هزینه میلیونی برای خودنمایی

تازه داشتم آماده کار می‌شدم و رایانه را روشن کرده بودم که تلفن همراهم زنگ خورد. آقایی از یکی از زندان‌های تهران تماس گرفته بود و انگار بدترین اتفاق ممکن همان لحظه برایش رخ داده باشد، با صدای لرزان و پراضطراب از وضعیت اسفبار زندان می‌گفت. برایم جالب شد که چرا با من تماس گرفته است و وقتی که پرسیدم گفت چند خبرنگار را می‌شناخته و آنها گفته‌اند که با من تماس بگیرد. نمی‌شود گفت موضوع جالبی بود، چون پر بود از سیاهی، پر از اتفاقات بد و نا به هنجار. این فرد اطلاعاتی داد که شاید نظیرش را در فیلم‌های هالیوودی می‌شد دید، نه در تهران و چند کیلومتر آن طرف‌تر. بعد از اینکه چند شماره تماس به من داد با همان لحن مضطرب به سرعت تلفن را قطع کرد، نمی‌دانم چرا، شاید دیگر این موضوع برایش عادی نبود اما من حالا با یک سوژه خیلی مهم درگیر بودم و باید زود به سراغ آن می‌رفتم. امروز وقتش را نداشتم و باید به دنبال فکت می‌رفتم و ماجرا را از ابتدا تا انتهای حقیقت جست‌وجو می‌کردم اما یک جمله و یک موضوعی در گفت‌وگوی ما مطرح شد که حسابی توجهم را جلب کرد. آن آقا به من گفت اینجا پدرانی زندانی هستند که به خاطر پنج میلیون تومان بدهی و رد مال، چند سالی است در زندان هستند. چند سالی است فرزندان خود را ندیده‌اند و وضعیت روحی و روانی بدی دارند. باورش برایم سخت بود به‌خصوص اینکه یکی از فرزندان شهدا نیز به خاطر مبلغ 50 میلیون تومان به گفته این فرد در زندان بود. این موضوع خیلی برایم عذاب‌آور بود، فارغ از واقعی بودن یا نبودن که البته نمونه‌های واقعی‌اش را کم هم ندیده‌ایم. قصد نگارش این موضوع را نداشتم اما بعد از حدود نیم ساعتی که از گفت‌وگوی من با این مرد گذشت در حال جست‌وجوی اخبار در رسانه‌های مختلف بودم که خبری حسابی آزارم داد. یک سایت اینترنتی که برای شوآف‌ها و مانورهای بچه پولدار‌ها شکل گرفته و ایجاد شده است مبلغ پنج‌میلیون تومان حق عضویت جهت ورود دریافت می‌کند، پنج میلیون تومانی  که به خاطر استقبال کم به دو و نیم میلیون تومان تقلیل پیدا کرده بود. یک بار دیگر مرور می‌کنیم، تعدادی از افراد پولدار با هر تعریفی از پولداری و سرمایه‌دار بودن، برای عضویت در این سایت و انجام شوآف‌هایی که معلوم نیست چرا و چگونه، دو و نیم میلیون تومان در ابتدای حضور حق عضویت پرداخت می‌کنند. این موضوع به سرعت ذهن را به چند مسیر سوق می‌دهد، چند اتفاقی که نه‌چندان دور در سال گذشته رخ داد. صف ایستادن برای خرید ماشین‌های چند100 میلیونی که در ارتباط با آن گزارش‌های مختلفی تهیه شد و خیلی از حاضران در همان صف‌ها دلیلی جز خودنمایی هم در آن و هم بعد از خرید و تحویل خودرو بیان نمی‌کردند. صف ایستادن برای خرید گوشی تلفن همراه چند میلیونی که به سرعت در بازار پخش شده بود و قابل تهیه بود و با همان سرعت هم نمونه و مدل بالاترش معرفی می‌شد. ازدحام، شلوغی و تکاپو برای خرید در جمعه سیاه از فروشگاه‌هایی که با تقلید ازblack Friday قصد جذب مشتری و فروش کالاهای در انبار مانده‌شان را داشتند و چندین و چند موضوع دیگری که همه در یک گزاره، یعنی خودنمایی اشتراک داشتند. این نوع رفتارها را نه‌تنها در واقعیت که در سطوح بالاتر و شدیدتر می‌توان در فضای مجازی بی‌وقفه مشاهده کرد. اما واقعا چرا؟ چه اتفاقاتی رخ داده است که در یک گستره معین با مرزبندی‌های ژئوپلتیک و آرمان‌های روشن و مبرهن، عده‌ای برای خودنمایی، ارضای امیالی ورای رفع احتیاجات عادی و ارائه تعریفی خارج از واقعیت وجودی خود، ساعت‌ها صف می‌ایستند، میلیون‌ها تومان پول خرج می‌کنند و درنهایت هم با دریافت یک تایید و لذت مقطعی ارضا می‌شوند و در همین زمان در نقاطی که خیلی هم دور نیست عده‌ای برای دریافت چند لیتر آب، برای انجام نخستین نیازهای زندگی‌شان برای دریافت ذره‌ای غذا و... صف می‌ایستند یا تا کمر در سطل‌های زباله فرو می‌روند. با مشاهده این موضوعات چندین مولفه و موضوع مطرح و قابل پیگیری است. در صورتی که تمام شعارها و آرمان‌های کلان ملی و اسلامی به وضوح عدالت و دوری از تبعیض و گرایش به ساده‌زیستی را فریاد می‌زنند، طی چه سازوکاری این نوع سبک زندگی مطرود در شعارها رواج پیدا می‌کنند و به صورت کاملا علنی در اجتماع ریشه می‌دوانند. از دیگر سو چه اتفاقی رخ داده است که یک جوان یا نوجوان جز از این طریق، یعنی تعریف خود و شکل دادن به شخصیت خود ذیل اشتراک تصاویری از سبک زندگی لاکچری و استفاده از ابزار و کالاهای گرانقیمت به راه دیگری نمی‌اندیشد و تمام توان و استعداد خود را در این مسیر ذبح می‌کند. جایگاه سیاستگذاران به‌عنوان متولیان اصلی هدایت موج اجتماعی در گرایش یا عدم‌گرایش طبقات مختلف اجتماعی به سمت این نوع از سبک زندگی کجاست و حالا که اوضاع به این مرحله رسیده است که یک فرد برای تامین یک وعده غذایی خود چند100 هزار تومان یا حتی میلیون‌ها تومان هزینه می‌کند و دیگری وعده‌های مختلف غذایی‌اش را درهم ادغام می‌کند، چون وسعش نمی‌رسد که غذایی تهیه کند چه فرمان و سیاستی را به‌عنوان نوش‌دارو به جامعه تزریق می‌کنند؟ تکرار این موضوع که هیچ‌کس مخالف استفاده از کیفیت برتر و هزینه برای رسیدن به آن سطح از کیفیت که ارضا‌کننده خواسته‌های انسان بی‌نهایت‌طلب است، نیست به ما کمک می‌کند که واقع‌بینانه‌تر و به دور از تعصبات تجمل‌گرایی به این مهم بنگریم که توسعه هرچقدر مهم و لازم، با این نوع و شیوه از زندگی تبدیل به گزاره‌ای منفور از دیدگاه اکثریت جامعه و مقبول از سوی اقلیتی که منابع اصلی ثروت را در دست دارند، تبدیل شده است و باید  جدی‌تر به آن پرداخته شود.