روزنامه همدلی
1396/07/20
خالق «آداب بیقراری» پس از 6 سال به ایران بازگشته است نویسنده کلاسیکِ مدرن
حامد داراب ـ سخن از «یعقوب یادعلی» است. سخن از نویسندهای که بهراستی تحسین مخاطب را برمیانگیزد؛ نویسندهای که بهراستی با نویسندگان همنسل خود متفاوت است. او از همان 19 سالگی، وقتی نخستین داستانش را با نام «همان خاک آشنا» در «مجله آدینه» منتشر کرد، اگرچه نثری غیرحرفهای و روایتهایی سراسیمه را ارائه داده بود، اما تفاوتش در نویسندگی را با فضاسازی تازهای نشان میداد. هشت سال از چاپ این داستان در آدینه گذشت و در این هشت سال نام یعقوب یادعلی در میان اهالی ادبیات داستانی در نشستها و نقدها، نامی آشنا شد تا او در سال هشتم «حالتها در حیاط» را منتشر کرد. در دهه 1370 نشر «آسا» توانسته بود مجموعهای از داستانهای نویسندگان جوانی را منتشر کند؛ که هرچند؛ شاید آنگونه پخته نبودند اما امیدهایی را برای حضور یک نسل داستاننویس تازه زنده میکردند؛ نسل جوانی که چندین سال پس از فروکش کردن آتش جنگ هشتساله، زخمخورده یا بهتزده راویانی بودند که جهان تازه را جستجو میکردند. یادعلی از همین نسل است، همان موقع که داستانش در آدینه منتشر شده، آتش جنگ، تازه رو به خاموشی گذاشته بود، سال 1369 بود که «همان خاک آشنا» منتشر شد. داستانی که هم تاثیرات جنگ در آن قابل مشاهده بود و هم تلاش نویسندهاش برای مدلبرداری از داستاننویسان دهه 1960 آمریکا و استفاده از شیوههایی همچون عدم قطعیت و عدم توازن در روایت. بدیهی است که برای جوان نوزده ساله این مولفهها در نوشتن داستان هرگز در حد عالی اتفاق نمیافتد اما همینکه او در آن روزگار با تیزبینی خاصی توانسته است به دریافت این رویکردهای نوین نوشتن داستان فکر کند و برای بهکاربردنشان تلاش کند؛ خود جای تحسین داشته است. با این همه یادعلی سه سال پس از آنکه «حالتها در حیاط» را سال 1377 به انتشار رساند. یکی از تجربههای بیپروا در نویسندگیاش را چاپ کرد؛ مجموعه داستان «احتمال پرسه و شوخی» که انتشارات «نیم نگاه» آن را به پیشخوان کتاب آورده بود. او با نوشتن این مجموعه داستان، نشان داد که نویسندگیاش به پختگی و تکامل ویژهای دست یافته است. مجموعهای از حیث روایت، فضاسازی، پرداخت شخصیت و قصه قابلدفاع، که برخلاف مجموعه قبلی و داستان نخستش، میشد از جنبههایی گوناگون آن را مورد تحسین قرار داد. اگرچه داستانهای دیگری از او همچون «مثل تنی پشت و رو شده...» نیز در میان داستانهایی بودند که مخاطب جدی ادبیات داستانی را با نویسندهای مولف آشنا میکرد؛ با این همه سه سال پس از نشر این مجموعه، اثر بحثبرانگیز یادعلی منتشر شد. رمانی که در دوره پنجم جایزه هوشنگ گلشیری همراه با رمان «آبیتر از گناه» نوشته محمد حسینی برنده جایزه بهترین رمان اول شد. یادعلی با این نخستین رمانش توانست نشان دهد که تجربه کردن در نویسش داستان چگونه میتواند منجر به ایجاد اثری محکم و استوار شود. هرچند این رمان به دلیل حواشیاش و ادعای برخی افراد مبنی بر توهین رمان به قوم لر، و گرفتاریهایی که برای نویسنده ایجاد کرد و او را به زندان کشاند، هم نامدار شد؛ اما نمیتوان شرط انصاف را نادیده گرفت و نگفت که این اثر تحسینشده یادعلی به معنای واقعی کلمه اثری بود که نمونه مشابهی در داستان نداشت و از نویسندهای خلاق رونمایی میکرد. یادعلی همگی تجربههای گذشته خود را در نوشتن داستان در این اولین رمانش جمع کرده بود؛ و به علاوه آنها، سعی کرده بود زبانی تمیز که نسبت با روایت