شیرزاد عبداللهی از رجزخوانی رستم و اسفندیار تا عهدنامه ترکمنچای

در دنیای اساطیر و حتی تاریخ باستان و میانه ، نبرد تن به تن و جوانمردانه پهلوانان در جنگها بسیار تعیین کننده بود . رجز خوانی هم یکی از اصول نبرد برای تضعیف روحیه جنگجوی حریف بود. جنگجو شرافت و نسب و شجاعت خود را به رخ حریف می‌کشید و در مقابل قبیله و نسب و شجاعت حریف را به چالش می طلبید. رجز خوانی معمولا با اغراق در مورد صفات خود و تحقیر هماورد، همراه بود. نمونه این رجز خوانی ها را در شاهنامه فردوسی به وفور می بینیم. در جنگ رستم و اسفندیار ، رستم قبل از نبرد می گوید : "چه نازی بدین تاج گشتاسپی/ بدین تازه آیین لهراسپی/ که گوید برو دست رستم ببند/ نبندد مرا دست چرخ بلند/ که گر چرخ گوید مرا کاین نیوش/ به گرز گرانش بمالم دو گوش" اسفندیار هم در مقابل به رستم می گوید : "تو فردا ببینی به آوردگاه/ که گیتی شود پیش چشمت سیاه/ بدانی که پیکار مردان مرد/ چگونه بود روز جنگ و نبرد" . زبان پهلوانان شاهنامه پاکیزه و به دور از دشنام است. درجنگ های مدرن آنها که در میدان جنگ با هم می جنگند ، فرصتی برای رجز خواندن ندارند . سیاستمداران در فاصله ای بسیار دور از میدان جنگ تصمیم می گیرند. ژنرال‌ها برنامه ریزی می کنند. رادیوها و تلویزیون ها رجز می خوانند و سربازان از فاصله دور یا نزدیک همدیگر را می کشند. جنگها دیگر متکی به زوربازوی پهلوانان نیست. اگر از جنگ ایران و عراق بگذریم ، آخرین جنگ مهم ایران، جنگهای ایران و روس در اوایل قرن نوزدهم است. در این جنگها ارتش ایلیاتی ایران در مقابل ارتش مدرن روسیه باسازماندهی منظم و سلاح های پیشرفته قرار گرفت. سربازان ایرانی از نظر رشادت و فداکاری چیزی کم نداشتند. این سوال در ذهن فرمانده دلیر سپاه ایران عباس میرزا شکل گرفت که رمز پیروزی ارتش های روس و انگلیس و فرانسه چیست؟ و این آغاز مدرنیته در ایران بود. دور اول جنگ در سال 1813میلادی با عهدنامه گلستان به پایان رسید. اما زخم های التیام نیافته ، مدتی بعد سر باز کردند.
دور دوم جنگ با روسیه به تحریک انگلستان در 1826 آغاز شد و به فاجعه بزرگتری انجامید. نقل است که فتحعلی شاه در تبریز برای آغاز دور دوم جنگ ، جلسه ای با شرکت رجال سیاسی و نظامی تشکیل داد. در این جلسه همه با چاپلوسی و از روی احساس به آغاز جنگ رای دادند اما قائم مقام سکوت کرده بود. شاه نظر او را جویا شد. از پاسخ طفره رفت. با اصرار دوباره شاه، قائم‌مقام گفت اعلیحضرت چه مبلغ مالیات می‌گیرند؟ شاه جواب داد قریب شش کرور. قائم‌مقام گفت دولت روس چه مبلغ مالیات می‌گیرد؟ شاه گفت می‌شنوم ششصد‌کرور. قائم‌مقام عرض کرد به قانون حساب، کسی که شش‌کرور مالیات بگیرد با کسی که ششصد‌کرور عایدات دارد از در جنگ در نمی‌آید ( قاجاریه ، انگلستان و قراردادهای استعماری - سجاد راعی‌گلوجه، ۱۳۸۰ انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی) . شاه ، قائم مقام را مورد بی مهری قرار داد و به مشهد تبعید کرد. جنگ آغاز شد. کمتر از دوسال پس از آن جلسه روس‌ها تبریز را اشغال کرده و آماده حرکت به سمت تهران بودند. ایرانی ها از جنگ دوم نه تنها چیزی به دست نیاوردند بلکه بخش‌های به مراتب بزرگتری از خاک ایران از کف رفت. جنگ‌های مدرن متکی به دلاوری و روحیه سربازان نیست.
سخن قائم مقام در باره ارتباط اقتصاد و جنگ هنوز معتبر است. سربازان عباس میرزا ،از سربازان تزار روس شجاع تر و با انگیزه تر بودند. بی توجهی به "قانون حساب" عامل شکست ایران در دور دوم جنگ‌های ایران و روس و امضای معاهده ننگین ترکمن چای بود. ایرانی ها صادقانه می خواستند یک وضعیت بد را تبدیل به وضع خوب کنند. اما بعد از دوسال در بدترین شرایط تن به ننگ معاهده ترکمنچای دادند. این اتفاق قابل اجتناب بود. فتحعلی شاه رجزهای خودش و صاحب منصبانش را باور کرده بود.