اصلاح‌طلبان دیگر ایده‌آل ندارند

آفتاب یزد- گروه سیاسی: عرصه سیاست هیچ گاه قابل پیش بینی نیست. بخصوص اگردر ایران باشد. نه حرف‌ها‌ حرف است، نه وعده‌ها وعده. گاهی راست به چپ رای می‌دهد و گاهی چپ به راست. گاه، یک اصلاح‌طلب اصولگرا از آب درمی‌آید و گاه یک اصولگرا می‌شود منجی شجاع اصلاح‌طلبان. در همین وادی تغییرات است که بعضی اوقات جای غالب و مغلوب نیز عوض شده. مثلا اگرچه روحانی حامیانش اصلاح‌طلب بودند اما حالا اوضاع بیشتر به کام اصولگرایان است. اصولگرایان در انتخابات شکست خورده اند اما به جای آنکه آنها به دنبال دلیل شکست در اختلافات درونی باشند و به واکاوی مشکلات بپردازند و درصدد حل آن‌ها‌ برآیند، بر همان منش قبلی پای فشاری می‌کنند، از آن سوی اما فاتحان رقابت، یعنی اصلاح‌طلبان به مانند احزاب شکست خورده در اختلافات درونی خود سر می‌کنند، یکی خواهان حذف شورای عالی سیاستگذاری است و دیگری آن را بهترین الگو تلقی می‌کنند. یکی روحانی را نماد تدبیر و امید می‌داند، یکی بسان فردی که کلاهی بس گشاد برای هشت سال بر سر جناح چپ کرده است.
صادق زیباکلام استاد نام آشنای علوم سیاسی شاید گزینه‌ای جذاب برای یک گفتگو در زمینه آن عدم تغییر اصولگرایی و این دعواهای اصلاح‌طلبی باشد. زیباکلام در گفتگو با آفتاب یزد به بودن یا نبودن ایدئولوژی در جریان‌ها‌ی سیاسی اشاره دارد؛ نکته‌ای که تضادهای سیاست ایران را پاسخ می‌دهد.

آقای زیباکلام! معمولا جناح‌های شکست خورده در انتخابات به واکاوی مشکلات‌شان می‌پردازند تا مسائل درون جناحی خود را حل و دلایل آن شکست را بررسی و برای موفقیت دوره‌ها‌ی آینده به ترمیم جناح‌شان بپردازند. اما آنچه امروز اتفاق افتاده این است که اساسا اصولگرایان علی رغم چندین دوره شکست، به طور کلی گفتمان درون جناحی و یا تغییر و ترمیم در خود را فراموش کرده و در همان خط و مشی سابق سیر می‌کنند. چرا آن‌ها‌ از این تغییر و ازاین گفتمان درون ساختاری بیزارند؟