را رعایت کرده است را نیز به اثر خود بگنجاند. اگر او در «حالتها در حیاط» تلاش میکرد تا رویکردهای مدرنیستیاش را به رخ مخاطب بکشد، اکنون این ابژه در اولین رمانش در بدنه اثر گنجیده شده و بیآنکه نیاز به تلاش داشته باشد؛ در لایههای متنش حس میشد. اگر او در داستان «ملاحظاتی پیرامون خسرو» کوشش کرده بود به فضای داستاننویسان پستمدرن نزدیک شود؛ اکنون پساتجددگراییاش در روح خرده روایتش که آمیخته با وهم و نوسان است گنجیده بود. او در روایت خود بازگشتی به الگوهای کهن دارد اما روح مدرنیستی کار خود را نیز حفظ کرده است. از اینروست که میتوان گفت یعقوب یادعلی، نویسنده کلاسیک مدرن است، کسی که در هویت شخصیتهایش تجربههای زیستی بومی خود را میگنجاند اما در نگاهی کلان، اثری مدرن میآفریند. مدرینستی که با آشفتگی و تشویش و سرگشتگی شخصیتهایش طعنه بر عدم توازن و عدم قطعیت در خلق داستان پستمدرن دارد. کاری که یادعلی در فرم داستاننویسیاش با مجموعه «حالتها در حیات» انجام داد، مخاطب را به یاد نمونهای دیگر از این فرم مانند اثری چون «سنگر وقمقمههای خالی» «صادقی» میانداخت؛ اما در «آداب بیقراری» او حتی فرم، شیوه قائم و شخصی نویسندهاش است که در زبان و ساختار زبانی نیز بسیار نو و بدیع بوده است. با این همه «آداب بیقراری» همانطور که اشاره کردم؛ موجب بازداشت نویسنده به اتهام توهین به قوم لر شد و باعث شد در همان سال 1383 اهمیت کتاب آنگونه که باید، دیده نشود، اگرچه بسیار فروش رفت. از این رهگذر یادعلی به زندان افتاد و برای چندین سال از فضای داستاننویسی دور شد؛ درست در همان سالها که این نویسنده کلاسیک مدرن داشت تجربههای اوج نویسندگیاش را به نشر میگذاشت. نویسنده اما پس از آزادی، عطای وطن را به لقایش داد و رفت، با دلی آزرده و ذهنی رنجور از برخوردهای یکسویه و یکجانبه؛ و بهانهای که برای این برخوردها تراشیده بودند. او از ایران رفت به آمریکا، قرار بود 9 ماهه برود اما این رفتن شش سال طول کشید. کتابش ممنوع شد، برای مدتی طولانی اما بار دیگر اجازه نشر گرفت، برای مدتی کوتاه، و باز دچار ممنوعیت شد. 12 سال بعد از نشر آخرین اثرش اما یادعلی اینبار «آداب دنیا» را منتشر کرد. کتاب را نشر چشمه به پیشخوان کتاب آورد؛ اثر اما آنگونه که یادعلی در ارائه آثار مختلفش قبل از آن خلاق و بیپروا مینوشت نبود، اگرچه چندان هم اثر راکدی نبود؛ اما انتظار بیشتری از این نویسنده میرفت. یادعلی آنارشیسم درونی شخصیتهایش در «آداب بیقراری» را در این اثر نیز تکرار کرده بود، ساختارشکنی و هنجارگریزی شخصیتها در داستان، از مولفههای اساسی نویسندگی اوست. اما همین هنجارشکنان در داستانها و رمانهای یادعلی شورش نمیکنند، آنها با درونیات خویش در جدالاند. یادعلی راوی درونیات انسان معاصر است، راوی ذهن مردمانی که در پیرامون خویش دیده است، او پازلی از هویت را روبهروی مخاطب میگذارد، پازلی از هویت تکهتکه و مخدوش انسان معاصر.حالا او پس از سالها، چند وقتی است به ایران بازگشته است و خبر آمده که قرار است بلندمدت بماند و قرار است اثری تازه از او منتشر شود؛ یادعلی نویسنده بزرگی است، اگرچه او را در دوران اوجش به داس کشیدند تا رشدش متوقف شود، اما او از پا ننشست، امیدوارم از پا ننشیند؛ و اثر تازهاش همچون گذشته، خلاقتر و نوروشتر باشد. یادعلی نویسندهای تاثیرگذار است، هم در شیوه داستاننویسی و هم در ساختار و هم در نوع روایت؛ توصیه مطالعه آثار او برای مشتاقان ادبیات داستانی لازم مینمایاند.
