وقتی نجف «مُرد»

یوسف خاکیان ‪-‬ نجف دریابندری مُرد. مثل همه آنها که پیشتر از او مُردند و مثل آنها که همزمان با او مُردند و مثل همه مایی که پس از او خواهیم مُرد. نیک می دانم که واژه ای مانند «مُرد» از آن دست واژه هایی نیست که در رسانه های مکتوب مورد استفاده قرار گیرد، هرچند یکبار یکی از روزنامه ها از آن درباره ناصرحجازی استفاده کرد و زمانی که این فوتبالیست ارزنده قدیمی از دنیا رفت، با تیتر بزرگی روی یک از صفحاتش نوشت: «آن مَرد مُرد» با این حال اگر در کنار اهالی رسانه (خبرنگاران و روزنامه نگاران) بخواهی متنی را به نگارش درآوری، هنگامی که در یادداشت یا گزارشت به واژه «مُرد» می رسی، اکثریت قریب به اتفاق آنان می گویند: «این چه کلمه ایِ که داری استفاده می کنی، به جاش بنویس «درگذشت»، یا بنویس «از دنیا رفت»، یا حتی «چهره در نقاب خاک کشید» و ...» و اگر دست بر قضا خودت هم از همکاران آنها باشی با اندکی تفکر در می یابی که حق با آنهاست و وقتی می خواهی درباره کسی که از
دنیا رفته، مطلبی را بنویسی زیباتر این است که از واژه های رسانه ای تر، ادبی تر و فرهنگی تر استفاده کنی، خصوصا زمانی که می خواهی
درباره کسی یادداشت بنویسی که خودش از بزرگان عرصه فرهنگ و ادب است و در طول عمر هنری خود کتابهای زیادی را ترجمه و در اختیار علاقمندان به ادبیات جهان قرار داده است. اما با تمام این تفاسیر هنگامی که نجف
دریابندری درگذشت و صفحه فرهنگی روزنامه ما به همراه صفحات فرهنگی برخی از روزنامه های دیگر گزارش هایی را درباره این بزرگمرد


عرصه فرهنگ و ادب منتشر کردیم و با قلبی آکنده از اندوه به سوگ مترجم برجسته و ممتاز سرزمینمان نشستیم و مویه سر دادیم، یکی از روزنامه ها تصمیم گرفت طور دیگری به ماجرای درگذشت نجف دریابندری بنگرد و به خاطر همان نوع نگاهش رفت در تاریخ گشت و مواردی را یافت که نشان می داد نجف دریابندری چه بوده و چه بوده و چه بوده و پس از کنار هم گذاشتن این همه «چه»
به این نتیجه رسیده بود که نجف آنقدرها هم که می گویند آدم درست و حسابی نبوده و در خور شانش نیست که این‌ همه به وی پرداخته شود و روزنامه ها و رسانه ها خبر درگذشتش را در بوق و کرنا کنند. طبیعتا ما اهالی رسانه باید از اطلاعات به روز برخوردار باشیم تا بتوانیم با اطلاعات همه جانبه گزارش ها، نقدها و یادداشت هایمان را به رشته تحریر درآوردیم و خب در اکثر اوقات مجبوریم برخی گزارش ها، نقدها و یادداشت های نوشته شده در روزنامه های دیگر را بخوانیم. در این میان با روی کار آمدن فضای مجازی و انتشار سریع اطلاعات، گاه حتی اگر دوست نداشته باشیم متن یا متن های خاصی که متعلق
روزنامه ای خاص هستند را مطالعه کنیم، اما به هر صورت چشممان به تیتر آنها می افتد و همان می شود که کنکجاوی آنقدر یقه مان را
می فشارد که علیرغم میل باطنی مان مجبور