برای آنکه مشکل اصولگرایان خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست که شما می‌گویید. به طور معمول زمانی که یک جریان سیاسی در انتخابات شکست می‌خورد، سران آن جریان دور هم جمع می‌شوند تا به این موضوع بپردازند که علت شکست خوردن‌شان و عدم اقبال مردم به آن‌ها‌ چه بوده است؟ و یا مثلا در سیاست خارجه، مالیات یا اقتصاد و... چه برنامه‌ها‌ی اشتباهی به کار بردند یا در نظر داشتند که عدم اقبال مردم را به همراه داشته است. اما موضوع اصولگرایان ایران کاملا فرق دارد. اولا به یاد بیاوریم اصولگرایان در سال 96 نبود که شکست خوردند! آنها دو سال قبل‌تر در اسفند 94 نیز شکست خوردند در 72 و سال 76 نیز شکست خوردند، سلسله شکست‌های آن‌ها‌ چندین دوره متوالی بود. اکنون سوال اینجاست که چرا رهبران اصولگرایی مثل هر جریان دیگری نمی‌توانند دور هم جمع شده، بررسی کرده و نقد درون گفتمانی و تشکیلاتی بکنند و بگویند که نقاط ضعف ما چیست؟ در پاسخ باید گفت، اصولگرایان نتوانستند مشکلات خود را حل کنند به این دلیل که آن‌ها‌ یک جریان ایدئولوژی و فکری هستند درحالی که احزاب و جریان‌های سیاسی دیگر، ایدئولوژی خاصی ندارند بلکه سایر جریانات سیاسی دارای یکسری اعتقادات در سیاست خارجی، منافع ملی، حقوق شهروندی و اقتصاد هستند که هیچ یک را نیز امر مقدسی نمی‌دانند، بنابراین می‌توانند در برخی زمانها و با بررسی بیشتر موضوعات به دور از تعصب تغییر دهند. این درحالی است که اصولگرایان به یکسری از مبانی، اعتقادات ایدئولوژیک داشته و به قدیس گرایی دست زده‌اند. همین امر باعث شده تا آنها نتوانند اعتقاداتی که بر پایه ایدئولوژیک است را کنار بزنند یا تغییر دهند. مثلا فرض بگیریم آنها به این نتیجه هم رسیده باشند که نسل دهه 70 از برخی سیاست‌های آنان استقبال نمی‌کند! حال سوال این است؛ آیا حتی اگر اصولگرایان از لحاظ منطقی به این نقطه برسند که برخی سیاست‌ها‌ و اعتقادات‌شان غلط است، می‌توانند روش خودرا تغییر دهند؟ مطمئنا پاسخ منفی است. آنها اگر برخی مبانی را کنار بگذارند یا تغییر دهند اساسا دیگر اصولگرا نیستند، اصولگرایی دیگر معنا و مفهومی پیدا نمی‌کند و هویتی برای جناح راست نمی‌ماند. وقتی هویت آنها را ندیده بگیرید که دیگر تعریفی از محافظه کاران باقی نمی‌ماند. علت اختلاف و بغض اصلی کینه اصولگرایان، به آیت‌الله‌ها‌شمی یا اصلاح‌طلبان برخی از همین مبانی آنهاست وگرنه اصولگرایان می‌دانند که همه این افراد (اصلاح‌طلبان)، انسان‌های متدینی بودند و در انقلاب و جنگ نقش داشتند اما به دلیل اینکه (اصلاح‌طلبان) خیلی از آن مبانی را کنار گذاشتند، باعث نفرت و غضب جریان راست شده‌اند.

بنابراین هیچ وقت این گفتمان درونی جریانی در بین اصولگرایان شکل نخواهد گرفت چرا که آرمان‌های آنها نباید تغییر کند وگرنه همه چیز آنها فرو خواهد ریخت؟
دقیقا همین طور است که می‌گویید. اگر قرار بود تغییری در اصولگرایان اتفاق بیفتد بعد از دوم خرداد76 اتفاق می‌افتاد. آن زمان اصولگرایان باید می‌گفتند که چه طور یک شخص ناشناخته در سال76، 20میلیون رای می‌آورد و یک چهره سرشناس و شناخته شده بیشتر از 6 میلیون رای نمی‌آورد؟ ولی اصولگرایان نخواستند واقعیات را ببینند.

اما این اواخر می‌توانست یک اتفاق بزرگ برای اصولگرایان رخ دهد و آن هم به دلیل مطرح شدن موضوع نئواصولگرایی از سوی قالیباف بود. مطلبی که می‌توانست تغییر در ساختار اصولگرایان را کلید بزند. ولی دیدیم اگرچه اصولگرایان هنوز هم مانند یک منجی، قالیباف را تکریم می‌کنند اما نئو اصولگرایی او را برنتابیدند و به آن لبیک نگفتند.
معلوم بود که کسی به آن حرف و طرح توجه ندارد. چرا که ما چیزی به نام نئواصولگرایی نداریم. از اول هم این سخن، صرفا بازی کردن با لغات و الفاظ بود.
لااقل چرا به این گفتمان بها نمی‌دهیم تا آزمون خود را پس دهد؟ یعنی نئواصولگرایی برای همیشه باید فراموش شود؟
اصولگرایان دارای مبانی خاصی هستند، اساساً اصولگرایی معنا و مفهومی نخواهد داشت، بنابراین باید اصولگرایان به همه مبانی خود وفادار باشند تا اصولگرایی معنا پیدا کند.

