چرا توسعه صنعتی به دغدغه روشنفکران ایرانی تبدیل نمی شود؟

روزی نیست که شما در تلویزیون، خبرگزاری‌ها و مطبوعات درباره اهمیت صنعت و تاثیر آن بر رفاه ، آینده شغلی و سطح زندگی مردم چیزی نخوانده ، ندیده و یا نشنیده باشید . با این حال و باوجود برگزاری ده‌ها سمینار و همایش صنعتی، به جرات می‌توان مدعی شد که نه تنها بسیاری از مشکلات بخش صنعت همچنان پا برجاست بلکه جنس مشکلات مطروحه کنونی با جنس مشکلات صنعت در دوره قاجاریه ( مثل اهمیت تولید داخلی ، جذب سرمایه خارجی و محدودکردن واردات کالای بیگانه ) تفاوت چندانی نکرده است . چرا ما بیش از یک قرن است که در باره اهمیت صنعت حرف می زنیم اما در جاده صنعت قدم نمی‌زنیم؟
مشکل توسعه نیافتگی صنعتی ایران البته چند سببی و چند وجهی است . یک بخش از این مشکل می تواند به نوع ذهنیت ما درباره صنعت، به‌ویژه نحوه مواجهه نخبگان و روشنفکران ایرانی با این دستاورد مدرنیته مربوط شود . واقعیت این است که باوجود سخنرانی‌ها و سخن پراکنی‌های بسیار درباره اهمیت توسعه صنعتی ، هنوز « صنعتی شدن» به مساله ملی و دغدغه نخبگان خاصه روشنفکران کشور تبدیل نشده است . روشنفکران ایرانی هم مثل سایر مردم، ضمن مقایسه جامعه ایران با جوامع صنعتی پیشرفته غربی ، مكرر از نبود تاسیسات و امکانات صنعتی در رنج و گلایه هستند اما آن‌ها هم مثل توده‌های مردم فقط درباره مشکلات صنعت حرف می زنند و چیزی در باره ضرورت صنعتی شدن و موانع و راهکارهای آن نمی گویند . در حقیقت می توان گفت که «مشکل صنعت» هنوز برای آن‌ها تبدیل به « مساله صنعت » نشده است . تا وقتی یک مشکل اجتماعی به مساله و دغدغه الیت جامعه تبدیل نشود ، به سختی می توان به تامل ، راهجویی و حل و فصل آن امید بست . این روشنفکران هستند که قادرند ضرورت صنعتی شدن را از طریق کتاب و سینما و رمان به درون اذهان ، باورها ، تمایلات عمومی و سبک و سلوک زندگی مردم هدایت کنند .
از یک ربع آخر قرن نوزدهم تاکنون موضع صنعت‌گستری و نحوه مواجهه با پیامدهای فرهنگی و اجتماعی صنعتی‌شدن از مسائل مبتلابه و دغدغه‌های پایدار متفکران و روشنفکران غربی بوده است . گی روشه، جامعه شناس بزرگ در کتاب «تغییرات اجتماعی » اذعان می دارد که تمام نظریه های علوم اجتماعی در قرن بیستم واکنشی به رشد صنعت و در حقیقت تلاشی برای یافتن پاسخی مناسب به مسائل جدید جوامع صنعتی بود. یک جهانگرد آمریکایی که در همین دوران از ژاپن دیدار کرده بود ، در گزارشی بسیار جالب (که در ضمیمه کتاب اقتصاد ملی فدریک لیست به فارسی هم ترجمه و درج شده است) نقل می کند که در ژاپن آخر قرن نوزدهم هر کجا که پا می گذاشتی همه موعظه صنعتی می کردند . مدیران حکومتی ، استادکاران و حتی فروشنده‌های دوره‌گرد همه درباره لزوم ترقی صنعتی ژاپن سخن می گفتند، به نوعی که گویا سال‌ها در این زمینه تحقیق و پژوهش کرده‌اند . در همین اواخر به‌ویژه در دهه 1970 توسعه صنعتی تبدیل به ایدئولوژی ملی نخبگان کشورهای شرق آسیا شده بود . در تایوان ، کره جنوبی ، سنگاپور و تایلند به تدریج صنعت خواهی و احترام به طبقه سرمایه‌دار صنعتی به درون ادبیات و سینما راه پیدا کرد . در اروپا و آمریکا که اساس مبتنی بر فرهنگ و ایدئولوژی سرمایه‌داری بود ، سینما به کمک صنعت آمد و در واقع تبدیل به حماسه‌سرای انقلاب صنعتی شد .
