روزنامه شهروند
1398/05/03
ایست!خبردار! اینجا لانچر 5 است
امیر هاتفینیا| از همان روزهایی که جوایز جشنوارههای مختلف را یکییکی دِرو میکرد، مشخص بود که باید منتظر اجراهای درخشانی از این کارگردان جوان باشیم؛ کارگردانی که متنهایش را خودش مینویسد و بشدت روی «قصه» تأکید دارد. درباره «پویا سعیدی» حرف میزنم؛ نویسنده و کارگردان «لانچر 5» و «افعال بیقاعده»؛ دو نمایشی که این روزها در تئاتر شهر و تماشاخانه ملک روی صحنه رفتهاند. «لانچر 5» اثر پُربازخورد سعیدی، بعد از دوسال کشمکش در سالن سایه اجرا شده است. موقعیت این نمایش در یک پادگان میگذرد. سعیدی سه دلیل میآورد که مخاطب را برای دیدن این کار ترغیب میکند: «لانچر قصهگوست و طیفهای مختلف را با خود همراه میکند؛ لانچر موضوعی را روایت میکند که مستقیم یا غیرمستقیم دغدغه همه افراد است؛ گروه بازیگری لانچر تلاش کردهاند تا مخاطبان با رضایت از سالن خارج شوند.» «افعال بیقاعده» هم نام اثر دیگر این کارگردان است که به تهیهکنندگی موسسه «اینجا میان شهر» و مشاوره صابر ابر در تماشاخانه ملک روی صحنه رفته است. در ادامه با پویا سعیدی همراه شدهایم تا درباره اجرای دو نمایش همزمان و بازخوردهای آثارش حرف بزنیم. برای سوال اول با «پویا سعیدی» بیشتر آشنا شویم. چه رشتهای خوانده و از کِی وارد عرصهتئاتر شده؟
من در پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران ادبیات نمایشی خواندهام. تئاتر را از هنرستان شروع کردهام؛ سال 90 که در همدان بودم. آنجا در رشته نمایش ثبت نام کردم و بهعنوان دستیار کارگردان فعالیت میکردم. من از قبل مینوشتم و کارم داستاننویسی بود. بعد که وارد دانشگاه شدم، تصمیم گرفتم که هم بنویسم و هم کارگردانی کنم تا اینکه اولین نمایشم را در سال 95 ابتدا در کارناوال مونولوگهای نغمه ثمینی که هر سال برگزار میشد و سپس اجرای عمومی در آذر 95 در تماشاخانه موج نو به سرانجام رساندم. بعد از آن نمایش دومم «تلورانس: یک اپرای صابونی» را کار کردم که نمایشی متفاوت بود؛ کمدی بود. در جشنواره بیستم تئاتر دانشگاهی این کار منتخب بخش مسابقه شد و اجرای عمومی آن خرداد سال 96 بود. سال 96 کار دیگری به نام «بیحسی موضعی» را ساختم که آن هم منتخب جشنواره مونولوگ بود اما اجرای عمومیاش را نرفتم. از اواخر تمرینهای این نمایش بود که «لانچر 5» را شروع کردم. این نمایش در جشنواره بیست و یکم برگزیده شد؛ در جشنواره فجر سال 97 هم رتبه آورد و الان هم که داریم اجرایش میکنیم. این را هم بگویم که «لانچر 5» را مشترکا با مسعود صرامی نوشته و کار کردهایم.
«لانچر 5» یکی از آثار تقدیرشده در جشنوارههای مختلف تئاتر بوده است. پوستر این نمایش خبر از 10 مورد جایزه و تقدیر میدهد. این تقدیرها و جوایز در چه جشنوارههایی بود؟
متن این کار بهطور مستقل جایزه جشنواره تئاتر شهر و جایزه استاد اکبر رادی جشنواره دانشگاهی را برد. بعد از اجرا هم در جشنواره دانشگاهی جایزه بازیگری مرد را برد و نامزد 5 جایزه دیگر شد. در جشنواره فجر هم نامزدی متن و برنده عنوان بازیگر برتر مرد و نورپردازی را به خود اختصاص داد.
