قدرت اجبار زمان و ایران جدید

ادبيات اصلاح‌طلبان و اصولگرايان ديگر بوي تاز‌گي نمي‌دهند و بر همين اساس، جامعه‌اي که پيوسته به‌واسطه فناوري و تکنولوژي در معرض ادبيات‌هاي نوين جهاني قرار دارد، نمي‌تواند از قدرت اختيار و انتخاب خود چشم‌پوشي کند و اين ادبيات را روش موثري براي برون‌رفت از مشکلات بداند. جامعه امروز ايران از نظر ذهني رُشديافته به حساب مي‌آيد و ذائقه مردم امروز ايران با آدم‌هاي تکراري عرصه سياست که در واقع هم مسببين وضع موجود بوده‌اند و هم داعيه اصلاحگري دارند، جور درنمي‌آيد. به تعبيري، برخي آدم‌هاي تکراري عرصه سياست، ريسمان سياست را رها نمي‌کنند تا جامعه گردش نيروهاي سياسي را شاهد باشد. ادبيات غالب جامعه تربيت‌يافته ادبيات يکپارچه دهکده جهاني شده‌ و جريان و گروهي نمي‌تواند داعيه‌دار تربيت جامعه باشند. بايد پذيرفت که رهبري فکري نسل نوجوان و جوان جامعه امروز ايران در دست مراجع فکري داخلي نيست و در چنين فضايي که نيازهاي اوليه بشري مانند شغل، مسکن، خوراک، پوشاک و... در معرض آسيب واقع شده تکنوکرات‌ها و متخصصين هستند که مي‌توانند گره‌گشاي مشکلات باشند. بايد پذيرفت سال‌هاست که تکليف‌مان چندان روشن نيست زبانِ ذهن جامعه با برخي سياست‌ها همسو نيست و بر همين اساس، پيوسته مسئولان در فضاي مهار اجتماعي مديريت مي‌کنند اما آيا مهار صددرصد شدني است؟ نکته ديگر اين است که در به‌وجودآمدن وضع موجود همه جريان‌هاي سياسي دخيل هستند و هيچ جريان و گروهي نمي‌تواند خود را از اين اتهام تبرئه کند اما اگر هم بپذيرند که در به‌وجودآمدن شرايط موجود مقصر هستند براي تغيير و تبديل وضع موجود چه طرح و برنامه عملياتي دارند؟ وقتي سياست‌هاي کلي هماني است که بود، آيا طرح و برنامه‌اي که متناسب با حال و قال جامعه است، مي‌تواند با ادبيات‌هاي پيشين، انواع و اقسام رفاهيات را براي مردم به وجود آورد؟ تعارف را کنار گذاشته و بپذيريم که بايد از فضاي سرگرداني سياسي خارج شويم و تا زماني که نتوانيم به يک وحدت رويه ملي درخصوص سياست‌هاي کلي برسيم هر جريان و گروهي هم که شعار مي‌دهد، نمي‌توانند از مشکلات موجود عبور کند! به عنوان مثال، ژاپن، چين، کره جنوبي، هند، مالزي، سنگاپور و... اگر در فضاي رضايت عمومي از نظر اقتصادي قرار گرفته‌اند تابع سياست‌هايي مشخص در رابطه با درک ادبيات جهاني شده‌اند و نسبت به غرب و شرق نگاهي بر اساس منافع ملي‌شان دارند و متوجه شده‌اند اگر در فضاي صلح و تعامل بين‌المللي حضور داشته باشند با توسعه اقتصادي مي‌توانند در نظام بين‌الملل در فضاي تاثيرگذاري قرار گيرند. مردم هم بايد بدانند که هرگونه تعامل و تقابل چه آورده‌هايي براي کشور دارد، اگر هم به دنبال تحقق شعار نه شرقي، نه غربي هستيم مردم اين سوال را مي‌پرسند پس معني و مفهوم نظام بين‌الملل و مراودات کشورها با هم چيست؟ آيا با اقتصاد ضعيف مي‌شود شعار نه شرقي نه غربي را تحقق بخشيد؟ چطور و چگونه مي‌شود با پافشاري بر شعار شرايطي را هم فراهم کنيم که تحريم‌هاي بين‌المللي هيچ خللي در اقتصاد و معيشت مردم ايجاد نکند؟ چطور و چگونه مي‌شود در کنار شعار رضايت عمومي را هم فراهم کرد؟