جملات محیرالعقول برخی مسئولان از پرونده کیارستمی به خانه صادق هدایت رسید؛ هنر خوار شد، کاسبی ارجمند

پاسخ مسئولی در بیمارستان امیر اعلم: این خانه تحفه‌ای هم نیست
هادی عیار
یکی از رسالت‌های سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی حفظ و نگهداری بناهای تاریخی و نیز خانه مشاهیر تعریف شده است. اگرچه تاکنون اقدامات مثبت بسیاری از سوی این سازمان برای حفظ بعضی از بناها صورت گرفته و سازمان به‌خوبی نیز توانسته است با تغییر کاربری و مرمت، از این بناها نگهداری کند اما متاسفانه در مواردی خاص که به‌نظر می‌رسد دلایل آن مربوط به تفکراتی خارج از این سازمان است، نسبت به بعضی از بناها اجحاف‌هایی صورت می‌گیرد. اگرچه حکایت خانه هدایت موضوع تازه‌ای نیست و سال‌هاست که جهانگیر هدایت، مدیر «بنیاد صادق هدایت» از اقدامات نامناسب بیمارستان امیر اعلم، که صاحب این خانه است، گلایه‌هایی را مطرح می‌کند؛ بهانه پرداختن دوباره به این مسئله اما مربوط به انتشار مطلبی می‌شود که در آن نشریه «نیلوفر آبی» به گفت‌وگو با جهانگیر هدایت پرداخته و علاوه بر آن، با پیگیری انجام مصاحبه با رئیس بیمارستان امیر اعلم به پاسخ‌هایی رسیده که اشاره به آن خالی از لطف نیست.
مسئول بخش اداری بیمارستان در پاسخ به سوالی مبنی بر وضعیت این خانه به‌صورت کاملا تلگرافی‌، چنان‌که گویی در حال نگهداری اسناد محرمانه‌ای است، خاطرنشان کرده:«مالکش ما هستیم. پول دادیم و خریدیم.» وی در پاسخ به این‌که شما ساختمان را از چه کسی خریده‌اید نیز گفت:«گفتم دیگر! وارد جزئیات نمی‌شویم.» خبرنگار با اصرار به این سوال، با این پاسخ مواجه می‌شود که:«ببینید خانم. ما قبلاً اسناد و مدارکمان را در اختیار سازمان میراث فرهنگی ارائه دادیم و آن‌ها نیز مجاب شدند. اینجا متعلق به ماست و تحفه‌ای هم نیست.»


در این نوشتار قصد ورود به بحث‌های قانونی این موضوع و پیدا کردن مقصر را نداریم اما جوابی که مسئول مربوطه داده شاید شما را نیز همچون من یاد جمله‌ای بیاندازد که چند وقت پیش، رئیس سازمان نظام پزشکی درباره پرونده عباس کیارستمی، گفت: برخی از کاه کوه می‌سازند» و این جواب با واکنش‌های بسیاری در فضای مجازی روبه‌رو شد. سوالی که در این زمینه مطرح می‌شود این است که جامعه ما را چه شده است که در آن پزشکان به‌عنوان طبقه‌ای نخبه در جامعه، در قبال مسائل هنری و فرهنگی واکنش‌هایی همچون «از کاه کوه نسازید» و «این خانه تحفه‌ای هم نیست» از خود نشان می‌دهند؟
پیش از این هم در یادداشتی به بهانه اظهارنظر رئیس سازمان نظام پزشکی درباره پرونده کیارستمی به این موضوع اشاره کردم که این سوال به‌هیچ‌وجه به معنای زیرسوال بردن همه و یا اکثریت خانواده پزشکی کشور نبوده و نیست. بدون شک پزشکان بسیاری هستند که از دلسوزان واقعی فرهنگ و هنر کشور هستند و هنوز یک سال هم از درگذشت یکی از مشهورترین چهره‌های پزشکی-هنری کشور، زنده یاد دکتر افشین یداللهی نمی‌گذرد اما این موضوع سبب نمی‌شود که ما از خودمان این سوال را نپرسیم که دلیل بی‌مهری‌های برخی به هنر، آن هم با چنین ادبیاتی، چه می‌تواند باشد؟
از مهدکودک تا انبار بیمارستان
حکایت خانه هدایت اما در این سال‌ها حکایت بسیار عجیبی در تاریخچه حفظ بناهای ارزشمند در کشور شناخته می‌شود. این خانه در سال 1332 به شخصی فروخته شد و تا سال‌ها نیز خالی بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از سال‌ها سردرگمی و دست‌به‌دست شدن این خانه بین مهدکودک‌ها و بیمارستان و انبار ضایعات، سرانجام با پیگیری دوست‌داران ادب و فرهنگ ایران، تخلیه شد و در سال ۱۳۷۸ توسط سازمان میراث فرهنگی به شماره ۲۴۹۱ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. ثبت ملی یک اثر باعث می‌شود که دخل و تصرف و ایجاد تغییر در یک بنا یا غیرممکن شود و یا با نظارت‌های خاص صورت بگیرد. اگرچه این قانون در بسیاری از موارد به‌درستی صورت می‌گیرد اما به‌نظر می‌رسد در مواردی خاص، این قانون با اجحاف‌هایی مواجه می‌شود.