این میزان استقبال از نمایش «لانچر 5» را پیشبینی میکردید؟
طبیعتا هر نمایشی که شروع میشود، سازندهاش سعی میکند که بهترینِ خود را ارایه دهد و پیشبینی هم میکند که کارش را دوست داشته باشند. چون اگر آدم کار خودش را دوست نداشته باشد، پای آن نمیایستد و کار را به اجرا نمیرساند. من شخصا از این میزان استقبالی که از لانچر شد، غافلگیر شدم. به این دلیل که من خودم هیچوقت از کارهایم راضی نیستم؛ حتی در کاملترین شکلش و وقتی که نظر مثبت میشنوم، خیلی خوشحال میشوم. لانچر تا به حال هیچ نقد منفیای ندیده است. این باعث خوشحالی من و همه گروه است. باعث میشود که هر شب توانمان را افزایش دهیم و با انرژی بیشتری کار کنیم.
بعضی از منتقدان این نمایش را «قصهگو و پرکشش» دانستهاند. قصه اصلی لانچر چیست؟
داستان نمایش در یک پادگان میگذرد که در عرض یک ماه، سه سرباز در آن مردهاند. یک سرباز خودکشی کرده و دو سه هفته بعد دو سرباز دیگر کشته شدهاند و یک متهم برای این قتلها هست. چون با اسلحه سربازی به اسم «کمالی» اتفاق افتاده است. افسر دایره بازرسی پادگان که درواقع کارآگاه یا پلیس پادگان است، «سروان شایگان» نام دارد که از طرف ستاد مرکزی مسئول حل این پرونده شده است. او در بازجوییها متوجه میشود که این قتلها و خودکشی با هم ارتباط دارند. من به خاطر لونرفتن داستان پایانش را نمیگویم. فقط این را بگویم که ارتباطی بین مرگها
دیده میشود که کلید حل ماجراست.
این پادگان استعاره از جامعه است؟
طبیعتا استعاره عنصری است در داستانپردازی که میتواند به کمک کار بیاید. به نظرم نمایشی که به شکل منطقی از استعاره استفاده کند، یعنی قصهای داشته باشد که قابلیت تعمیمپذیری داشته باشد و بتوان آن را به چیزهای بزرگتر از خود تعمیم داد، داستان موفقی است. اینکه تاویل میشود این پادگان استعارهای از جامعه است یا نیست، برایش جواب مشخصی نمیدهم. اما هر داستانی اگر تن به تاویل دهد، مخاطب در تاویل آن آزاد است.
ایده اولیه قصه از کجا آمد؟
ایده اولیه کار از مسعود، همکارم است. او سربازی رفته. نمایشنامهای نوشته بود که وقتی من آن را خواندم خیلی دوستش داشتم و گفتم این قصه را باید یکبار دیگر بنویسم. طرحی که به مسعود رسیده بود را تغییراتی دادم و از اول نمایشنامهای جدید نوشتم و بعد هم با مسعود متنها را کنار هم گذاشتیم و چیزهایی از هر دو برداشتیم و به متن سومی رسیدیم که مشترک است. خب، من چون پادگان نرفتهام، زمانی که برای نوشتن این کار گذاشتنم، 5ماه بود که فقط دوماه آن صرف تحقیقات شد. از هرکسی که میشناختم و نمیشناختم درباره پادگان و دوران خدمت پرسیدم و قوانین آن و مستندها و کتابها و فیلمهایی که درباره موقعیت سربازی بود را خواندم. علاوه بر آن چون نمایش ما یک نمایش ژانر هم هست خیلی مطالعات جنایی داشتیم. این ژانر مورد علاقه خود من هم است. یکسال و دو سه ماه درنهایت صرف نوشتن متن شد. بعد تمرین را شروع کردیم. 4ماه تمرین فشرده داشتیم تا به جشنواره دانشگاهی برسیم. بعد هم وقفهای داشتیم و برای جشنواره فجر هم سه ماه دیگر تمرین کردیم. برای اجرای عمومی هم یک ماه هر روز تمرین کردیم. میتوانم بگویم که لانچر نزدیک به سهسال زمان برده است.
مهمترین دلایلی که مخاطب را برای دیدن لانچر ترغیب میکند، چه میدانید؟
اول اینکه نمایش لانچر قصهگوست. من و مسعود و کل گروهمان بشدت به قصه اعتقاد داریم. حس میکنم که بخشی از دلیل عدم استقبال از کارها این است که خیلیها سعی کردهاند از قصه دوری کنند و هرچه که دیگران از قصه دوری کردهاند، ما با آغوش باز قصه را پذیرا بودهایم. قول میدهیم که سعی کردهایم خوب قصه بگوییم؛ و قصه مخاطب را همراه میکند. هیچ چیز بالاتر از قصه نمیتواند همه طیفهای مخاطب را دربربگیرد. مورد دوم اینکه، ما روی موضوعی دست گذاشتهایم که همه مردم جامعه چه مستقیم چه با واسطه با آن درگیرند. حتی یک نفر را هم پیدا نمیکنید که با سوژهای که روی آن دست گذاشتهایم ارتباطی نداشته باشد. موقعیتهایی در لانچر هست که مطمئنم همه مردم با آن درگیرند و هیچوقت این سوژهها از صدر توجه خارج نمیشود. دلیل سوم هم این است که ما گروه بازیگریای در این کار داریم که خیلی تلاش کردند مخاطب را با خود همراه کنند و واقعا برای نقشهایشان زحمت کشیدهاند؛ گروهی که نسل بعدی تئاتر و سینمای ایراناند.
