پناه بر عطوفت هولیگان‌ها

رسول بهروش روزنامه‌نگار دیدار اخیر لیورپول و بایرن‌مونیخ در لیگ قهرمانان اروپا یک حاشیه جالب داشت. هواداران تیم آلمانی که برای حضور در آنفیلد مجبور شده بودند بلیت مسابقه را با نرخی بالاتر و به قیمت 48 پوند خریداری کنند، در خلال بازی با گشودن پارچه‌نوشته‌هایی به این موضوع اعتراض کردند. آنها پرچم‌های‌شان را باز کردند و حرص و طمع مدیران باشگاه حریف را به باد انتقاد گرفتند. اتفاق جالب اما حمایت و همسویی هواداران لیورپول با این ماجرا بود. حامیان میزبان در زمان گشوده‌شدن پارچه‌نوشته‌ها به ‌طور یکپارچه هواداران بایرن را تشویق کردند و اعتراض آنها را
بحق دانستند.
توجه داشته باشید که هر یورو از پولی که بایرنی‌ها خرج کرده‌اند، مستقیما به حساب باشگاه لیورپول رفته است؛ اما حتی هواداران خود این تیم حاضر نیستند باشگاه‌شان با نقره‌داغ‌کردن میهمانان خارجی کسب درآمد کند. باز نکته مهم دیگر این است که چنین اتحادی بین هواداران انگلیسی و آلمانی ایجاد شده است؛ یعنی دو کشوری که حداقل در فوتبال به خون هم تشنه هستند و لابد انتظار می‌رود پوست هم را بکنند، اما می‌بینیم که «انسانیت» را گوهر ارزشمندتری یافته‌اند.
چنین فضایی را باید با اتمسفر حاکم بر ورزشگاه‌های ایران مقایسه کرد. همین تازگی‌ها بازی تراکتورسازی و استقلال در حالی در تبریز برگزار شد که 70‌هزار هوادار تیم تبریزی حتی حضور 70 نفر طرفدار استقلال را هم تحمل نکردند و ضمن سر دادن رکیک‌ترین الفاظ با پرتاب سنگ رسم میهمان‌نوازی را در حق آنها به جا آوردند. باشگاه استقلال اعلام کرده تا ظهر روز بعد از بازی 13 هوادار زخمی این تیم برای درمان به اورژانس مراجعه کرده‌اند. راستی این فوتبال بوده یا جنگ با دشمن متجاوز اجنبی؟ این  نخستین‌بار نیست که چنین اتفاقی در تبریز رخ می‌دهد؛ در مسابقات قبلی با تیم‌های تهرانی نگارنده این سطور به چشم خود حتی شاهد ضرب‌وشتم کسانی بوده که احیانا در مسیر پر پیچ و خم ورود یا خروج از ورزشگاه یادگار امام نادانسته چند کلمه به زبان فارسی حرف زده‌اند و یا به ترتیبی دیگر روشن شده است که از هواداران تیم مقابل هستند. باز فقط پای تبریز در میان نیست؛ در آبادان گزارشگر تلویزیونی این شهر با لبخند ظفرمندانه رو به دوربین می‌گوید: «مثل همیشه جایگاه هواداران رقیب در ورزشگاه تختی خالی است و هیچ تیمی نمی‌تواند مقابل صنعت تماشاچی داشته باشد.» آیا این افتخار است؟ چطور می‌شود پرسپولیس یا استقلال در اهواز یا حتی خرمشهر که فقط 20 کیلومتر با آبادان فاصله دارد، هزاران هوادار داشته باشند اما در آبادان کسی از ترس جانش نتواند به ورزشگاه برود و ما به این موضوع افتخار کنیم؟ اصلا حواس‌مان هست کجای کاریم و چه می‌کنیم؟ چند‌ سال پیش در لیگ ایتالیا فقط یک هوادار اودینزه 600 مایل راه پیمود تا برای تشویق تیمش به ورزشگاه خانگی سمپدوریا برسد. او نود دقیقه به تنهایی در جایگاه خالی تیم میهمان ایستاد و آزادانه و در کمال امنیت تیمش را تشویق کرد. نهایتا اودینزه آن بازی را برد و برخی هواداران میزبان که عمیقا تحت ‌تأثیر رفتار این مرد قرار گرفته بودند، با وجود باخت تیم‌شان برای او نوشیدنی خریدند و بدرقه‌اش کردند. حالا اگر ما بودیم با این یک نفر «غریب» چه می‌کردیم؟
نه این‌که بدفرهنگی فقط منحصر به برخی شهرهای خاص باشد؛ در تهران هم اگر چه معمولا امنیت جانی هواداران رقیب در خطر نیست اما گاهی پیش می‌آید که تماشاگران نادان با الفاظ نامناسب به هواداران میهمان هجوم ببرند؛ مگر زخم زبان کمتر از زخم جان و جسم است؟ سوال اینجاست که ما این همه خصومت و دشمنی را از کجا می‌آوریم؟ چطور عطوفت هولیگان‌های انگلیسی در قبال میهمان آلمانی بیشتر از ترحم ما نسبت به هم است؟ مگر نه این‌که غیر از همنوع‌بودن، ما هموطنیم؛ ریشه‌ها و رنج‌ها، آمال و آلام و مرزهای مشترک فرهنگی و تاریخی داریم؟ آیا نگران نیستیم این همه عقده چرکی در دل‌مان فردا در یک بزنگاه مهم کار دست ملت و کشور بدهد؟ این تازه حکایت فوتبال است که اساسا برای دوستی خلق شده؛ وای به حوزه‌های خشن‌تر و جدی‌تر. با این اوصاف چه جای تعجب است که بیشتر ما مردم در زندگی روزمره هم با دغل‌کاری و فریب و کم‌فروشی داریم خونِ هم را در شیشه می‌کنیم؟ سنگی که در ورزشگاه بر سر هوادار تیم رقیب می‌کوبیم، خوشه خشمی است که جایی دیگر گریبان خودمان یا نزدیکان‌مان را می‌گیرد؛ درست مثل آبی که در شیر می‌کنیم و فردا مثل سیل کاشانه خودمان را فرو می‌پاشد. همه راه‌ها را پیمودیم و به بن‌بست رسیدیم، کاش کمی «انسانیت» را تمرین می‌کردیم.