خانه از پای بست ویران است
الهام فلاح - بگذارید با یک پرسش کلیشهای شروع کنم. چرا رمان معاصر ایران مخاطب چشمگیری ندارد؟ چرا رماننویسان امروزی همگی با یک جمله کلیشهای و اغلب کذب که برای دل خودم مینویسم، سوت و کور بودن رابطه رمان ایرانی و خوانندهاش را نادیده میگیرند؟
بهتر است برگردیم به ورود رمان به ایران. رهاورد تاسیس دارالفنون و استفاده از معلمان اروپایی، ورود رمان و خصوصا رمان نوگرا به محافل جوانان متمول و تحصیلکرده آن روزگار ایران بود. ادبیات نوگرایانه یعنی ادبیات متکی بر ماده و انسان و خرد. بنای سنگین رمان در غرب بر پایه رمانهایی همچون کمدی الهی استوار بود. کمدی الهی، کتابی که نهتنها خصوصیات رمان نوگرا را ندارد بلکه رمانی کاملا مبتنی برآموزه-های مسیحیت است. در واقع سنگ بنای رماننویسی در غرب، رمانهای عهد جدید است که هدفی جز القا و آموزش مفاهیم مذهبی و خداجویانه نداشتند. ادبیات غرب را بدون استناد به ادبیات اسطورهای و دینی و مذهبی آن نمیتوان شناخت و این یعنی سیر درست ادبیات و بهطور خاص رماننویسی.
و اما رمان نویسی ایرانی، اگر حکایات و افسانهها و امثال «شمس و طغرا»، «عشق و سلطنت»، «دامگستران»،«تهران مخوف» و... را که بیشتر ادامهدهنده ادبیات مکتب رمانتیسم غرب بودند، کنار بگذاریم، به شکل نوگرایانه خود از بعد از نهضت مشروطه پا گرفت. اگر نخواهیم برای بالیدن مادام خود بر قدمت ادبیات میهنی همچنان از شاهنامه و لیلی و مجنون و حکایات عبید زاکانی خرج کنیم، میرسیم به اولین جرقههای رماننویسی در ایران با رمان «امیر ارسلان» و «خاطرات حاجی بابا» که به دلیل قلت اقشار تحصیلکرده و متمکن به جهت هزینه و وقت و فرهنگ رمانخوانی، چندان در بین کل اقشار ایرانِ دوره قاجار راه باز نکرد و رمان بهمثابه سرگرمی صِرف تا زمان مشروطیت بهطول انجامید.
بعد از آن ناگهان موج جدید رماننویسی در ایران پا گرفت. جمالزاده و چوبک و هدایت و ... پرچمداران رمان مدرن در ایران بودند.
رمان مدرن ایرانی، بنای سنگینی بدون پایههای محکم. جوانان باسواد آن روزگار رمان مدرن را نشانی از تجدد غربی میدانستند و چون در این روزگار بستر رمانخوانی بسیار بیشتر از قبل برای توده مردم و دسترسی ایشان به کتب منتشرشده مهیا بود، میتوان فتح باب آشنایی ایرانی جماعت با رمان به معنای عام را در این دوره دانست.