فکر میکنم لانچر یک نقطه مهم در کارنامه کاری شما باشد. خودتان چه حسی نسبت به این
اثر دارید؟
قطعا مهمترین نقطه کارنامه من تا به حال است. اینقدر این کار برای من عزیز است و خوبی داشته که غیرقابل توضیح است. من تا پایان زندگیام اگر 8تا اسکار هم ببرم، لانچر را فراموش نخواهم کرد. چون جُدا از اینکه موفقیتهایی نصیب ما کرد، چیزی را با لانچر تجربه کردم که بشدت شیرین است و حس میکنم به همین دلیل است که توی این کار آمدهام. من لبخند تماشاگر را میبینم وقتی که از سالن خارج میشود؛ من هر روز پیامهای ناشناسی از آدمهایی دریافت میکنم که آنها را نمیشناسم؛ آنها جوری درباره نمایش صحبت میکنند که از دوساعتِ آن کِیف کردهاند. این حسی است که من با هیچ جایزه و پول و اعتباری نمیتوانم عوضش کنم. حضور صابر ابر و پانتهآ پناهیها جنبه تبلیغاتی ندارد خب، به نمایش «افعال بىقاعده» برسیم که به کارگردانی شما روی صحنه رفته است. اجرای دو نمایش همزمان سخت نیست؟
اجرای دو نمایش همزمان سخت نیست، میتوانم بگویم که غیرممکن است؛ خیلی وحشتناک است و مسئولیت سنگینی است. من در این یک ماه اخیر زندگی به شکل رسمی نکردهام. کاملا در اختیار و در تقسیم بین این دو کار بودهام. نمایش «افعال بیقاعده» را با بچههای موسسه «اینجا میان شهر» شروع کردم. درواقع کار را به سفارش مدرسه شروع کردم. از ابتدا هم تاریخ اجرا مشخص بود. در این بین، چون درگیر مجوز اجرای لانچر بودیم و تئاترشهر هم اجراهای متعددی دارد، یکهو به من زنگ زدند که اجرای لانچر را برو. من هم دیدم که گروه لانچر گروه 34نفرهای است. من یک نفرم اما 34نفر دیگر چشمانتظار اجراست. به آن 34نفر ربطی ندارد که من یک اجرای دیگر دارم؛ برای همین اجراها همزمان شد و خدا را شکر توانستیم با کمک بچههای دو پروژه، هر دو کار را روی صحنه ببریم.
نام صابر ابر بهعنوان مشاور پروژه در این نمایش به چشم میخورد. همچنین «افعال بىقاعده» با صدای صابر ابر و پانتهآ پناهیها اجرا میشود. حضور این دو چهره در نمایش چطور اتفاق افتاد؟ صرفا چون تهیهکننده کار «اينجا ميان شهر» است؟ یا صرفا چون این دو نفر چهرهاند و میتوانند بخشی از مخاطبان را به سالن بکشانند؟
موسسه «اینجا میان شهر» طبیعتا به دو اسم گره خورده است: صابر ابر و پانتهآ پناهیها. وقتی که من یک کاری را به پیشنهاد این عزیزان شروع کردهام، طبیعتا اینجا بدون این دو نفر اینجا نیست. آنها تهیهکنندهاند و حضورشان در این پروژه علاوه بر اینکه به شکل حقوقی تهیهکننده کارند، خیلی خالصانه بوده و به من کمک کردهاند. صدای این دو فرد در کار اصلا جنبه تبلیغاتی ندارد. در پوسترها و تیزرها هم روی اسم این دو نفر مانور جدی نمیدهیم که فکر کنید اسامی اینها برای کشاندن مخاطب به سالن است. درواقع کمکی بوده که به من و کار کردهاند و از آنها ممنونم. با صداهای این دو عزیز یک بازیگوشیای شده و استفادهای در راستای کار است، نه بُعد تبلیغاتی آن.
