فرصت ساده برای زندگی آبرومندانه

سعید اصغرزاده معاون سردبیر تابستان که می‌شود، جوانان بیکارترند و حوصله جماعت را نمی‌توان با شعبده بازی‌های تلویزیون کاسب سرپا کرد و خبری هم از فرهنگسازی و برنامه‌های نشاط‌آور و زیست شبانه - روزانه و فعالیت‌های جمعی و گروهی هم نیست. نیست چون متولی ندارد؛ یعنی بودجه دارد اما بودجه را نهادهای بدلی پیشخور می‌کنند و چند تا کتاب و جزوه و عکس از داخلش درمی‌آید که می‌شود گزارش و بیلان کاری برای بودجه ‌سال بعد! حالا به این تابستان، گرمای هوا را هم اضافه کنید. تریبون‌های داغ مصلحت‌اندیشانی که  گاه دایه‌های دلسوزتر از مادرند را هم اضافه کنید. تمام اینها یک طرف، تحریم و تورم و نداری و شکاف طبقاتی و جولان ژن‌های خوب و اخبار تکراری اختلاس مدیران و زایمان سلبریتی‌ها در خارج و دور دور از ما بهتران در داخل را هم اضافه کنید. با این روح و روانی که برای آدم باقی می‌ماند، بستن کافی‌شاپ‌ها و رستوران‌ها و درگیری با مردم در مورد نوع پوشش و عکس و فیلم‌گرفتن از ملت و دوربین‌های نظارتی و کشتن سگ‌ها و بررسی رنگ شیشه ماشین‌ها و ایست و بازرسی و... را هم باید یک جای دل‌مان جا دهیم؛ انگار فرصتی برای‌تان نمی‌گذارند این قوانین و مجریان و ضابطان و سخنوران. به مجموعه این عوامل که منجر به این می‌شوند که هر لحظه خود را در مظان اتهام و برخورد و دستگیری و تخلف ببینی، می‌گویند عدم امنیت روانی. خلأ تصمیم‌گیری برای این‌که در خانه بمانی یا بیرون بروی! منزوی باشی یا با جمع؟ بخندی یا بگریی؟ ببینی یا نبینی!
برخی فکر می‌کنند که اینها خیلی مهم نیست و امنیت روانی آن هنگام ایجاد می‌شود که قاچاقچیان و زوربگیران و قاتلان و متعرضان به نوامیس و شاخ‌ها و پلنگ‌ها و مدل‌ها و رقاصان و خوانندگان و شیشه‌پاکن‌ها و کودکان کار و معتادان و سارقان را بگیرند و ببندند؛ اما امنیت روانی همه اینها بعلاوه آن بخش نخست است، بلکه شاید هم بیشتر. به تعبیر نلسون ماندلا «مردم عادی نیاز به فرصت ساده برای زندگی آبرومندانه، سرپناه مناسب و غذا برای خوردن، امکان مراقبت از فرزندان و زندگی محترمانه، آموزش مناسب برای تأمین مخارج‌شان، بهداشت و دسترسی به شغل دارند.» امنیت انسانی دو جنبه عمده دارد: جنبه نخست ایمنی در برابر تهدید‌های همیشگی نظیر گرسنگی، بیماری و افسردگی و جنبه دوم به معنای مراقبت در برابر اختلال‌های آسیب‌رسان و ناگهانی چه در منازل، محل کار یا در اجتماع است؛ چه توسط مجرمان و چه حتی عوامل اجرایی!
احساس ناامنی اجتماعی و روانی در محیط جامعه باعث ناتوانی شهروندان برای استفاده مناسب از حقوق و آزادی‌های اولیه قانونی می‌شود؛ به ‌عنوان مثال حق رفت و آمد آزادانه، حق ارتباط با دیگران، حق اشتغال، آموزش، تفریح، حضور در جامعه و... از جمله حقوق اولیه شهروندان است که در سایه خدشه واردشدن به امنیت اجتماعی دچار تزلزل می‌شود. زن یا مرد، کودک یا نوجوان، سالمند یا جوانی که در معرض ترس از جرم قرار گرفته است، فضای زیست را ایمن و مصون از تعرض تلقی نخواهد کرد.
کوتاه سخن این‌که امنیت اجتماعی عبارت است از توانایی یک جامعه در تولید، گزینش و کاربرد عوامل، عناصر و سازوکارهایی که هویت جامعه را از آسیب‏ها و تهدیدهای درونی و بیرونی در امان می‏دارد. چه بسیار اندیشمندانی که گفته‌اند در جامعه‏ دستیابی به امنیت اجتماعی در فقدان امنیت روحی - روانی میسور نیست و در صورت تحقق، پایدار نخواهد بود. در کشور ما ترجمه امنیت در معنای عینی، فقدان تهدید ارزش‏های کسب‌شده  و در معنای ذهنی فقدان ترس و وحشت از حمله علیه ارزش‏ها است. طبیعی است که تعریف ارزش‌ها توسط گروه‌های سیاسی، حاکمیتی، طبقات مردمی و هسته‌های دینی متفاوت خواهد بود و در آنجا که همگرایی به وجود می‌آید، جامعه به ثبات روحی و روانی پایدار می‌رسد؛ چنین ثباتی منجر به آن خواهد شد که مردم برای دفاع از هویت خود و کشور خود در مقاطع مختلف و بحران‌های به وجودآمده در صحنه حضور داشته باشند و تصور کنند که پرده‌ای بین آنان و حاکمان و سایر گروه‌های ذینفع وجود ندارد؛ یعنی در سایه امنیت روانی است که جامعه نفس می‌کشد، تحرک و رشد و پویایی دارد و می‌تواند روی پای خودش بایستد و جواب دشمن خارجی را هم بدهد حتی اگر شکمش گرسنه و ازسیاست‌بازی خسته باشد!