ما «چک بی‌محل»ایم ولی شکل «راه‌حل»ایم!

اول: مسائل کلان کشور را چطور باید حل کرد و چگونه می‌توان از پس آن چیزی که این روزها «بحران» خوانده می‌شود، برآمد؟ «طرح مساله» و «نشان دادن بحران» را تقریبا کسی در کشور نیست که بلد نباشد. مدت‌ها هم هست که «آخرالزمان» شده و از در و دیوار مشکل و مصیبت می‌بارد. این «مساله داشتن» هم منحصر به ایران نیست. هر کشوری مسائل و مشکلات جدی دارد و برای حل مشکلات و مسائل، دست به دامان دانشمندان و اهل سیاست می‌شود. اصلا اگر در عالم مشکلی نبود و همه‌چیز بر جای خود بود و با صحت و دقت کار می‌کرد، آیا نیازی به علم یا سیاست پیدا می‌شد؟ لااقل نگارنده جایی «بهتر از وطن» را در این عالم سراغ ندارد که «سیاست» نداشته باشد یا «علم» را برای حل مسائلش ضروری نداند یا این هر دو (یعنی علم و سیاست) را ضعیف‌تر از ما دنبال کند! پس در یک کلام، هرجای این عالم، مشکلات و بحران‌هایی دارد و افرادی با جدیت و عزم به‌دنبال حل آن مشکلاتند.  پس اگر عده‌ای جمع آمدند و لیستی از -به‌زعم خودشان- «مشکلات» را سرهم کردند، حرفی جز چیزهایی که «همه بلدند»، نگفته‌اند. برای تبیین مشکلات و یافتن مشکلات واقعی، وضع نظری جدی‌تری لازم است. اینکه بگوییم قوای سه‌گانه و غیر از آن، هرچه هست بالکل همه فاسد و خراب شده و باید کلهم عوض شود و چیزهای دیگری شود، «کودکانه‌ترین» نحو طرح مساله است و هیچ اصلاح و تصحیحی هم به‌دنبال ندارد. این‌طور «طرح مساله» در اصل طرح هیچ «مساله‌ای» نیست بلکه منحل کردن مسائل در یک ادعای کلی است: «چقدر خوبیم ما» و «چقدر بدند غیر ما». این ادعا را «احمدی‌نژاد» نه‌فقط در سطح ملی، بلکه در سطح جهانی هم دارد. اصلا احمدی‌نژاد در آن فایل تصویری که پس از اولتیماتوم به آملی‌لاریجانی منتشر کرد، همین‌طور طرح مساله می‌کند که دو جبهه داریم، خوب‌ها و بدها و کار باید به دست «خوب‌ها» باشد؛ خوب‌هایی که منم و ماییم. سلمنا، شما خوب و بقیه بد. ولی راه شما برای حل مسائل و مشکلات چیست؟ می‌فرمایید مثلا اصلاحات ساختاری؟ آیا هیچ اصلاح ساختاری‌ای هست که بتواند جلوی «ترجیح نفع شخصی بر منافع ملی» را در افراد بگیرد؟ می‌فرمایید «قانون»؟ مگر اکنون قوانین جدی در کشور نداریم؟ چقدر از مصوبات خوب و مفید که مندرج در قانون هستند، زمینه اجرا پیدا می‌کنند؟ تا کجا قانون جدی است و از کجا کاغذپاره به حساب می‌آید؟ اصلا وقتی در سابقه شریف‌تان، قطع‌نامه و تحریم می‌توانست کاغذپاره و بلامحل و مطلقا بی‌ارزش و اثر فرض شود، آیا قانون می‌تواند جدی باشد؟ ملتفت هستید که قانون هم نه روی کاغذ، بلکه در مجرای خودش یعنی توسط افراد است که «اجرا» می‌شود و البته نه صرفا توسط روسا، بلکه توسط آحاد مردم. پس بگذارید دوباره بپرسیم: آیا راه‌حل، اصلاحات ساختاری است؟ کدام اصلاح ساختاری می‌تواند جلوی «ترجیح منافع فردی بر منافع ملی» را بگیرد؟ می‌فرمایید «قانون»؟ مگر قانون در غیر مجرای خودش امکان اعمال و اجرا دارد؟ برای افتادن در مسیر حل مشکلات، ابتدا باید توهمات و حرف‌های کودکانه را کنار زد. اینکه در میان کاندیداهای انتخابات، یکی فرشته و الباقی شیطانند، یا اینکه در میان دسته‌ها و گروه‌های سیاسی، یکی خوب است و افرادش ملائکه آسمان و بقیه بدند و شیطان؛ جز بلاهت نیست. تا اینجای مطلب و به‌عنوان جمع‌بندی، در چند کلمه می‌توان گفت: الف) «شمردن ایرادات مختلف را همه بلدیم».
ب) این‌طور طرح مساله که «همه‌چیز در بحران است» هم انتزاعی، هم غیرعلمی و هم نافی هر راه‌حلی است.
ج) در این «من فهمیدم و هشدار دادم که همه‌چیز در بحران است»، مطالبی پنهان شده و آن مطالب چیزی نیست جز «کی از همه فهیم‌تره؛ من! من!» و «اون کیه‌که راه‌حل‌تره؛ من! من!» و ایضا «کی از همه به‌فکرتره؛ من! من!». در یک کلام این‌طور طرح بحث کردن، بیشتر خودشیفتگی و نارسیسیسم است تا «نشان دادن مشکلات و بحران‌ها». دوم: احمدی‌نژاد در مواجهه با وضع فقر و فساد و تبعیض و بازگشت دولت به ریل انقلاب، تعریف و تثبیت شده بود و مورد اقبال قرار گرفت، شأنی که هنوز اگر خاطره‌ای خوش از وی هست، به آن بازمی‌گردد؛ اما معارضه کنونی وی و نیز سر درآوردن این نامه از بی‌بی‌سی و بوق منافقین و... و هورا کشیدن اینان برای چنین نامه‌ای، احمدی‌نژاد را همان‌طور از آن وضع تثبیت‌شده پیشین جدا می‌کند که فسادهای مالی و بی‌ثباتی‌ها و فشار بر مستضعفان در دولت او، باعث ابطال شأن فقرستیزی و فسادستیزی و تبعیض‌ستیزی وی شد. به‌علاوه احمدی‌نژاد تازه قدم در راهی گذاشته که پیش از وی، افراد و گروه‌هایی تا انتهای آن رفته بودند و اکنون به تاخت در حال بازگشت از آن هستند.