امید مافی = روزنامه نگار

عروسی در کوچه آبی...
نبرد دراماتیک عصر یکشنبه آنقدر تماشایی و چشم نواز از آب درآمد که هشتاد هزار انگور یاقوتی روی سکوهای خیس از شوق دیدن ۵ گل دلربا بال درآوردند و سرما را از یاد بردند.
آبی ترین تیم دنیا برای آنکه پشت دست صدرنشین را داغ بگذارد و به جاه طلبی های خود پایان دهد،دیروز با تیمی جوان و تا بن دندان مسلح از کنار ارتش سرخ رد شد و سه امتیاز شیرین از مسلخی که به دست خود ساخت دشت کرد تا جهان سیاه و سرکش نیم فصل اول ،جای خود را به دنیایی لبریز از شور و شوق و شادی و شبنم دهد و سوزنبان جوان کنار نیمکت برزخی پریدن را به حافظه بسپارد.
وقتی پورفسور چرت زد و فکری به حال کانال چپ تیمش نکرد و وقتی سازمان دفاعی قرمزها مثل پنیر سوئیسی پر از حفره شد،این شکارچیان جوان استقلال بودند که در چند دقیقه نسخه قشون پرطمطراق و مغرور را پیچیدند و کاری کردند که صدای شلیک هایشان آزادی را پر کند.


دیروز پس از سه گل آبی ها،هر چه پرسپولیس زد به در بسته خورد و پیکان های زهردار برانکو اسیر پرسینگ دقیق سیم خاردارهای حریف شدند تا به غلاف کردن اسلحه خود بیندیشند و با آخرین سوت علیرضا فغانی سر از سیاره اندوه درآوردند.
گرچه پرواز دیرهنگام سید جلال مرهمی بر زخم ناسور سرخ ها گذاشت و مهدی رحمتی را از مخمل سبز دیپورت کرد،اما برای پرسپولیس دیگر دیر شده بود.آنقدر دیر که در پلک بهم زدنی قاضی میدان در آخرین سوت خود دمید و حکم به روسفیدی آبی ها داد.
۵ گل در یخبندان آزادی کاری کرد که یکی از ناب ترین دربی های سال های اخیر شکل بگیرد و هیچ کس اسیر جاذبه چشم های دربی نگردد.اینبار اما سهم پرچم های آبی زنگاری رقص و هلهله بود تا فوتبال به روی منصوریان خسته جان و متبسم بخندد و عروسی را به کوچه لاجوردی برد.آن سوتر این غریبه کروات بود که غرق در اقیانوس ناکامی به آینده پر غبار اندیشید و لختی دم نزد.
بی شک این دربی تا سال ها از خاطره دوآتشه ها
پاک نخواهد شد .وقتی قطار سرخابی با ۵ گل به مقصد رسیده و سوت می کشد، لابد باید به احترام توپچی هایی که زندانی بند ترس و تحقیر نشدند و در روز واقعه زنجیرها را از ساق های خود باز کردند کلاه از سر برداشت.
فوتبال در زمستان آزادی بهار را استشمام کرد تا چند قدم مانده به پایان تقویم کهنه، عطر خوشبوترین گل ها مشام ها را نوازش دهد و دربی به گلوله ای بدل شود که نام کوچک خوشبختی روی آن حک گردد.چه فرجام زیبایی!