در ایران اما پیوند روشنفکران و نیروهای فکری با صنعت دچار همگرایی های مقطعی و انفصال دايم بود . روشنفکران ایرانی دوره قاجاریه نظیر مراغه ای و طالبوف در واکنش به ورشکستگی صنایع دستی و پیشه وری به خاطر واردات بی رویه کالاهای خارجی ، نسبت به سرمایه و کالای صنعتی اروپایی دچار حساسیت و بدبینی شدند . این حساسیت در دوره انقلاب مشروطیت به شکل تحسین تولیدات داخلی بروز یافت . در این دوره اگرچه موضوع صنعت به درون رساله‌ها و سپس روزنامه‌های صدر مشروطیت راه یافت ، اما محتوای کلی پیام آن‌ها دفاع از صنایع بومی در مواجهه با پیشرفت های صنعتی اروپائیان بود . در دوره رضاشاه هماهنگی به‌نسبت خوبی میان روشنفکران و برنامه های صنعتی حکومت پدید آمد و در عمل هم نتایج زیادی به بار آورد اما استبداد و خودکامگی شاه درنهايت به رویگردانی روشنفکران از حکومت و برنامه صنعتی سازی آن انجامید . رشد ایدئولوژی و جریانات کمونیستی در دوره پهلوی دوم میان روشنفکران و مدرنیته صنعتی فاصله انداخت . از اوایل دهه 1340 همزمان با شروع رشد صنعتی ایران، مخالفت های آشکاری علیه برنامه مدرن‌سازی حکومت در میان دو جریان چپ و اسلامی بروز یافت . بسیاری از روشنفکران دینی و یا مدافع سنت نظیر فردید ، شریعتی ، شایگان و آل احمد توام با نفی غرب به تحقیر دستاوردهای صنعتی حکومت پرداختند . روشنفکران چپ اگرچه منکر مدرنیته غربی نبودند اما توسعه صنعتی حکومت را شاخه ای از توسعه وابسته و مونتاژ و بی ارزش معرفی می کردند . این مخالفت ها، سرمایه داری صنعتی و توسعه صنعتی در ایران را با چالش‌ها و تردیدهای مخرب روبه‌رو ساخت . بنابراین در دوره پهلوی نه تنها ادبیات و سینما در خدمت صنعت قرار نگرفت بلکه بر عکس محتوای بسیاری از رمان های مشهور، مضامین ضد صنعتی داشت . عمده نوشته های محمود دولت آبادی و غلامحسین ساعدی در حال و هوای فئودالیزم و شرح حال انسان های روستایی و یا ساکنان حاشیه شهرها بود که مدرنیسم و توسعه اقتصادی و صنعتی اعتبار و پایگاه اجتماعی آنان را متزلزل کرده بود .


