محمدرضا خردمندان، کارگردان «بیست‌ویک روز بعد» در گفت‌وگو با «ابتکار»: فانتزی برایم کش‌آمدن حرف‌های معلم سر کلاس ریاضی است

محمدرضا خردمندان، کارگردان مستعد و خوش‌سلیقه‌ای است که در اولین تجربه بلند سینمای‌اش، سراغ فیلمی سوپر هیرویی رفته و از تجربه محافظه‌کارانه سینمای ایران فاصله می‌‎گیرد و فیلمی جسور و ارزان‌قیمت می‌سازد. فیلمسازی که در اولین گام، اثری مهم ساخته _ فیلم از این جهت حائز اهمیت است که فانتزی در سینمای پدیده‌ مرده‌ای است و به عنوان اولین گام، زنگ ورود فیلمسازی خلاق را در سینمای تنبل و ترسوی ایران به صدا درآورده است. با خردمندان درمورد فانتزی در سینمای ایران و در مواجهه با مخاطب سینمای ایران گپ زده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
تعریف‌تان از فانتزی در سینما چیست؟
خیلی تعریف روشنی ندارم! اما سوال شما مرا یاد یک خاطره می‌اندازد. اول یا دوم راهنمایی بودم؛ زنگ ریاضی بود و دو کلاس پشت سر هم ریاضی داشتیم. هوا گرم و آفتاب شدید و من کنار پنجره نشسته بودم. حرف‌های معلم بعد از سه ساعت پی در پی توی سرم کش می‌آمد. همان موقع توی حیاط کلاس دیگری ورزش داشتند و بساط فوتبال به راه بود. یک لحظه حس کردم من هم وسط آن‌ها هستم و دارم بازی می‌کنم و حس کردم هوا ابری شد و بعد بابا را دیدم که با ماشین آمد کنار مدرسه ایستاد و یک سینی پر از کاچی و شربت آورد توی حیاط و به هر نفر یک کاسه کاچی داد با یک لیوان سکنجبین‌خیار تگری و همان موقع بود که گچ با شتاب خورد توی چشم چپم و از درد به خودم پیچیدم! معلم ریاضی گچ را پرت کرده بود. به نظرم فانتزی چیزی شبیه همین خاطره است. آن جایی که آدم دوست دارد به هر دلیلی از آن چه واقعیت است بیرون بزند و جهان مطلوب و بی‌نقص‌تری نسبت به جهان موجود در ذهنش بسازد درگیر فانتزی شده است.
فانتزی در سینما و ادبیات متفاوت است؟


دنیای ادبیات به واسطه کلمات و آزادی‌ نویسنده در دنیایی که خلق می‌کند، می‌تواند تمام حد و مرزها را بشکند. در حالی که در دنیای سینما، فیلمساز با محدودیت‌های بسیاری در خلق تصورش مواجه است.
ادبیات به گمان من مادر سینما است. سرچشمه داستان‌گویی ادبیات است که قدمتی هزاران ساله دارد. سینما پدیده نوظهوری است و در ابتدا با تکیه بر تجربیات بشر در حوزه ادبیات بود که وارد قصه‌گویی شد. می‌شود گفت ادبیات قدرت بیشتری نسبت به سینما در حوزه فانتزی دارد. با این که کدام یک مخاطب بیشتری دارند، کاری ندارم؛ نظرم به سمت قدرت ادبیات است که می‌تواند هر جهانی را که دوست دارد خلق کند و بعد هم مخاطب با ذهنیت خودش با آن جهان درگیر می‌شود و جهانی را در ذهن خودش می‌سازد که شاید تفاوت‌هایی با ذهنیت نویسنده داشته باشد، اما این خودش قدرت ادبیات است. در سینما ماجرا ساده‌تر است. جهان فانتزی مورد نظر توسط کارگردان دکوپاژ می‌شود و عینیت می‌یابد. یعنی شکلی پیدا می‌کند که از فیلتر کارگردان گذشته؛ بنابراین سهم مخاطب در بازسازی جهان داستان بسیار اندک است و تابع نگاه و فیلتر نفر دومی به اسم کارگردان.
آثار سینمایی در دهه شصت و هفتاد و مقایسه‌شان با فیلم‌های سال‌های اخیر نشان از دور شدن فیلمسازان از فضای فانتزی و غرق شدن سینما در تصاویر رئال و محافظه‌‌کارانه دارد. چقدر با این موضوع موافق‌ هستید؟
به گمانم با شما موافق نیستم! تجربه‌های گذرایی بوده اما نه ریشه‌ای و هدف‌دار. هیچ وقت جریان نشده. این موضوع دلایل مختلفی دارد. اول این که سینمای ایران از ابتدا تلاش داشت خیلی به هدف - سرگرمی - نزدیک نشود. به نظرم بیشترین استفاده فانتزی سرگرمی - است. سینمای ایران در ذهن من شبیه عاقله‌مردی است که دستش را زیر چانه‌اش گرفته و در حالی که چشمانش را ریز کرده و به جایی دور نگاه می‌کند، خودش را فکور نمایش می‌دهد! بنابراین هر چه جدی‌تر حرف بزند و به زعم خودش واقعیات را بگوید جای دوری نرفته!
