کرونا عید باستانی ما را خورد!

 
 
 
 


شايد براي فرار از استرسي که کرونا در جامعه اپيدمي کرده و يا شايد براي استفاده بهينه از زمين و زمان، جهت ماندگاري جاودان اين ايام، در آخرين ساعات آخرين روز از آخرين ماه در آخرين فصل سالي که آغاز و پايانش بد يمن بود، با دستکش و ماسک و رعايت کامل تمام اصول بهداشتي، براي نگرفتن و ندادن ويروس کرونا، مشغول شکافتن دل خاک و اسکان نهال در منزلگاهش بودم که ناگهان اين افکار چون رژه نظاميان براي نشان دادن اقتدار خويش، ذهنم را به خود جلب نمود که‌ اي کاش راه قطع زنجيره حيات ناميمون اين موجود اهريمني، کاشتن درخت در اين فصل سال بود که زمين براي بيدار شدن، خميازه مي‌کشد. چه زيبا مي‌شد مردم، عيدشان را ولو فردي و يا اعضاي محدود خانواده، با شعف و لبخند و با لباس سفيد از طبيعت آغاز مي‌کردند! چه زيبا مي‌شد که بشريت در آخرين لحظات گردش سالانه زمين در مدار خورشيد، در هر کجاي اين کره خاکي، از دور افتاده‌ترين روستاهاي غريب در کشورهاي کوچک تا مدرن‌ترين شهرها در کشورهاي پرطمطراق، در يک ساعت به خصوص، جملات مهربانانه را به زبان خويش و براي پيروي از فرمان انسان دوستي و براي نجات همديگر زمزمه مي‌کردند! چه زيبا مي‌شد که تمامي کره زمين براي فرداي اين روزهاي بلاخيز، سبز و زيبا مي‌شد و همه مردم دنيا به پاس محبت‌هاي پيدا و پنهان الهي، روز شکرگزاري از خداوند را با شعار «من همه انسان‌هاي اين کره خاکي را دوست دارم» بنا مي‌نهادند و حتي اگر زبان گوياي همديگر را بلد نباشند، با توجه به مثل معروف همدلي از همزباني بهتر است، همه به نماد کاشتن عشق در دل‌ها، درخت مي‌کاشتند و با زبان مشترک لبخند، به همديگر نگاه مي‌کردند و ديگر جنگي در زمين در نمي‌گرفت و خون انساني به دست انساني ريخته نمي‌شد و اگر ريخته مي‌شد، با معيار و ملاک آن بيت معروف مولوي بود که «بچه مي‌لرزيد از نيش حجام/ مادر مشفق در آن حال شاد کام». چه زيبا مي‌شد که مراسم شکرگزاري دست جمعي مردم جهان براي خدايي برگزار مي‌شد که به اين موجود نامرئي اجازه خودنمايي داد تا ما قدر نفس کشيدن‌هاي بي‌‌‌واهمه را بدانيم. انسان بايد وراي جنسيت و قوميت در مقابل اين مامور کوچک برهم زننده امنيت جسمي و روحي بشريت بايستد که با خشونت و سرعت، اهداف شوم و شيطاني خويش را در سينه آمال آدميت دنبال مي‌کند. يک لحظه به اين فکر کنيد که اگر قدرت کرونا در حدي بود که مجبور مي‌شديم همگي در خارج از خانه يا محيط قرنطينه، به سر ببريم، چه مي‌شد! اگر قدرت اين ويروس مرموز در حدي بود که نمي‌توانستيم هيچ‌گونه ارتباط صوتي، تصويري يا پيامي با کسي داشته باشيم يا از طريق تلويزيون و همه وسايل الکترونيکي، مسري بود، چه بر سر ما مي‌گذشت! پس چه پسنديده است که به شکرانه نيمه خالي ليوان کرونا و يا ان‌شاءا... پايان زندگي جهنمي اين موجود اهريمني، به‌عنوان جشن جهاني، روزي را جهت سپاس از خداوند در تقويم تمام کشورهاي دنيا نهادينه نماييم. بايد اولين روز پيدايش اين مامور موذي و آخرين روز حياتش را به‌عنوان ايام آزمون بشريت ثبت نماييم تا فرداي پس از کرونا را به‌عنوان تولد دوباره دوستي و قدرشناسي بشريت از همديگر زنده نگه داريم و از ياد نبريم که براي گذر از تونل وحشت زمان در ايام کرونايي، چه بهاي سنگيني به قيمت جان انسان‌ها در اقصي نقاط گيتي، پرداخت نموديم. مطمئنا حرف دل همه قربانيان کرونا، اين سخن گرانبهاست که «بيا تا قدر يکديگر بدانيم/ که تا غافل ز يکديگر نمانيم».