می شویم متن مورد نظر که در آن روزنامه منتشر شده را بخوانیم. همین اتفاق برای من هم افتاد و پس از درگذشت نجف دریابندری در شرایطی که پیگیر خبرهای فرهنگی در خبرگزاری ها و کانال های تلگرامی بودم با تیتری مواجه شدم که چنین متنی
داشت:
«انتقاد تند کیهان این بار به نجف دریابندری»
پس از خواندن متنی که در ادامه این تیتر آمده بود احساس عجیب و غریبی در درون من شروع به غلیان کرده و وادارم نمود که این یادداشت را به رشته تحریر درآوردم و با اینکه می دانستم نباید از برخی واژه ها در متن های رسانه ای استفاده کرد اما آن احساس شروع به اصرار عجیب و غریبی در وجود من کرد که در تیتر و متنی یادداشتی که می خواهی بنویسی به جای عبارت های شکیل روزنامه ای مانند ( به آسمان پرکشید، دار فانی را وداع گفت، جان به جان آفرین تسلیم کرد، بدرود حیات گفت، از دنیا رفت و ... ) از واژه «مُرد» استفاده کن و هرچه من اصرار می کردم که «چرا باید چنین واژه ای بکار ببرم؟» آن احساس اصرار می کرد که بنویس «مُرد» خودت متوجه
می شوی. من هم طبیعتا به حرف آن احساس
گوش کردم و به جای عبارت «وقتی نجف درگذشت» نوشتم «وقتی نجف مرد» و همان هنگام موجی از جمله ها از سوی انگشتانم به سمت کلیدهای کیبرد لب تاپ روانه شد. جمله‌هایی که مخاطبش من و شما نبودیم، بلکه مخاطبش روزنامه خاصی بود که آن انتقاد تند را به نجف دریابندری، به روزنامه هایی که به درگذشت این بزرگمرد عرصه ادبیات ایران و جهان پرداخته بودند، به مخاطبان آن روزنامه ها و به علاقمندان به پیرمرد دوست داشتنی عرصه ترجمه، با این نیت که «این آدمی که اینهمه خبر از دنیا رفتنش رو بُلد کردید همچین آش دهن سوزی هم نبوده» به رشته تحریر درآورده بود. در انتها من به عنوان یک روزنامه نگار این رسالت را روی دوش خود حس کردم که آن جمله ها را به نگارش درآوردم و تقدیم آن روزنامه محترم نمایم تا از این رهگذر مسیر روشنی را پیش روی تمام انسانها (نه فقط آن روزنامه خاص) قرار دهم تا پس از این، هنگامی که می خواهیم درباره کسی که از دنیا رفته، سخن بگوییم؛ پیش از هر چیز اصالت های انسانی را مد نظر قرار دهیم. اصالت هایی که ما را مجاب می کنند به دور از قضاوت های زمینی درباره مسائلی که از دیرباز به آنها مسائل «آن جهانی» می گویند، قلمفرسایی کنیم.
1- حتما همه شما این جمله معروف را شنیده اید که «پشت سر مرده حرف نزن، اون دستش از این دنیا کوتاهه» این جمله کوتاه را می توان
به عنوان یکی از اصیل ترین درس هایی که در دانشگاه انسان شناسی و خداشناسی از ابتدای خلقت به انسان آموخته می شود، قلمداد کرد. جمله ای که نه تنها به ما می آموزد که چه رفتاری را در زندگی در پیش بگیریم که پس از مرگمان دیگران درباره ما آن‌گونه که خودشان می خواهند، حرف نزنند، بلکه به ما می آموزد که چه رفتاری را در زندگی در پیش بگیریم که پس از مرگ دیگران درباره آنها آنگونه که دلمان می خواهد حرف
نزنیم.
