرای امـام(ع) دعـا کند. علی بن بلال شگفت زده شد و گفت: به جان و دل حاضرم این کار را انجام دهم؛ ولی به اعـتقاد مـن امام هادی(ع) برتر از حائر حسینی است؛ زیرا او در شمار صاحب حرم است و دعای آن حـضرت بـرای خـود، بهتر از دعای من برای اوست.ابوهاشم می گوید: به نزد امام بازگشتم و آن چه را علی بن بلال گفته بـود، بـه اطـلاع امام هادی(ع) رساندم. امام فرمود: «رسول خدا(ص) برتر از کعبه و حجرالأسود بود؛ بـا این حـال، به دور خانه خدا طواف می کرد و حجرالأسود را استلام می نمود. برای خدا در روی زمین، بقعه هایی است که لازم است خداوند در آن بـقعه ها خـوانده شود و دعای افراد در این گونه جاها، مستجاب است و حائر حسینی، از جمله این بقعه هاست.[8]» نمونه دیـگری از هدایت گری امام هادی(ع) در ارتباط با خویشاوندان و تـغییر نگرش و تـصحیح دیدگاه در بین افراد فامیل را درباره همین ابـوهاشم جـعفری می بینم. او با فردی به نام «عبدالرحمن » همنشینی داشت و امام هادی(ع) به دلیل افـکار و اندیشه های نامناسب عبدالرحمن، از این رابطه نگران شـد و این نکته را بـه ابـوهاشم گوشزد و علت آن را نیز بیان و تاکید کردند که «موضع خود را مشخص کن؛ یا همنشین او باش و ما را رها کن و یا او را واگذار و با ما باش.[9]»  این نقل تاریخی، دغدغه امام را به مـسائل اعـتقادی اقـوام و سـرنوشت آنان مـی رساند و این که مبادا در اثر همنیشی با افرادی که از نظر عقیدتی دچار کج اندیشی در مباحث توحیدی شده اند، شک و تزلزلی در اندیشه آنان به وجود آید.     [1]. روم، 38 [2]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، چاپ العلمیه، ج4، ص409 [3]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، چاپ دارصادر،  ج7، ص55 [4] . کلینی، کافی، چاپ اسلامیه، ج1، ص498 [5]. صدوق، امالی، چاپ البعثه، ص498 [6]. عطاردی، مسند الامام الجواد، چاپ آستان قدس، ص229 [7]. مفید، الارشاد، چاپ دار المعرفه،  ج2، ص308 [8]. ابن قولویه، کامل الزیارات، چاپ فقاهت،  ص46 [9] . کافی، ج2، ص374