رمان مدرن در ابتدا پرزرق و برق و شیک و دهانپرکن به میان آمد. خواننده که مسحور این نگاه تازه با محوریت انسان و اندیشه و درونیات او شده بود، از این خوراک لذیذِ رسیده از فرنگ خوشش آمده بود و روزبهروز بر شمار رماننویسانی که افتخارشان نگارش رمان مدرن بود افزوده شد.
رمان مدرن که ذاتش منوط به انسان و خودگرایی و
پسراندن مفاهیم و مضامین دینی و مذهبی بود، با به وقوع پیوستن انقلاب ایران برای مدتی مذموم و به حاشیه رانده شد. گلشیری و شاگردانش رمان مدرن را مجددا احیا کردند. عباس معروفی و
منیرو روانیپور و شهریار مندنیپور و حسین سناپور... تا به امروز.
امروز فوج رمانهایی که مدرن هستند و یا تلاش میکنند باشند، پیشخوان کتابفروشیها را برداشته است.
اما این خوراک لوکس فرنگی برای ذائقه کلهپاچهخورهای ایرانی در طول سالهای گذشته زرق و برق و لذت خویش را از دست داده و همه چیز به یک نکته بازمیگردد.
بنای بلند رمان در ایران بر پایههای محکم استوار نیست. پیوند خونی و عمیق مردم غرب با رمان به جهت نگاه دینی و مسیحی رماننویسان کلاسیک ایشان است. رمان هم مثل خیلی از دیگر سوغاتیهای غرب از میانه کار به ایران رسید.
پیش از اینکه بستر رشد و بالندگی آن فراهم شود.
مخاطب ایرانی باید قدمبهقدم به رمان مدرن رسانده میشد و نه یکباره. این است که رمانهای مدرن مآبانه امروزه برای مخاطب ایرانی شبیه تقلید کلاغ از خرامیدن طاووس است. ما ریشه و پدرجد و نیای اصیل رمان که همان رمانهای مذهبی و دینیاند را نداریم و خواننده رمان، این فرزند عاصی بیاصل و نسب را نمیخواهد. رمان مدرن غربی خوانده میشود و باورپذیر است چراکه در عقبه آن حضور دن کیشوت هست و آثار شکسپیر. البته که شاید همه اینها برمیگردد به عمری سوءتعبیر از رمان و ادبیات. هرچه هست خانه از پای بست ویران است و خواجه در بند نقش ایوان است. حالا این میان ما رنگبهرنگ، کارگاه رمان تدارک ببینیم و مثل قارچ از زمین، رماننویس بروید که برای دل خودش مینویسد. در عین حال لطفا با رمان ایرانی قهر نباشید.
یادداشتی بر کتاب «سر سبیلهایت را نجو»
یادداشتی بر کتاب «سر سبیلهایت را نجو»
نوشته فرحناز علیزاده
ترکیب موقعیتها و لحنهای گوناگون
علیالله سلیمی ـ داستانهای کوتاه کتاب «سر سبیلهایت را نجو» نوشته «فرحنار علیزاده»، ترکیبی از موقعیتها و لحنهای گوناگون در روایتهای داستانی است که شخصیتهای مختلفی را به جهان داستان احضار میکند. شخصیتهایی با بینشها و جهانبینیهای متفاوت که وجه مشترک آنها، دردهایی است که آنها را وادار میکند حرف بزنند.
اغلب شخصیتهای داستانی علیزاده از ابتدا تا انتهای داستان بیوقفه حرف میزنند؛ با مخاطبان فرضی و در مواردی با مخاطبی که ظاهرا در مقابل راوی قرار دارد اما از ابتدا تا انتهای داستان ساکت است. بیشتر شخصیتهای داستانی از تجربههای تلخ خود میگویند یا دلواپسیهایی دارند که گاه منشاء آن برای خودشان هم چندان روشن نیست. نویسنده معمولا موقعیتهایی را برای داستانهای خود برگزیده که جنبه چندوجهی دارند. به بیان دیگر، آنچه راویان این داستانها بیان میکنند، تنها میتواند بخشی از ماجراهایی باشد که اتفاق افتاده است. چون اغلب روایتهای این کتاب بهصورت تکگویی است و راوی، ماجرایی را تعریف میکند که خود انتخاب کرده یا تشخیص داده است. رویکرد غالب در این مجموعه، بر خصلتهای عام انسانی تاکید دارد و نویسنده سعی کرده تا حد امکان از دادن نام و نشانی مشخص به شخصیتها و فضاهای داستانی پرهیز کند. بیشتر شخصیتها با اسامی عام مانند «مرد»و «زن» خطاب شدهاند.