مردم چقدر در این وضعیف سهیم‌اند؟ فکر می‌‎کنید در مواجهه‌‎ با فانتزی چه برخوردی خواهند داشت؟
مردم تجربه زیادی از سینمای فانتزی وطنی ندارند. اما قطعا اگر آثار خوبی تولید شود که چاشنی فانتزی داشته باشد و اجرای خوبی هم داشته باشد به گمانم بتواند مردم را جذب کند. مردم به نظر می‌رسد که از سینمای واقع‌گو شده این سال‌ها دل خوشی ندارند و تا حدی خسته‌اند. از طرفی پرده عریض و طویل سیما جای بسیار خوبی برای اندکی گریز و تنفس برای مخاطب بی‌حوصله این روزهاست.
تهیه‌کنندگان از هزینه در سینمای فانتزی هراس دارند و دغدغه برگشت هزینه، میل‌شان برای ورود به این حوزه را به شدن می‌کاهد؛ چقدر با این موضع موافقید؟
آن‌هایی که از ترس هزینه سراغ این جنس صحنه‌پردازی ها نمی‌روند حق دارند، چون زیرساخت‌های سینمای صنعتی در کشور ما دچار ضعف است. فیلمنامه‌نویس خیلی جرات بلندپروازی و تخیل ندارد. من برای فیلم خودم اعتراف می‌کنم که پیر شدم تا سکانس‌های قطار را در آورم. رسما هیچ‌کس با ما همکاری نمی‌کرد و بعد از یک دوره طولانی تلاش و پیگیری و خون‌ِ دل خوردن و وعده‌های سرخرمن و غیره، آخرش هم حاضر نشدند دو تا واگن به من بدهند که پلان‌هایم را ضبط کنم. مجبور شدم که کار را از طریق سی‌جی‌آی پیش ببرم که آن هم هفت ماه زمان برد و کلی دلخوری و تنش بین من و گروه جلوه‌های ویژه‌ام اتفاق افتاد و آخرش هم نتیجه کار آن‌گونه نشد که بگویم مورد رضایت من است. این یعنی هم هزینه مادی در پروژه‌های این‌چنینی می‌لنگد و هم هزینه‌های روحی برای عوامل بسیار بالاست.
عده‌ای از هزینه‌ نهادهای دولتی برای ساخت فیلم کودک در دهه شصت و هفتاد که می‌توانست خرج زیرساخت‌ها و ساخت شهرک سینمایی شود اما نشد، گلایه داردند؛ نظرتان چیست؟
مشکل سینمای کودک نداشتن شهرک سینمایی نیست. مگر سینمای بزرگسال ما که این همه شهرک دارد در سال چند فیلم در آن ها کار می شود؟! مشکل سینمای کودک این است که نیاز به خلاقیت بسیار بالاتری نسبت به سینمای بزرگ سال دارد و کسی جرات رفتن به سمتش را ندارد. چون دایره مسائل مربوط به کودک و نوجوان خیلی محدود تر از مسائل بزرگسالان است. روابط پیچیده بزرگسالی و صدها موضوعی که به آن مربوط می‌شود، فیلمساز را به خود جلب می‌کند، اما شما هر اثر اجتماعی در حوزه نوجوان بخواهید کار کنید، تقریبا شبیه‌اش قبل‌تر ساخته شده است. البته این را در مورد سینمایی می‌گویم که فانتزی در آن جایگاهی ندارد! وگرنه در غرب که نود درصد سینمای کودک‌شان فانتزی و انیمیشن است بسیار همه‌چیز رونق دارد و جهان تخیل محدود نیست و می‌شود هزاران قصه نگفته خلق کرد با کاراکترهایی متفاوت‌‌تر وجغرافیا و موجوداتی که برای اولین‌بار دیده می‌شوند. موارد دیگری هم هست که بارها گفته‌ام؛ مثل چرخه مالی نداشتن سینمای کودک، مثل جای خالی ستاره‌های بازیگری در این آثار، مثل نداشتن فیلمنامه‌نویس درجه‌یکی که دغدغه کار کودک داشته باشد، مثل سینماداری که حاضر نیست این‌گونه فیلم‌ها را نمایش دهد و ده‌ها دلیل دیگر که دست به دست هم داده‌اند تا سینمای کودک به نقطه کنونی برسد.
چقدر فیلم‌های فانتزی سینمای جهان را دنبال می‌کنید؟
من شخصا خیلی فیلم‌های فانتزی را دنبال نمی‌کنم. اگر چه منکر مخاطب انبوه آن نیستم و حرف‌هایم هم در همین راستا بود، اما خودم به سینمای اجتماعی روز دنیا علاقه بیشتری نشان می‌دهم. فانتزی برای من زمانی دوست‌داشتنی است که به راحتی بتوانم باورش کنم. وقتی در دل یک واقعیت جدی ناگهان سر و کله‌‎اش به گونه‌ای پیدا می‌شود که آدم باورش می‌کند و از حضورش کیف می‌کند، اما آثاری که از صفر، یک جهان متفاوت از جهان زیستی ما را به تصویر می‌کشند، مثل گونه‌‎های «هری پاتر» و... با این‌ها ارتباط برقرار نمی‌کنم و مخاطب‌شان نیستم. باز هم می‌گویم که علاقه من به سینمای اجتماعی است؛ به شرطی که از وضعیت کنونی فیلم‌ها فاصله بگیرد. مثل «بیست و یک روز بعد» که می‌کوشد در دل رنج و غم مسائل واقعی زندگی پلی به جهان دوست‌داشتنی خودم بزند. جایی که می‌شود کوچک بود و میان شعله‌های رنج و غم و سختی، غول‌‎های بزرگ زندگی را متوقف کرد.