در این نمایش چه چیزی میبینیم؟ موضوع اصلی آن چیست؟ قصه آن از کجا آمد و چه زمانی نوشته شده است؟
کسانی که هر دو کار را ببینند، احتمالا خیلی تعجب میکنند. هر دو کار در دو دنیای متفاوت میگذرد و شاید بهسختی بشود رد پای شخص من را در آنها پیدا کرد. چون «افعال بیقاعده» نمایش اپیزودیک فانتزی است که بخشی از علاقهمندیهای من را پوشش میدهد. من عاشق بازیگوشی روایی و فرمیام و «لانچر» بخشی از دیگر دغدغههای من را پوشش میدهد؛ من عاشق قصهام؛ عاشق قصههایی که علاوه بر اینکه قصههای محکمیاند، قصههای دغدغهمندی باشند و بتوانند با طیف گسترده مخاطب، نه فقط خاص و نه فقط عام، ارتباط برقرار کنند. این دو کنار هم ویترین جالبی ساخت. «افعال بیقاعده» نمایشی است که تقریبا هر چیزی در آن ممکن است و با بخشی از واقعیت سر و کار دارد که قابل تغییر است؛ نمایشی است که در یک جمله هر چیزی که در واقعیت ممکن نیست در آن انجام شده است. متن «افعال بیقاعده» در جشنواره تجربه سال 96 جایزه نمایشنامه را گرفت. اواخر سال 97 سعی کردم کار را با گروه دیگری شروع کنم که به دلایلی کار متوقف شد. یکبار دیگر هم کار به نتیجه نرسید. با خودم گفتم که دیگر این متن را کار نمیکنم و برای همیشه با آن خداحافظی کردم تا اینکه صابر ابر به من زنگ زد و گفت میخواهیم اجرایی برایمان با بچههای فارغالتحصیل بسازی. صابر پیشنهاد متنی را به من داد و من هم گفتم اصول شخصیام این است که متنهای خودم را کار کنم. به یاد «افعال بیقاعده» افتادم و متن را دوباره بازنویسی کردم. برای بار چهارم آن را نوشتم و با گروه جدید کار را به اجرا رساندم.
بازیگران این کار را چطور انتخاب کردید؟ عوامل این نمایش، همان گروه همیشگی شما هستند؟
ما گروهی با صالح علویزاده به اسم «هفتاد» داریم. «لانچر» کار رسمی گروه هفتاد است. اما «افعال بیقاعده» کار موسسه «اینجا میان شهر» است. میتوانم بگویم که عوامل پشت صحنه همان آدمهای گروه همیشگیام هستند و عوامل روی صحنه نه. من 18تا از بچههای موسسه را در اختیار داشتم که درنهایت 10تا از آنها وارد کار شدند. درواقع یک کستینگ محدود بود.
مورد دیگری هست که بخواهید درباره «افعال بیقاعده» بگویید؟
دوست دارم که مردم این اجرا را ببینند. بازیگران این کار جواناند و دوست دارم که دیده شوند؛ درست مثل بچههای «لانچر». دغدغه اصلی من در کارگردانی، بازی است. بچهها با دیده شدن انگیزه میگیرند و در ادامه کارشان تاثیرگذار است. من دوست دارم که آنها دیده شوند. هرکدام چند نقش بازی میکنند که نقشهای عادیای هم نیست و فانتزی و دور از واقعیت است.
سایر اخبار این روزنامه
زایمان نفسگیر در متروی دروازه دولت
دوتابعیتیها اسم رمز حمله به دولت
هفتسنگان؛ باستیهیلز دیگری در قزوین
مهند آقازاده میشود؟!
روزی که داعشی شدم!
چنین مصوبهای وجود ندارد
ایست!خبردار! اینجا لانچر 5 است
تنگه هرمز جای شوخی نیست
قیمتها بیصدا برگشت
پول زور بده!
این نسل سالها به کشور خدمت میکند
دخترانی که نیامده میروند!
هجوم کالای تقلبی و قاچاق به کوچه مروی
چگونه از تهدیدات شیمیایی و بیولوژیک درامان بمانیم
تنها یادگار یونانیها در یک قدمی تخریب
بالاخره خانه بخریم یا نخریم؟
صفحه شهرونگ
شهر ما؛ خانه ما!
فرهنگی سیاسی ورزشی
واقعا میشود به اصلاح دل خوش کرد؟