در سال های اول انقلاب نه تنها روشنفکران بلکه روحانیون و نیروهای مذهبی نیز همپای چپ های کمونیست از در مخالفت با توسعه صنعتی و بازگشت به توسعه کشاورزی برآمدند . شاید اگر جنگ تحمیلی - و نیاز به تامین جنگ افزارها و کالاهای مصرفی – اتفاق نمی افتاد ، حال و روز صنعت از آنچه هست بدتر می شد . در دوره سازندگی اگرچه از جانب حکومت اقبالی دوباره به توسعه صنعتی صورت گرفت اما این اقدام با واکنش چندانی از سوی روشنفکران مواجه نشد . درگیری بخشی از نهادهای امنیتی با مراکز روشنفکری نظیر کانون نویسندگان، این دسته از روشنفکران را نسبت به برنامه های عمرانی و صنعتی دولت ظنین کرده بود. در حقیقت چالش اصلی روشنفکران ایرانی در این دوره نه حوزه اقتصاد و صنعت بلکه به‌طورعمده حول مشروعیت قدرت و سامانه سیاست بود . در دوره اصلاحات هماهنگی نسبی میان تعدادی از روشنفکران با حکومت حول جامعه مدنی و سازوکارهای دموکراتیک پدید آمد اما نه روشنفکران و نه دولت، برنامه و ایده مشخصی برای توسعه صنعتی و تعمیق فرهنگ صنعتی نداشتند . در این دوره هم تقریبا هیچ فیلم و رمانی با موضوع تحسین صنعت و تقویت طبقه متوسط پدید نیامد . تعداد معدودی رمان پر فروش مثل «بامداد خمار» خانم حاج سید جوادی و فیلم « قارچ سمی» رسول ملاقلی پور اشاراتی به زندگی طبقه متوسط ایران داشتند که اولی به افول طبقه متوسط قدیمی و دومی به بحران هویت طبقه جدید رو به رشد می پرداخت و در حقیقت هر دو مضمونی ضد طبقات بالای جامعه داشتند. یکی از اقدامات مثبت در این زمینه، راه اندازی شورای فرهنگ و صنعت در دوره وزارت آقای جهانگیری تحت مسئولیت آقای نجفی (شهردار فعلی تهران ) بود که متاسفانه با تغییر دولت ناتمام ماند و برچیده شد .
دولت احمدی نژاد رویکردی ضد طبقه متوسط و رشد سرمایه داری صنعتی داشت . دولت او در دوره ای که با بورژوازی تجاری بازار، نظامیان و خصولتی ها هماهنگی داشت با اتخاذ برخی سیاست‌گذاری های اقتصادی توانست موقعیت طبقه متوسط و همچنين بورژوازی صنعتی را تضعیف کند . شاید بیشترین واگرایی تاریخی بین دولت و روشنفکران در دوره احمدی نژاد اتفاق افتاده باشد بنابراین نه دولت، داعیه توسعه صنعتی داشت و نه روشنفکران آماده همکاری با او بودند . در دولت اول آقای روحانی نیز باوجود تاکید بر توسعه صنعتی ، متاسفانه باوری به فرهنگ صنعتی و مقولات مرتبط با مبانی فرهنگی و معرفتی توسعه صنعتی وجود نداشت . از این رو توسعه صنعتی از محدوده گفت‌وگوهای اداری تعدادی از تکنوکرات ها و مقامات اداری فراتر نرفت . در مجموع به نظر می رسد که در طول تاریخ یکصد ساله ایران هیچ کوشش و کشش موثری از سوی دولت و روشنفکران بر سر موضوع توسعه صنعتی و تبدیل آن به دغدغه ملی پدید نیامده است .
تقریبا هیچ اثر موثر ادبی و سینمایی با محتوای تحسین صنعت، جامعه صنعتی و در حمایت از طبقه سرمایه دار صنعتی پدید نیامده است . در اغلب سریال های تلویزیونی سبک زندگی طبقه متوسط و سرمایه دار به سخره گرفته شده و یا سراسر پوچ ، عصبی و بی هدف نشان داده می شود . درطول سال‌های اخیر البته تعدادی از نخبگان و محققان در مقاطعی، در قالب انجام پروژه های تحقیقاتی با بخش صنعت همکاری داشته اند اما موضوع این پروژه ها هم هیچ وقت تبدیل به دغدغه و مساله مستمر آن‌ها نبوده و با پایان پروژه به فراموشی سپرده شده است . همکاری رسانه‌ها و مطبوعات هم با بخش صنعت بر محور ترویج ارزش‌های صنعتی استوار نبوده و اغلب در اطلاع رسانی خبری و یا همکاری های تبلیغاتی و تجاری محدود مانده است . در هر صورت باید توسعه صنعتی به دغدغه نخبگان و روشنفکران ایرانی مبدل شود و از این طریق به درون سبک و سلوک زندگی اجتماعی جامعه رسوخ کند .