2- اینکه چه کسی، چگونه زندگی کرده و چگونه باید زندگی می کرده، نه در اختیارات ماست و نه واقعا ظرف دانشی و علمی ما گنجایش درک چنین مسائلی را دارد، به سخن دیگر این ما نیستیم که باید بگوییم شیوه زندگی انسانها چگونه باشد درست تر است، چرا که بی هیچ شک و تردید حتما خود ما هم شامل انسانها هستیم و اگر بپذیریم که هر کسی این حق را دارد که درباره زندگی دیگران نظریه پردازی کند و درست و غلط بودن رفتار را آنها در طول حیاتشان روشن کند، باید این را هم بپذیریم که دیگران هم این حق را درباره ما دارند، بنابراین باید
خودمان را آماده کنیم که جوابگوی
پرسش هایی که با رفتارمان در ذهن آنها ایجاد
کرده ایم، باشیم. تازه اینکه درباره زندگی است، در حالیکه هنگامی که پای مرگ به میان
می آید، دیگر ابدا و اصلا حق نظریه پردازی درباره کسی که از دنیا رفته را نداریم. لپ کلام این بخش از یادداشت این است که قضاوت کردن درباره رفتار دیگران کار بسیار دشواری است، چرا که ظرف محدود ذهن ما به این دلیل که از همه چیز آگاه نیست، قطع به یقین درباره قضاوت کردن دیگران دچار اشتباه خواهد شد و دقیقا به همین دلیل است که همه خداوند را بهترین قضاوت کننده می دانند؛ چرا که او به همه چیز دانا و عالم است و می داند که رفتار انسانها با چه نیت و قصدی انجام شده، بنابراین قضاوتی هم که می کند کاملا عادلانه و از روی انصاف و مروت است.
3- شما را برای بار دوم به ابتدای این یادداشت می برم. جایی که نوشته بودیم: «نجف دریابندری مُرد. مثل همه آنها که پیشتر از او مُردند و مثل آنها که همزمان با او مُردند و مثل همه مایی که پس از او خواهیم مُرد.» در تمام این چند جمله کوتاه واژه ای کلیدی و مهم برق می زند، واژه ای به نام «مرگ». همان که خداوند در آیه 57 سوره عنکبوت درباره آن فرموده است: « کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ اِلَیْنَا تُرْجَعُونَ - هر جانداری چشنده مرگ خواهد بود، سپس به سوی ما بازگردانده می شوید»
نیک می دانیم که خداوند هرگز خلف وعده نمی کند و نیک تر می دانیم که تمام مخلوقات اعم از بشر و سایر جانداران که روزگاری در گوشه ای از کائنات زندگی کرده اند، روزی با مرگ مواجه شده و از دنیا رفته اند. این حقیقت همانطور که گفتیم بیانگر این است که ما نیز شامل این قانون خواهیم شد و روزی از دنیا می رویم. بنابراین اگر دوست نداریم
(که منصفانه اگر بنگریم هیچیک دوست نداریم) دیگران در دوران نبودن ما قضاوت نادرست و ناعادلانه ای که از محدود بودن ظرف دانشی و علمی شان نشات می گیرد، بکنند، ما نیز نباید چنین رفتاری را درباره دیگران در پیش بگیریم.
4- جدا از تمام این مسائل معنوی که هر انسانی در درون خود باید داشته باشد؛ اگر نیم نگاهی به فعالیت رسانه ای روزنامه خاصی که به انتقاد از نجف دریابندری که به تازگی چهره در نقاب خاک کشیده؛ پرداخته، بیندازیم با گزارش ها، یادداشت ها و نقدهایی (هر چند اندک) مواجه می شویم که نگارندگان آنان در طول دوران های مختلف درباره برخی از افراد و فعالیت ها به رشته تحریر درآورده اند. نوشته هایی که بیش از هرچیز یکی از اصول مهم رسانه ای که همان بی طرف بودن است را رعایت نکرده و رفتاری توام با حب و بغض رسانه ای داشته اند. رفتاری که منصفانه اگر بنگریم انجام آنها درباره کسی مانند نجف دریابندی که دیگر در میان نیست و به قول معروف دستش از دنیا کوتاه است، رفتار انسان مدارانه و خداپسندانه ای
نیست.