ازجمله این موارد می‌توان به نمونه خانه هدایت و نیز خانه مهدی اخوان ثالث اشاره کرد. در مورد خانه اخوان ثالث، به گفته زرتشت اخوان ثالث، فرزند شاعر:«مسئولان درباره خریداری این خانه هیچ پاسخی نمی‌دهند و از کنار این موضوع بی‌تفاوت می‌گذرند. حتی نمی‌گویند که این کار را انجام نمی‌دهیم.» اگرچه این خانه از نظر معماری ویژگی خاصی ندارد اما در همه جای دنیا از خانه شاعران و اهالی هنر به‌عنوان یک اثر ملی نگهداری می‌شود؛ حتی اگر معماری خاصی نیز نداشته باشد. چراکه چنین خانه‌هایی از یک سو شناسنامه ادبیات هر کشور شناخته می‌شود و از سوی دیگر نیز از جنبه اقتصادی می‌توان گفت با تبدیل آن به موزه می‌توان درآمدهای خوبی نیز از بازدید علاقه‌مندان کسب کرد. همچنان که امروزه خانه نیما یوشیج به‌تنهایی توانسته سبب رونق اقتصادی مناسبی برای روستای یوش در مازندران باشد.
از نمونه خانه اخوان اگر بگذریم اما در مورد خانه هدایت، این خانه علاوه بر این‌که محل زندگی یکی از تاثیرگذارترین داستان‌نویس‌های معاصر ایران است که به باور برخی، از بنیانگذاران ادبیات داستانی مدرن در ایران به شمار می‌رود، از لحاظ معماری نیز دارای ویژگی‌های خاص بسیاری است که می‌تواند با تبدیل شدن به موزه، هم از خطر نابودی در امان بماند و هم میزبان علاقه‌مندان ایرانی و خارجی برای بازدید باشد.
حتی جواب تلفن مرا هم نمی‌دهند
جهانگیر هدایت، مدیر «بنیاد صادق هدایت» در این خصوص، در یادداشتی اشاره می‌کند:«متجاوز از بیست سال است با مسئولان مربوطه، خصوصاً سازمان میراث فرهنگی مکاتبه می‌کنم و جز با بی‌توجهی و بوروکراسی با هیچ چیز دیگر مواجه نبوده‌ام. کار خودبزرگ‌بینی بعضی متصدیان به جایی رسیده که حتی جواب تلفن مرا هم نمی‌دهند. این بزرگ میزداران، ما را یقه‌چرکین‌های مزاحمی می‌پندارند که چرا دنبال ارث پدری‌مان که میراث ملی مملکت هم شناخته شده؛ آمده‌ایم؟» با توجه به این‌که اقدامات سازمان میراث فرهنگی در حفظ و نگهداری بناهای تاریخی عملکرد مثبتی از خود به‌جا گذاشته، به‌نظر می‌رسد در نمونه خاص خانه هدایت، این بی‌توجهی مربوط به دلایلی خارج از سارمان باشد.
موضوعی که در زمینه دزدیدن برخی مجسمه‌های پایتخت نیز مطرح شد، که با توجه به این‌که دزدیدن این مجسمه‌ها به‌صرفه اقتصادی نبود، به‌نظر می‌رسید دست‌هایی مربوط به برخی نهادها که با تفکرات سازندگان مجسمه‌ها و یا نوع مجسمه مشکل دارند، در این موضوع دخیل بوده، درباره خانه صادق هدایت نیز صدق کند؛ چراکه از یک سو سازمان میراث فرهنگی پاسخ روشنی درباره چرایی عدم پیشگیری از تخریب این خانه از سوی بیمارستان امیر اعلم ارائه نمی‌دهد و از سوی دیگر هم مسئولان بیمارستان یا پاسخ نمی‌دهند یا می‌گویند با سازمان میراث فرهنگی به توافق رسیده‌ایم و یا می‌گویند:«این خانه تحفه‌ای هم نیست». و ما نمی‌دانیم چرا دوستان اگر این خانه را تحفه‌ای نمی‌دانند، این‌قدر در قبال واگذاری آن و یا تخریب نکردن و نریختن زباله‌های خود در آن، استقامت به خرج
می‌دهند؟