زخم مهمان استخوان شده بود --- فرق خورشید خون فشان شده بود

  گروه اندیشه
info@khorasannews.com

سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجری، فرق برترین تربیت یافته مکتب رسول خدا(ص) و پرچمدار حق و عدالت، امیرمؤمنان، علی(ع)، با تیغ جهالت و جمود شکافته شد. «خوارج»، گروهی تنگ نظر، ظاهربین و خشک مغز، که توان شناخت حقیقت و دریافتن مفهوم شریعت را نداشتند، این جنایت هولناک را مرتکب شدند؛ گروهی که به تعبیر امام علی(ع): «اِنَّهُمْ نُطَفٌ فی اَصْلاب الرِّجالِ وَ قَراراتِ النِّساءِ، کُلَّما نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتّی یَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاّبینَ؛ اینان نطفه هایی در صلب مردان و رَحِم زنان هستند، هرگاه از آنان شاخی سر زند، بریده شود تا این که آخرین آنان مبدل به راهزنانی شوند.» «خوارج»، ماجرای «حکمیت» را بهانه قرار دادند و سر از اطاعت امام(ع) پیچیدند. با این که «خوارج»، طی چند قرن بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع)، از صفحه تاریخ پاک شدند، اما دیدگاه ها و مشی آن ها، همچنان در فکر و ذهن برخی افراد باقی مانده است. استاد شهید «مرتضی مطهری»، در کتاب ارزشمند «جاذبه و دافعه علی(ع)» می نویسد:«در دوره های بعد، جمود و جهالت و تنسُّک و مقدس مآبی و تنگ نظری آن ها[خوارج] برای دیگران باقی ماند ... خوارج بی شهامت، یعنی مقدس مآبان ترسو، شمشیر پولادین را به کناری گذاشتند و از امر به معروف و نهی از منکر صاحبان قدرت، که برایشان خطر ایجاد می کرد، صرف نظر کردند و با شمشیر زبان به جان صاحبان فضیلت افتادند. هر صاحب فضیلتی را به نوعی متهم کردند، به طوری که در تاریخ اسلام کمتر صاحب فضیلتی را می توان یافت که هدف تیر تهمت این طبقه واقع نشده باشد. یکی را گفتند منکر خدا، دیگری را گفتند منکر معاد، سومی را گفتند منکر معراج جسمانی و چهارمی را گفتند صوفی، پنجمی را چیز دیگر و همین طور، به طوری که اگر نظر این احمقان را ملاک قرار دهیم، هیچ وقت هیچ دانشمند واقعی، مسلمان نبوده است. وقتی که علی(ع) تکفیر بشود، تکلیف دیگران روشن است.» آن چه در پی می آید، گزیده ای از کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)»، نوشته استاد «رسول جعفریان» است، که در آن، چرایی پیدایش «خوارج» و نحوه مقابله امام علی(ع) با آنان بررسی و چگونگی ضربت خوردن و شهادت مظلومانه امیرالمؤمنین(ع)، تشریح شده است.
ناآشنایان با امامت و سیاست


