روزنامه قانون
1396/08/29
داغي که بر دل نشست
ساعت مرگ روی ۹ و ۴۵ دقیقه شب کوک شدهبود؛ زلزله آمد، آن هم با همه قدرتش. آنقدر بیرحم بود که به هیچ چیز و هیچ کسی رحم نکرد. همه چیز را از آنها گرفت؛ خانه، زندگی، شوهر، زن و فرزند و ... .زلزله حتی به کودک شیرخوارهای که در گهواره آرمیده بود یا «کژال»، کودکی که آن شب برایش تولد گرفتهبودند هم رحم نکرد.«سیروان»، مرد ۴۶ سالهای اهل روستای «کوییک»، چهار عزیزش را از دست دادهاست.او هر بار بالای سر پیکر یکیشان میایستد و همراه با بقیه نماز میت میخواند. سیروان گریه نمیکند. خیره مانده به مزاری که فرزندان کفن شدهاش را یک به یک در آن میگذارند و سنگ لهد را روی مزارشان میگذارند و ... او برای آخرین بار آنها را میبیند. همروستاییهایش میگویند او با این همه غم و غصه دقمرگ میشود.
مسکن مهری که بلای جانمان شد
«کاوه»، درست روبهروی مسکن مهر روی چمنها چادر ۱۲ نفرهای برپا میکند. مادر و دو خواهر و خواهرزادههایش روی چمن نمناک نشسته و به تلاش کاوه خيره ماندهاند.او با کمک یکی از سربازان ارتش، چادری که از مدتها پیش توی صندوق عقب ماشین بوده را باز کرده و حالا قرار است چند روز و شاید چند هفته، شاید هم چند ماه خانهشان باشد.کاوه علاوه بر پرایدی که در این زلزله جان سالم به در برده، ماشین جرثقیلداري نيز دارد که پشت آن را بیخ تا بیخ از وسایل خانه پر كرده است.او درباره زلزله اینچنین میگوید:« زلزله نبود، انگار بمب اتم انداختند روی زمین. نمیشد فرار کرد از بس که زمین تکان میخورد. خدا به من و خانوادهام رحم کرد که زنده ماندیم. سه نفر از طبقه بالاییمان زیر آوار گرفتار شدند و از دنیا رفتند.تنها شانسی که آوردیم این بود، طبقه اول بودیم و توانستیم خودمان را از مهلکه نجات دهیم. خیلی از خانوادههایی که توی ساختمانهای مهر زندگی میکردند دستکم یکی از اعضای خانوادهشان را از دست دادند».از او درباره مسکن مهر میپرسیم؛ سرش را به نشانه تاسف تکان میدهد و میگوید:« برادر من، فکر میکنی اگر وضعمان خوب بود، اینجا زندگی میکردیم؟ چارهای نداشتیم جز اينكه توی این ساختمانها که حرف میزدی همسایه بغلی میشنید، زندگی کنیم.هیچ چیز ساختمان استاندارد نبود، همه این را میدانستند ولی چارهای هم نبود. به خدا قسم اگر یک درصد احتمال میدادیم که زلزله این بلا را سرمان میآورد، حاضر نمیشدم زن و بچه و خانوادهام حتی برای یک لحظه هم شده پایشان را اینجا بگذارند». اسباب و اثاثیهای که پشت ماشین جرثقیلدار چیده شدهاند و همهشان روبان قرمز خوردهاند، معلوم است جهیزیه نو عروسی است که از بخت بد زلزله خانهشان را با خاک یکسان کردهاست. «ژاله»، خواهر کاوه است که جهیزیهاش را پشت ماشین جرثقیلدار چیدهاند. ۲۰سال بیشتر ندارد و آنقدر ناراحت است و در خودش فرو رفته که حواسش به حضور ما نیست. کاوه میگوید پدر نامزد ژاله توی زلزله جان خود را از دست داده و خواهرش ناراحت آنهاست.چند قدم جلوتر از چادر کاوه، خانواده سیاهپوش ديگري چمباتمه زدهاند. مادر خانواده مویه میکند؛ نمیدانیم چه میگوید. دو دختر و پسر بزرگش گریه میکنند. پدر خانواده را چند روز پیش از زیر آوار بیرون کشیدهاند. قرار است او را امروز در قبرستان شهر دفن کنند. «عثمان»، یکی از جانباختگانی است که در مسکن مهر قربانی زلزله شد.