از اسامی مکانهای مشخص هم در داستانها چندان خبری نیست. با آنکه حوادث اغلب داستانهای کتاب در فضاهای شهری معاصر اتفاق افتاده،
اما روی شهری خاص تاکید نشده است. از تیپهای گوناگون اجتماعی هم سعی شده در داستانهای مختلف استفاده شود.
از تیپهای آشنای داش مشدی و جاهلمنشها تا زنان کارمند و خانهدار تا افرادی که در فعالیتهای اجتماعی، همچون مبازرات سیاسی نقش داشتهاند. اوج موفقیت نویسنده در ایجاد لحن و زبان در داستان کوتاه «کدام یک مردهتریم؟» دیده میشود:«... دور از جون تو، امثال حاجیت باس تا قیوم قیومت یلخی سر کنن و دل واموندهشونو اسیر یه مشت کفتر لق لقوی بیزبون کنن. همون اول کاری محل کار طرفو زیرنظر گرفتیم. از اون جا تا مترو ده دقه بیشتر راه نبود و میتونسیم سه سوته جیم شیم و بزنیم به چاک. بعد اون همه زاغ سیاه چوب زدن، حالیم شد چه ساعتی کجاست و چه میکنه. آدم کلفتی نبود...» (ص 23 و 24)
سایه رویدادهای تاثیرگذار اجتماعی، مانند انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی هم در برخی از داستانهای مجموعه دیده میشود. در مواردی هم رویکرد داستانها جنبه سوررئالیستی پیدا کرده است.
در مجموع، آنچه کلیت این مجموعه را بههم پیوند میزند و نوعی ارتباط نامرئی بین داستانهای کتاب «سر سبیلهایت را نجو» بهوجود میآورد،
نوعی درد پنهان در وجود شخصیتهای داستانی است که دوست دارند به هر شکلی که شده به زبان بیاورند. حتی اگر بهانه روایت مستحکمی در جهان داستان نداشته باشند. آنها اغلب از دردهایی میگویند که از درون، آنها را رنج داده است.
به زبان میآورند تا راحت شوند، تخلیه شوند از دردی که گاه منشاء مشخصی هم ندارد اما حضور تاثیرگذار و ملموسی دارد. از دیگر ویژگیهای این کتاب، تنوع موضوعی و فرمهای روایی به کار گرفته شده توسط نویسنده است که سلیقههای مختلف را میتواند راضی نگه دارد.
سایر اخبار این روزنامه
حسن روحانی : سپاه محبوب دلهای مردم منطقه است
تحلیل آزادی های اخیر زنانه در عربستان و نیم نگاهی به وضعیت ایران در این زمینه تغییرات اجتماعی در عربستان شگفتی یا حسرت؟
خالق «آداب بیقراری» پس از 6 سال به ایران بازگشته است نویسنده کلاسیکِ مدرن
در میزگردی با حضور دانشجویان دکترای علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی مطرح شد: دولتهای مهرورز و اعتدال سیاست را از جامعه زدودهاند
ولیالله شجاعپوریان دیوار کوتاه مطبوعات
وقتی خوانندگان حقوق مادی و معنوی ترانهسرایان را رعایت نمیکنند؛ برای شعر تازه، اجازه بیاجازه!
داغترینها داغترینها
به گفته شهردار تهران، حداقل بدهیها در شهرداری تهران سی هزار میلیارد تومان است برای کنترل حجم بدهیهای شهرداری تهران زمان بلندی نیاز است!
فرماندار شهرستان بهبهان مدیران را موظف به تمیز کردن شهر کرده است فرمان پاکی