بیشتر خوارج از بدویانی بودند که اصولاً از امامت و سیاست، به عنوان امری فراقبیله ای، برداشتی نداشتند. آن ها این گرایش خود را در قالب برداشتی منحرفانه از شعار «لاحکم الا لله» نشان می دادند. خوارج چند مسئله را مطرح کردند. سؤال نخست آن ها این بود که چگونه امام(ع) رضایت داده است تا «رجال» در کار دین حکمیت کنند؟ سؤال دوم این بود که چرا امام(ع) راضی شد تا لقب خلافتی او، یعنی امیرالمؤمنین، حذف شود؟ اشکال آن ها، به تعبیری که یعقوبی آورده، این بود که امام(ع)، با این اقدام خود، «وصایت» را ضایع کرده است. سؤال دیگر آن ها این بود که چرا امام(ع) بعد از پیروزی بر ناکثین، اجازه تقسیم غنایم را نداد؟ چگونه کشتن آن ها روا بود، اما گرفتن اموال آن ها حلال نبود؟ امام(ع) درباره حذف لقب امیرالمؤمنین، استناد به حذف عنوان رسول‌ا... در صلح حدیبیه کرد. درباره حکمیت نیز فرمود: من از آغاز با این حکمیت مخالف بودم، بعد نیز که به اجبار مردم به آن تن دادم، شرط کردم که اگر آن ها به کتاب خدا حکم کردند، به حکم آن ها پایبند باشم؛ زیرا در اصل، ما حکمیت قرآن را پذیرفته ایم نه حکمیت رجال را. به علاوه، امام(ع) تصمیم خود را، دایر بر ادامه جنگ با شام، پس از جمع آوری خراج، اعلام کرد. به این ترتیب بسیاری از کسانی که به خوارج پیوسته بودند، به جمع تابعین امام(ع) پیوستند.
الگوی امیرمؤمنان(ع) در رویارویی با خوارج
این از ویژگی های خوارج بود که به ظواهر تمسک کرده و با «ضرب القرآن بعضه ببعض»، برداشت های افراطی می کردند. امام(ع) در برابر گروهی که در مسجد به وی اعتراض کردند و همین شعار[لا حکم الا لله] را دادند، فرمود:«کلمة حق یراد بها الباطل»، این سخن حقی است که از آن برداشت باطل می شود. امام(ع) در برخورد با مخالفان خارجی خود فرمود: اگر ساکت ماندند، ما آن ها را به حال خود می گذاریم، اگر تبلیغات کردند و سخن گفتند، ما در برابر، با آن ها سخن خواهیم گفت، اگر بر ما خروج کردند، با آن ها به جنگ خواهیم پرداخت.
اتمام حجت بر خوارج
صحبت های مکرر امام(ع) و اصحاب آن حضرت، نتوانست عده ای از خوارج را، از مسیری که برگزیده بودند، بازگرداند. خوارج در شوال سال 37 در منزل زید بن حُصَین اجتماع کردند و با انتخاب عبدا... بن وهب راسبی، به رهبری خود، وضعیت نظامی و سیاسی خود را سامان بخشیدند ... خوارج که در نهروان اجتماع کرده بودند، در مسیر خود به عبدا...بن خَبّاب بن ارت برخوردند. از عبدا... نظرش را درباره امام علی(ع) سؤال کردند. او گفت: علی(ع)، امیرالمؤمنین و امام المسلمین است. آن ها عبدا... و همسر اورا، که باردار بود، به شهادت رساندند. گفته اند که خوارج در طول راه به هر کسی برمی خوردند، رأی او را درباره حکمیت سؤال می کردند؛ اگر با آن ها موافق نبود، او را می کشتند. این حرکت سبب شد تا امام(ع) تصمیم به مقابله جدی با آن ها بگیرد. دلیل این امر آن بود که امام(ع) نمی توانست کوفه را در حالی که تنها زنان و کودکان در آن هستند با چنین جنایتکارانی تنها بگذارد [و به سمت شام حرکت کند.]
قاطعیت در برابر خوارج
زمانی که امام(ع) دریافت که اینان تسلیم پذیر نیستند، سپاه خویش را که شامل چهارده هزار نفر بود در برابر خوارج، آراست. در این لحظه، فروه بن نوفل با پانصد نفر از خوارج جدا شد و در بندَنیَجَین و دسکره اقامت گزید. شمار دیگری از آن ها به تدریج جدا شدند تا آن که تنها هزار و هشتصد سواره و هزار و پانصد پیاده در کنار عبدا...بن وهب باقی ماند. این بار نیز امام(ع) از اصحاب خود خواست تا آغازگر جنگ نباشند. خوارج جنگ را آغاز کردند. آن ها با سرعت بسیار زیادی مضمحل شده و رهبرانشان کشته شدند. از سپاه امام(ع) کمتر از ده نفر کشته شدند. چهارصد نفر از کسانی که، جز فراریان، در میدان افتاده بودند به خانواده هایشان تحویل داده شدند. این درگیری در نهم صفر سال 38 رخ داد.
ضربت خوردن و شهادت امام علی(ع)
بنا به نقل ابن سعد، سه نفر از خوارج با نام های عبدالرحمان بن ملجم، بَرک بن عبدا... تمیمی و عمرو بن بُکیر تمیمی، در مکه با یکدیگر قرار گذاشتند تا امام علی(ع)، معاویه و عمروعاص را بکشند. عبدالرحمان به کوفه آمده و با دوستان خارجی خود دید و بازدید می کرد. یک بار به دیدار گروهی از طایفه «تیم الرباب» رفت. در آن جا زنی را با نام «قطامه بنت شجنه بن عدی» دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بودند. ابن ملجم او را خواستگاری کرد. زن مهر خویش را سه هزار درهم(دینار) و قتل امام علی(ع) قرار داد. ابن ملجم گفت از قضا برای همین به کوفه آمده است. او چندی شمشیر خویش را با زهر آلوده کرده و با همان، ضربتی بر سر امام(ع) زد که به دلیل عمیق بودن زخم و سمی بودن شمشیر، امام(ع) را به شهادت رساند.