کمکها دیر رسید
آدمهای اینجا کم حرفند و تا زمانی که از آنها سوالی نکنید، چیزی نمیگویند. وقتی میپرسم وضعیتتان چطور است از دیر رسیدن محموله کمکها میگویند از اینکه چند شبی را در سرما خوابیدهاند و آب و غذایی نداشتهاند که به زن و بچههایشان بدهند. وقتی سه روز بعد از زلزله سری به روستاهای بین سرپل ذهاب تا ازگله زدیم، چیزی جز ویرانی و آوارگی ندیدیم. کمتر روستایی است که توانسته از تیغ تیز زلزله جان سالم به در ببرد. از اول جاده تا نقطه صفر مرزی وضعیت همینطور است. خانهها آوار شدهاند و مردم لب جاده روی خاک سرد نشستهاند تا کمکی به آنها برسد.وقتی از سه راهی پنج کیلومتری بهسوی ازگله میآییم، وضعیت بد و بدتر میشود. انگار تراکتور غول پیکری آمده و با خیش گاو آهنهایش روستاها را شخم زدهاست.
وضعیت روستای «سراب ذهاب»، «امام عباس اولیا»، «کلاره ژاله» و «جابری» نسبت به روستاهای این مسیر بدتر است. هر چهار روستا صد در صد تخريب شدهاند. روستای سراب ذهاب، پیش رویمان است. روستای بزرگی که ۲۲ نفر از اهالیاش از دنیا رفتهاند. میگویند اگر به کمک هم نمیرسیدند، شاید تعداد کشتهها حتی به ۱۰۰ نفر میرسید.
«اردلان»، جوان ۳۰ سالهای که مادر و برادر کوچکترش را از دست داده، از وضعیتی که دارند گلایهمند است.
میگوید:« وقتی زلزله آمد، زیر آوار ماندم و خبری از خانوادهام نداشتم. تنها صدایی که میشنیدم صدای پدرم بود که اشهد خود را میخواند. نمیتوانم لحظاتی که زیر آوار بودم را برایتان تعریف کنم. وقتی همسایهها، ما را بیرون کشیدند، متوجه شدم مادر و برادر کوچکترم از دنیا رفتهاند». اردلان میزند زیر گریه و دیگر نمیتواند چیزی بگوید.صحنههایی که اهالی از زلزله و آوار و مرگ عزیزاني از دست دادهاند، ميگويند انگار به روح و روان آدم چنگ میزنند. نمیشود جلوی اشک را گرفت، بیاختیار جاری میشود؛ گویی خودت اینجا بودهای و تکتک صحنههایی که برایت روایت میکنند را دیدهای.زلزله تنها عزیزان آدمهای این منطقه را نگرفته بلکه چنگ انداخته به زندگی و سرمایههایشان و آنها را نيز نابود کردهاست.
«لقمان»، نزدیک به ۱۰۰ گوسفندش را از دست داده و به قول خودش به خاک سیاه نشستهاست. ميگويد:«زلزله همه چیز مرا گرفت. خانهام، پسر پنج سالهام، زندگیام و سرمایهای که با آن گذران میکردیم. سقف طویله پایین آمد و گوسفندهایم که تنها سرمایهام بود، همگی خفه شدند.این هم از وضعیت زندگیمان، خودتان میبینید تازه امروز برایمان چادر آوردهاند. دو روز اول که آب و غذایی هم نداشتیم و برای سیر کردن شکم بچههایمان هر کسی از لابهلای آوار خانهاش چیزی بیرون میکشید. آنهایی هم که نداشتند، بقیه کمکشان میکردند اما بیآبی پدرمان را درآورد. انگار کسی نمیدانست ما هم هستیم و نیاز به کمک داریم».با ماشین از سراب ذهاب تا روستای امام عباس علیا نزدیک ۲۰ دقیقه راه است. این روستاها هم بهطور کامل از بین رفتهاست.
اهالی آنجا نيز از دیر رسیدن کمک میگویند و اینکه دو روز را با بیآبی و بدون غذا گذراندهاند و نميدانند تکلیفشان چه خواهد شد.«ابراهیم صحرایی نژاد»، چشمانش پر از اشک است. وقتی حرف میزند و با این سن و سالش گریه میکند، در خودم میشکنم که چه بلایی سرش آمده که اینطور اشک از چشمانش جاری میشود. ميگويد:« برادرم بسطام، زیر آوار ماند و از دنیا رفت، خواهرم پایش شکسته. خانه و داممان از بین رفته. برف و باران را چه کنیم؟ خرج زن و بچه را از کجا در بیاوریم؟ ای کاش من هم توی زلزله میمردم و این روزها را نمی دیدم».
