عاشقانه‌ای در هوای کرونا




محمد معصومیان


گزارش نویس
خود را فراموش‌شدگان سیستم درمان می‌دانند؛ هر روز چشم در چشم ویروس کووید ۱۹هستند و هر لحظه حضورش را دور و بر خود حس می‌کنند. از کارکنان و متخصصان علوم آزمایشگاهی حرف می‌زنم؛ زنان و مردانی که شبانه‌روز جایی که شما کمتر آنها را می‌بینید مشغول کارند تا هرچه زودتر جواب تست‌ها را به دست پزشکان برسانند. با دلسوزی و شجاعت صورت به صورت بیمار یا هرکسی که مشکوک به بیماری است، می‌ایستند و از حلق و بینی‌اش نمونه‌گیری می‌کنند.
با شیوع کرونا در ایران سیستم درمان روزهای سختی را گذراند اما کارکنان و متخصصان علوم آزمایشگاهی کمتر دیده شدند. آرزو از ساعت‌های بی‌وقفه کار می‌گوید، از روزهایی که حتی فرصتی برای شام و ناهار هم نبود. او تمام اسفندماه سال گذشته را در آزمایشگاه بیمارستانی کار کرد که یکی از مراکز اصلی پذیرش بیماران کرونایی در تهران بود: «کل اسفند را از 6 صبح تا 9 شب یکسره کار کردیم. روزهای خیلی ترسناکی بود. وقتی به خانه می‌آمدم به مادرم نگاه می‌کردم و گریه می‌کردم. هنوز هم دوماه است که او را بغل نکرده‌ام. مادرم مشکل ریه دارد و خود من هم دیابتی هستم و جدای از آن بیماری«توتال آلوپسی»هم دارم که یک جور بیماری خود ایمنی بدن است.»
او که حتی بیرون رفتن از خانه هم برایش خطرناک بود تمام این مدت را در آزمایشگاه کار کرد و شانه خالی نکرد. با این همه به همکارانی اشاره می‌کند که به علت ترس یا فشار خانواده از کار استعفا دادند: «نمی‌دانم می‌دانید یا نه که آزمایشگاه‌ها به بخش خصوصی واگذار شده و در واقع طرف حساب ما کارفرمای آزمایشگاه است. کارفرما روزهای اول توجه خاصی به شرایط نداشت و واقعاً ما امکانات کمی داشتیم. همین مسائل باعث شد چهار نفر از نیروها بروند و من و همکارم مجبور شدیم جای شش نفر کار کنیم. چاره‌ای نداشتیم جز کار سخت و شبانه‌روزی بدون اضافه کار و پاداش یا مبلغی ویژه، آنطور که به دیگر کارکنان بخش درمان تعلق گرفته است.»
او از کمبود گان می‌گوید که مجبور بودند یک شبانه‌روز همان را بر تن کنند. با این همه احترام تنها چیزی است که آدم از دیگران توقع دارد: «متأسفانه برخی هم آن احترامی که برای پزشکان و پرستاران قائل هستند برای ما نیستند. به هر کسی که می‌گفتیم 48 ساعت برای جواب تست وقت لازم است، بد و بیراه نثار ما می‌کرد، درحالی که ما واقعاً امکانات و دست‌های بیشتری برای کار نداشتیم. متأسفانه نمی‌شد آن‌روزها این کمبود را برای مردم توضیح داد و آنها هم تحت فشار بودند.»
از آرزو می‌پرسم چه چیز باعث شد با همه این مخاطرات مانند بعضی از همکاران استعفا ندهد؟ می‌گوید: «شاید آنها اندازه من انگیزه نداشتند. مادرم روز اول گفت نرو! اما پدرم گفت برو چون تو برای مردم درس خوانده‌ای و باید به وظیفه‌ات عمل کنی؛ برو و مراقب‌باش. درست است شغل است و وظیفه، اما کابوس هر شب من و سخت‌ترین لحظاتم زمانی است که فکر می‌کنم شاید ناقل ویروس باشم و پدر و مادرم بیمار شوند. این اضطرابی است که هر روز با من است.» آرزو چند هفته‌ای است که آزمایشگاه بیمارستان را به مقصد آزمایشگاهی دیگر که شرایطی بهتر و امن‌تری دارد ترک کرده است.
منصور سوپروایزر آزمایشگاه بیمارستانی در تهران است و 15 سال سابقه کار دارد. او با لحنی مطمئن و استوار از اولین برخوردها با کرونا در بهمن ماه می‌گوید و بیمارانی که به صورت عجیبی راهی آی‌سی‌یو می‌شدند: «وقتی دولت اعلام کرد ویروس کرونا وارد ایران شده، هوشیارتر عمل کردیم اما روزهای اول وسیله وامکانات و اطلاعات کمی داشتیم. وسایل بسیار کم بود و ویروس وحشیانه حمله می‌کرد طوری که غافلگیر شده بودیم. متأسفانه لباس محافظتی نداشتیم و سعی می‌کردیم با خلاقیت‌های فردی صورت‌مان را بپوشانیم مثلاً با منگنه و جدا کردن دفترچه‌های تلق و شیرازه‌ای برای خودمان شیلد می‌ساختیم. یک ماه و نیم طول کشید که این وسایل به دست ما رسید و قیمت‌ها هم بالا بود ولی چون ما دولتی بودیم فشار کمتری داشتیم. برای خون‌گیری و ضدعفونی الکل کافی وجود نداشت و همه این‌ها باعث شد دو همکارما درگیر بیماری شوند و به قرنطینه بروند.» آنطور که کارکنان علوم آزمایشگاهی می‌گویند بسیاری از آنان در سراسر کشور مبتلا شدند و چند نفر هم بر اثر آن فوت شدند.
