کرونا، تهدید ملی یا فرصتی عاطفی؟

 
 
 
 


 
 
کرونا، اين ميهمان ناخوانده که آمده تا امسال در نوروز باستاني، ايرانيان را خانه نشين کند، با تمام بدي‌هاي سهمگينش، خوبي‌هايي در خود نهفته داشت و دارد. از شروع قرنطينه در خانه که البته از سر اجبار و صد البته براي حرف شنوي از اوامر مسئولان و متخصصين بود، چند روزي مي‌گذشت که کنار سفره ساده صبحانه خانوادگي نشستيم و تازه باورمان شد که وقتي گذشتگان از صفاي صبحانه خانوادگي مي‌گفتند، يک داستان خيالي نبود. مدت‌ها بود که تقريبا اکثر خانواده‌هاي ايراني کنار هم جهت صرف صبحانه ننشسته بودند. مدت‌ها بود که گردهمايي خانوادگي زير کرسي، افسانه شده بود و براي يک دل سير گپ زدن بهانه که چه عرض کنم، فرصت پيدا نمي‌کرديم. گمان مي‌کرديم خوش بودن، استفاده از مرخصي‌هاي محدود و رفتن به سفر‌هاي کوتاه و يا حضور در جشن‌هاي عروسي و تولد و غيره است، اما کرونا توانست کنار هم بودن و تحمل کردن سختي را براي همه ما به آساني نشان دهد. مدتها بود قدر مفهوم اشرف مخلوقات بودن خودمان را فراموش کرده بوديم. دراين چند روز متوجه شديم که اگر اتفاقي براي هرکدام ما بيفتد، چقدر دلمان به درد مي‌آيد. در اين مدت بسيار کوتاه فهميديم که چقدر همديگر را دوست داشتيم و نمي‌دانستيم. کرونا چه زيبا فهماند که تندرستي ديگري در گرو حفظ و سلامتي من است و براي زنده ماندن همنوع، من بايد بسياري از مسائل را رعايت کنم. چقدر اين روزها آن شعر سعدي معناي عملي يافت که: بني آدم اعضاي يک پيکرند. اي کاش همانطور که دست در دست هم براي ريشه کني اين ويروس مرگبار مي‌کوشيم، براي ريشه کني ويروس خطرناکتر قهر، کينه، دروغ، تهمت و... تلاش کنيم. کرونا ثابت کرد که به‌عنوان يک موجود اهريمني ، ريه همه انسان‌ها را خانه خويش مي‌داند و برايش قشر، طبقه، پست، مقام، منصب، جنسيت، پيري، جواني، رنگ پوست، مليت، مذهب و دين مهم نيست و اي‌کاش اجازه مي‌داديم ويژگي‌هاي مثبت اين روزگار نيز در دل‌ها بنشيند. فراگيري کرونا ثابت کرد که حد و مرز نمي‌شناسد و به ما ياد داد که براي نکويي کردن در حق کسي که در جاي ديگر و با مذهب و زبان ديگري هست، شرطي جز رعايت ادب و آداب نداشته باشيم و براي خوب شدنش تلاش کنيم، چرا که در دنيايي که دهکده‌اي کوچک شده، سالم ماندن هرکسي در گرو سلامت ديگري است. اي‌کاش تمام خوبي‌ها و زيبايي‌هاي دنيا مثل کرونا، با سرعت واگير داشت. اي‌کاش خوشبختي نيز اپيدمي مي‌شد و همگي براي خوشبختي هم تلاش مي‌کرديم و براي ريشه کني فقر و تنهايي انسان‌ها هم، راهي پيدا مي‌کرديم. آري، کرونا با همه بدي‌هاي سهمگينش، خوبي‌هايي نيز در خود نهفته داشت. اين ويروس به ما يادآوري کرد که فرصت زندگي کوتاه است، پس قدر لحظه‌لحظه زندگي و نفس کشيدن را بدانيم. کرونا به ما ياد داد دلتنگ هم باشيم، اينکه اگر در سال گذشته در ديد و بازديد نوروز سنتي و باستاني با بي ميلي از ميهماني پذيرايي کرديم، اما امروز حتي دلواپس بيمار شدن او هستيم. کرونا به ما ياد داد که اثر گذاري يک محبت قلبي به مراتب بيشتر از يک ويروس مخرب است و سلامي، سلامتي مي‌آورد که از ته دل باشد. کرونا با همه نامهرباني‌هايش، مهرباني را که گمشده نسل بشر امروز بود، يادآوري کرد که لبخند و دست دادن با محبت و به آغوش کشيدن با تمام وجود، مي‌تواند دل را به آرامش عاشقانه برساند. افسوس اکنون لبخندمان را بايد پشت پوششي از ماسک‌ها پنهان کنيم، در حالي که دلتنگ و آرزومند روزهايي هستيم که مي‌توانستيم خالص و بي‌ريا باشيم که البته، ايرانيان همه توده‌هاي والا را دوست دارند و وقتي از اين زمستان سخت و سرد گذشتند، در بهار سلامت، دست در دست هم مي‌دهند به مهر، تا اين بار دل‌هاي خويش را آباد کنند.