خانوادهاش توی حیاط خانه ویران شده نشستهاند و برای بسطام عزاداری میکنند.
«صالح»، از اهالی این روستا۶ تن از خانوادهاش آسیب دیدهاند و همهشان را به بیمارستان بردهاند. او و پسر ۱۵ ساله و چند بز و گوسفندی که از زیر آوار بیرونشان کشیده، ماندهاند.میگوید:« زلزله همه چیزمان را گرفت. چشم ما به کمک مردم و دولت است. وضعمان آنچنان تعریفی نداشت و زلزله همانها را هم از ما گرفت، بدبخت شديم. دیگر چیزی برایمان نمانده که به آن دلخوش کنیم».زلزله از این روستا چهار قربانی گرفت و دهها تن زخمی شدند. مردم این روستا مثل اهالی روستاهای دیگر که زلزله تخریبشان کرده است، چشم انتظار کمک مردم و دولت هستند تا کمی غم و غصهشان سبکتر شود.
چرا هلال احمر نه؟
مرجان حاجیرحیمی
باز هم یک زلزله دیگر و کشوری که برای بحران آماده نیست. کشوری که روی گسلهای فراوان قرار گرفته اما همچنان ساختمانهایش در برابر زلزله مقاوم ساخته نمیشوند. از قضا ساختمانهای نوساز تحمل کمتری دارند و زودتر فرو می ریزند.از سوی دیگر پس از وقوع زلزله هنگامی که نیروهای امداد و نجات سازمان هلال احمر رسیدند، برای کمک به زلزلهزدگان تجهیزات کافی نداشتند و این آغاز انتقادها به سازمان هلال احمر شد که نتوانست در ساعات طلایی، پاسخگوی نیازهای نخستين زلزلهزدگان در شبهای سرد آبان باشد.همین امر دلیلی برای آستین بالا زدن مردم بود.
در حادثه اخیر بیش از تمام حوادث گذشته، شاهد اعلام شماره حسابهای مردمی در گروههای تلگرامی و اینستاگرامی و کمکهایی که مردم جمع میکردند و خودشان با خودروهای شخصی یا اجاره وانت و کامیون به مناطق زلزله زده میرساندند، بوديم. اما چرا باید مردم خودشان دست به کار شوند و به نهادهای متولی اعتماد نداشته باشند یا کار را به عهده افراد آموزش دیده هلال احمر نگذارند؟ شايد دلیلش دیر رسیدن کمکهای هلال احمر و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای زلزله زدگان است ولی سالهاست ایران دچار بحرانهای طبیعی مانند سیل و زلزله ميشودو انتظار میرود در این سالها هلال احمر از توان کمکرسانی و امداد و نجات خوبی برخوردار باشد نه اینکه مردم دست به کار شوند یا نیروهای ارتش به کمک مردم بشتابند.بیتوجهی مردم به سازمان هلال احمر و نرساندن کمکهای نقدی و غیرنقدی، خود اتفاق ناخوشایندی است که نخستین عارضه ملموس آن، ترافیک جادههای منتهی به استان کرمانشاه بود اما آنچه مهم تر از این است، از بین رفتن جامعه مدنی، مدنیت و شهرنشینی است. در جوامع مدنی مردم امور را به دست دولتمردان میسپارند و با اعتمادی که به آنها دارند، در کارشان خللی وارد نمیکنند. امدادرسانی مردمی، وقتی که مردم آموزشهای لازم را در شرایط بحران ندیدهاند، نه تنها مفید نیست بلکه میتواند عوارض جبران ناپذیر انسانی، روحی و روانی برجای بگذارند. حتی اگر مردم نیز میخواهند کمک کنند، بهتر است این کمکها از کانال ان جی او ها و نهادهای مشخص غیردولتی صورت گیرد که نه سوءاستفادهای از کمکها شود و نه ازدحام مردم باعث کند شدن امداد رسانی شود.
سایر اخبار این روزنامه
خشت كج روی پایه های لق
شناسايي والي مديريت بحران
داغي که بر دل نشست
جاده هاي بن بست!
اولتیماتوم به نخست وزیر مستعفی
حركت احمدي نژاديهاشبيه گروهك منافقين است
اسناد، بدون امضا و تایید الکترونیکی دفتریار رسمیت نخواهند داشت
مسئولیت قانونی رییسجمهور در شورای عالی امنیت ملی
از اتلاف منابع محدود جلوگيري شود
ایجاد پرتگاه بیش از سه متر