عادل جهان‌آرای خوانش یک قانون

شکل قانون‌گذاری در کشور ما بی‌تردید تفاوت‌های فراوانی با شیوه قانون‌گذاری کشورهای دیگر بالاخص کشورهای توسعه‌یافته دارد. اساسا قانون یا قانون‌گذاری در تاریخ ایران عمر کوتاهی دارد، به صورتی که با انقلاب مشروطه این اصطلاح وارد ادبیات سیاسی-اجتماعی ما شده است. به همین دلیل است که تصویب یک قانون گاه با مشکلات ساختاری یا انتقادهای متعددی از سوی حقوقدانان مواجه می‌شود.
وجود قوانین متعدد و موازی و در عین حال قوانین متناقض در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی یا اقتصادی موید این نظر است که قانون‌گذاری در کشور ما هنوز به پختگی لازم نرسیده است.
ایران بعد از انقلاب 10دوره مجلس قانون‌گذاری را تجربه کرده است که بسیاری از این قوانین با وجود انتشار آن از طریق رسانه‌ها شاید فقط توجه حقوقدانان یا طیف خاصی را که قانون برای آنها تدوین و تصویب می‌شود، برانگیخته و اکثریت نزدیک به مطلق مردم نه از ضرورت تصویب و اجرای آن خبر دارند و نه برای آنها اهمیت دارد که چه چیزی تصویب می‌شود.
یکی از قوانینی که ماه گذشته وکلای مردم در مجلس تصویب کردند، قانون منع به کارگیری بازنشستگان بود که به دلیل اهمیت اجتماعی آن، علاوه بر رسانه‌ها، بسیاری از مردم کوچه و بازار هم به آن توجه کردند. این‌که بازنشسته‌ها نباید بعد از 30سال خدمت، همچنان در همان اداره یا دیگر سازمان‌ها و ادارات ادامه فعالیت بدهند، شاید در وضعیتی که بیکاری یکی از دغدغه‌های مهم جامعه امروز شده است، مفید باشد. این در حالی است که امروز بسیاری از بازنشستگان به سختی روزگار می‌گذرانند و حقوق بازنشستگی کفاف زندگی آنها را نمی‌کند و متاسفانه دولت سازوکاری ندارد که بتواند زمینه‌های رفاه نسبی و آرامش روحی-روانی آنها را فراهم کند.


اما این قانون مثل بسیاری از دیگر قوانین همیشه جای فراری دارد و برای برخی از مدیران عصابه‌دست امکانی فراهم می‌کند که همچنان بر مسند قدرت یا مدیریت باقی بمانند.
اگر واقعا قرار است بازنشستگان به خانه بروند و جا را به جوان‌‌ترها بدهند، حتما جوان‌ترها می‌توانند مسئولیت پیران و کهنسالان حوزه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی کشور را به بهترین نحو انجام دهند. اما این استثناها تردیدهایی را نیز نسبت به این قانون ایجاد می‌کند و آن این‌که نسل اول انقلاب شاید به نسل‌های بعد از خود برای اداره امور یا باور ندارد یا آنکه گمان می‌کند نسل جوان کشور هنوز به این شایستگی نرسیده‌اند تا بر جای آنان تکیه بزنند.
بسیاری از کسانی که بر صندلی‌های مهم مدیریتی کشور تکیه زده‌اند، در کمتر سخنرانی یا اظهار نظری است که بر به خدمت گرفتن نیروی فکری و یدی جوانان برای توسعه کشور تاکید نکنند، اما در مقام عمل، به سختی می‌توان نشانی از این تفکر دید. اگر هم جوانانی را به خدمت می‌گیرند احتمالا آنها کسانی نیستند جز وابستگان دور و نزدیک‌شان. گویی که برای بسیاری از مدیران پا به سن گذاشته جوان خوب و متعهد کسی است که از ژن‌های خوب باشد و در دایره خودی‌ها قرار بگیرد. اگر امروز اسامی مدیران سازمان‌های مختلف در وزارتخانه‌ها و نهادهای تاثیرگذار دولتی یا شبه‌دولتی منتشر شود، مردم درخواهند یافت که زمام امور بیشتر در دست بستگان و فرزندان کسانی است که به جوان‌گرایی اعتقاد دارند و قانون بازنشستگی را هم چه بسا می‌خواهند که اجرا شود، اما کسی باید جایگزین آنها شود که از خودشان باشد.
این قانون شاید به ظاهر بتواند بخشی از مشکلات بیکاری کشور را حل کند، اما در حقیقت برای بخش عظیمی از بازنشستگانی که دست‌شان به جایی بند نیست و با وزیر و وکیلی نسبت و آشنایی ندارند، ایجاد مشکل می‌کند، ولی آن مدیرانی که سمت‌های کلیدی دارند و در طول سال‌ها خدمت در فضای رانت و آشنایی اندوخته‌های بی‌شماری دارند، نه مشکلی ایجاد می‌کند، نه آنکه آنها ردای مدیریت را به زمین می‌گذارند و خانه‌نشین می‌شوند، بلکه براساس راه‌های فراری که قانون‌گذار محترم برای آنها در نظر گرفته است، در جای دیگری با عنوان دیگری به مدیریت مادام‌العمری خود ادامه خواهند داد و هیچ‌گاه هم بازنشسته نمی‌شوند.