منصور خطرناک‌ترین قسمت کار را گرفتن نمونه از بیماران می‌داند؛ کاری که احتیاج به شجاعت و دلسوزی زیادی دارد. او که به علت حساسیت بالای نمونه‌گیری در تشخیص درست بیماری شخصاً این کار را انجام می‌دهد می‌گوید: «یکی از کارهای خطرناک در پروسه این تست، گرفتن خون از بیمار است چون باید صورت به صورت بیمار باشید، اما از آن خطرناکتر گرفتن نمونه است که با روش پی‌سی‌آر انجام می‌شود؛ یعنی نمونه‌گیری که از مجاری حلق و بینی که اگر دلسوزانه نباشد داده‌ها قابل قبول نخواهند بود. به همین علت از نمونه‌گیرها خواهش می‌کردیم این کار را صحیح انجام دهند. در این نمونه‌گیر‌ی‌ها سر باید جلوی دهان قرار بگیرد طوری که ته حلق دیده شود. از آن طرف وقتی وسیله نمونه‌گیری وارد بینی و حلق می‌شود باعث عطسه، سرفه و تهوع آن هم درست در چند سانتی‌متری صورت نمونه‌گیر می‌شود و اگر فرد ناقل ویروس باشد و شما هم وسایل محافظتی درستی نداشته باشید قطعاً بیمار خواهید شد.»
حسین 57 ساله است و در بخش پی‌سی‌آر بیمارستانی در تهران کار می‌کند. او به تازگی از بند کرونا رها شده و بعد از دو هفته قرنطینه به کار برگشته است. وقتی تماس می‌گیرم از من می‌خواهد چند دقیقه منتظر بمانم تا لباس مخصوص آزمایشگاه را از تن بیرون بیاورد. نفسی تازه می‌کند و با خنده می‌گوید: «واقعاً کار کردن با این لباس سخت است؛ هم خیلی گرم است هم باعث تنگی نفس می‌شود.» با روایتی شوخ و شنگ از روزهای اول جنگ با کرونا می‌گوید: «راستش را بخواهی کار سختی داریم. مادرم هنوز که هنوز است به من می‌گوید پسر این هم کار است تو انتخاب کردی؟ همه‌اش با نمونه مردم سر و کار داری.»
با خنده‌ای که لابد همه ویروس‌های جهان هم نمی‌توانند از پسش بربیایند توضیح می‌دهد: «کار ما به وسایل ایمنی نیاز دارد و آن اوایل به‌خاطر نبود ماسک و شیلد و لباس کار سخت بود و خطرناک. نمونه‌ها را به خاطر ذراتی که شاید به ظرف نمونه چسبیده باشد زیر کابینت و هود می‌بریم تا در فضا معلق نمانند. همان ذرات اگر به جایی بچسبد یا در هوا پخش شود کار ما تمام است. با همه این رعایت کردن‌ها من آلوده شدم و متأسفانه به همسرم هم منتقل کردم. حتی تا حدودی ریه‌ام درگیر شده بود اما خوشبختانه هر دو با قرنطینه و دارو خوب شدیم و من هم سر کار برگشتم.» او البته اشاره می‌کند که یک متخصص آزمایشگاه به علت استفاده همیشگی از الکل و وسایل ضدعفونی کننده، همیشه در معرض سرطان است.
مریم حرف‌هایش را با این جمله شروع می‌کند: «هیچکس ما را ندید!» او از نابرابری‌ها و کمبودهایی می‌گوید که سال‌هاست تمام اهالی آزمایشگاه با آن می‌جنگند اما صدای‌شان به گوش کسی نمی‌رسد. مریم که 12 سال است در بیمارستانی به‌صورت قراردادی کار می‌کند، می‌گوید: «ما آنقدر در طول سال با باکتری و ویروس دست به یقه هستیم که این ویروس برخلاف دیگر بخش‌های کادر درمان، آرامش ما را برهم نزد و توانستیم با آرامش بیشتری برخورد کنیم اما واقعاً در این روزها هم ما مظلوم واقع شدیم.»
او از دستمزد پایین گلایه دارد؛ مشکلی که ناشی از خصوصی‌سازی آزمایشگاه‌های بیمارستان‌ها و واگذاری آنها به کارفرما است و همین طور تبعیض‌هایی که انگیزه آنان را برای کار کم می‌کند: «حقوق‌های ما کارگری است مگر آنهایی که استخدام رسمی بیمارستان هستند. بیشتر آزمایشگاه‌های ما به صورت پیمانکاری با بیمارستان قرارداد دارند و متأسفانه نه سختی کار به ما تعلق می‌گیرد نه قانون بهره‌وری و نه اینکه پروانه وزارت بهداشت داریم. همه این دردها بخصوص در این ایام و با خطراتی که با آن دست به گریبان بودیم بیشتر به چشم آمد.»
مریم هم از بیمار شدن بسیاری از همکاران خود در کشور می‌گوید و از کمبود امکانات روزهای اول. اما به‌قول او این روزها می‌گذرد و مشکلات این صنف به جای خودش باقی است: «واقعاً خصوصی‌سازی شغل ما را نابود کرد. الان هر کس با هر مدرکی وارد کار آزمایشگاهی می‌شود و کارفرما به‌صورت تجربی به او کار یاد می‌دهد و با حقوق ناچیز جای تحصیلکرده‌های این رشته را می‌گیرد.»
درد دل کارکنان آزمایشگاه‌هایی که با آنها حرف زدم تمامی ندارد اما همه آنها بیش از هر چیز از یک موضوع گلایه دارند و آن اینکه در این روزهای سخت دیده نشدند آن هم وقتی درست چهره به چهره با کووید 19 بودند.