در کنار این بحث، امروزاصلاح‌طلبانی وجود دارند که ظاهرا به جای اصولگرایان یک چهره شکست خورده را به خود گرفتند و به نظر می‌آید دچار اختلافات درون حزبی شده‌اند، اکنون بیشتر کسانی که از روحانی انتقاد می‌کنند، اصلاح‌طلبان هستند، در کنار آن بحث مخالفت اصلاح‌طلبان با شورایعالی سیاستگذاری( اصلاح‌طلبان)نیز به اوج خود رسید، حتی احزاب و جناح‌های اصلاح‌طلب هم بعضا به افشاگری و رقابت علیه یکدیگر پرداختند.آیا این‌ها‌ یعنی اکنون اصلاح‌طلبان، برخلاف تصورات، نقش جریان شکست خورده بعد از انتخابات را بازی می‌کنند؟
خیر! اصلاح‌طلبان، همین طور جریان اعتدال و توسعه، حزب کارگزاران، حزب اتحاد ملت و تمامی تشکل‌های بزرگ و کوچکی که درون اصلاح‌طلبی معرفی می‌شوند، یک مشخصه بزرگ دارند؛ این که ایدئولوژی را کنار گذاشتند و در عرصه مدیریت کشور و مملکت‌داری، سیاست خارجی و تعامل با دنیا به خردجمعی و منافع ملی متوسل شدند!

یعنی اصلاحات دیگر اید‌ه‌آل‌ها را از یاد برده است؟
دقیقا! اصلاح‌طلبان دیگر ایده‌آل ندارند. از همین روست که آن‌ها‌ خیلی راحت از روحانی انتقاد می‌کنند، همان طور که خیلی راحت از یکدیگر انتقاد می‌کنند، حتی خیلی راحت از اینکه چرا در دوران اصلاحات رودرروی آقای‌ها‌شمی قرارگرفتند، انتقاد می‌کنند. این انتقاد برای آن است که اینها دیگر تقدس گرایی نمی‌کنند و امور قدسی در بین اصلاح‌طلبان از بین رفته است.

اما از کجا معلوم همین نبود ایدئولوژی در واقع یک ضعف برای اصلاح‌طلبان باشد؟
من معتقدم نباید این مقایسه را بین اصلاح‌طلب و اصولگرا بکنید. ایدئولوژی گروهی را نمی‌توان با وصله پینه درست کرد.برای همین حتی اگر غلط باشد ثابت می‌ماند و باید از آن تا ابد
پیروی کنید.

اما چه تضمینی دارد که بگوییم لازمه برتری یک جریان، فقدان ایدئولوژی اوست؟ شاید فقدان ایدئولوژی گاهی بیانگر سردرگمی و پوچی درونی یک جریان سیاسی باشد؟
اتفاقا چون اصلاح‌طلبان فاقد ایدئولوژی هستند، بنابراین می‌توانند از اندیشه خود برای عملکرد سیاسی‌شان هم بهره ببرند.

یعنی نمی‌توان نبود ایدئولوژی اصلاح‌طلبان را یک زنگ خطر برای آنها دانست؟
مطمئنا این نکته مثبت اصلاح‌طلبان است، پراگماتیسم بودن و انعطاف اصلاح‌طلبی به دلیل نبود ایدئولوژی آنهاست. نکته مثبت زمانی است که شما با تغییرات در خود اداره امور مملکت را پیش ببرید.

امروز بحثی از زبان عارف مطرح شده که پرچم اصلاح‌طلبی زیربار ائتلاف نخواهد رفت. این موضوع در تناقض با گفته شما نیست؟به‌نظر می‌آید اصلاح‌طلبان از تغییرات این چند ساله و فراموشی ایدئولوژی‌ها‌ ضربه خورده اند که دیگر به فکر ائتلاف نیستند؛ ظاهرا می‌خواهند در مسیر ایده‌آل‌هایشان گام بردارند؟
چه آقای عارف و چه دیگر اصلاح‌طلبان این موضوع را بیان کنند فرقی نمی‌کند، باید بگویم از الان خیلی زود است که ما بگوییم در سال 98 به کدام سمت و سو خواهیم رفت. اول از همه باید ببینیم شورای نگهبان چگونه می‌خواهد ردصلاحیت‌ها را انجام دهد، دوم اینکه اصولگرایان چه قدر می‌خواهند انتخابات رقابتی برگزار شود وهزاران موضوع دیگر؛ چون این موضوعات را نمی‌توان از الان پیش‌بینی کرد باید به سال 98 برسیم و ببینیم چه می‌شود.

اما اصلاح‌طلبان واقعا از ائتلاف‌ها‌ و حمایت‌ها‌ی بی نتیجه ضربه دیده اند.
این نگاه درستی نیست! ما به جای آنکه بگوییم دیگر ائتلافی نخواهیم کرد باید بگردیم که ببینیم مشکلات و نقاط ضعف آن ائتلاف چه بوده و چگونه می‌شود آن نقطه ضعف را بهتر کرد.