دلالیسم !

این روزها غالب مردم از دلار،سکه و بورس سخن می گویند.در کمتر گعده ای چنین مباحثی مطرح نمی شود.آیا این رفتار طبیعی است ؟آثار اجتماعی تمرکز افراطی بر روی این موضوعات چیست؟ دکتر مصطفی اقلیما، جامعه شناس به پرسش آفتاب یزد در این باره پاسخ داده است.او می گوید: جامعه باید بکوشد که در این بلبشو، ضرر و زیان کمتری نصیبش شود پس چاره ای ندارد که به ارز بیاندیشد، به سکه و به بورس و این یعنی پایان همه ی اخلاقیات
آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: این روزها «همه توی بورس هستند»! این جمله ای است که ظاهری فُکاهی اما باطنی
دلهره آور دارد. برای آن صدها مصداق داریم اصلا بگذارید از خبرگزاری ایرنا شروع کنیم که نوشته بود:« با کارمندان بورس‌باز چه کنیم؟ »
ایرنا در گزارشی که عنوان آن ذکر شد می‌نویسد:« در ماه‌های اخیر تب و تاب سرمایه‌گذاری در بازار بورس سبب شده تا اقشار مختلفی در کشور از جمله کارمندان با هرتوان مالی وارد این عرصه شوند. باتوجه به ساعت فعالیت در این بازار، بحث «کارمندان بورس‌باز» و مشکلات برای انجام وظایف آنها سبب شده تا راه‌های مختلفی برای حل این مساله پیشنهاد شود.»


در این گزارش با یک دوراهی قابل تامل نیز رو در رو می‌شویم:
« یا بورس یا استعفا» که در ادامه آمده:«در ماه‌های اخیر، دیده شده برخی کارمندان درخواست تغییر ساعات کاری و شروع کار بعد از ساعت ۱۲:۳۰ یعنی زمان بسته‌شدن بورس را مطرح کرده‌اند. آنهایی که با پاسخ منفی مواجه شدند، شغل خود را ترک کردند. به نظر می‌رسد استقبال از بورس و فعالیت در این بازار، موجب تغییر رفتار نیروی کار و منابع انسانی شده است. با اینکه می‌دانیم حضور در بازار سهام لزوماً با ادامه فعالیت شغلی تداخل ندارد، اما گروهی از فعالان بازار با اینکه جزو سهامداران خُرد هستند، ترجیح می‌دهند در ساعت فعالیت بورس، بازار را رصد کنند و این به معنای تحت تاثیر قرار گرفتن حدود نیمی‌از ساعت حضور آنها در محل کار است. همین موضوع،‌ واکنش برخی کارفرمایان را به همراه داشته و حتی موجب شده است موضوع توسط برخی مراجع نیز پیگری شود.»

>از میهمانی‌های خانوادگی تا گشت و گذار در طبیعت و...
سوژه، «استیلای تفکر«دلالی» بر جامعه و خانواده» است و مصادیق فراوان(!)، یکی می‌گوید:«آدم‌هایی را می‌شناسم که از نظر اقتصادی و فعالیت‌های بورسی، بی سواد کامل هستند اما چندماهی است وارد بورس شده و دست بر قضا موفق و خوشحال هستند. آن دیگری می‌گوید: حالا بورس به بحث نخست همه ی نشستن‌ها و برخاستن‌ها تبدیل شده، از میهمانی‌های خانوادگی گرفته تا جمع‌های کارگری و کارمندی(!) اصلا یکی می‌گفت پنجشنبه رفته بودم کوه، از کنار هر دسته از کوهنوردان که عبور می‌کردم یا داشتند از نوسان ارز و سکه صحبت می‌کردند یا بحث داغ کدام سهام را بخرند و کی و چقدر.
این بحث حالا به عنوان داغ ترین و اصلی ترین بحث روز است که نمی‌شود به آن نپرداخت و ساده از کنار آن گذشت. این یک تفکر است، فرهنگِ در حال رشد کردن و قد کشیدن است، اصلاً دغدغه نیست؛ خودِ خودِ دلهره است که جامعه به کدام سو می‌رود؟
نگاه اجتماعی به یک موضوع اقتصادی، بالاخره رگ و ریشه ی اقتصادی پیدا می‌کند اما از منظر یک جامعه شناس، حتی مسائل اقتصادی نیز، تحلیل‌های جامعه شناسانه دارند. در ادامه آن چه می‌آید گفت و شنودی صمیمانه و در عین حال کنکاشی است با دکتر مصطفی اقلیما، پدرمددکاری اجتماعی در ایران و نیز استاد دانشگاه و رئیس انجمن علمی‌مددکاری اجتماعی ایران.

>متهم اصلی دولت است!
اقلیما به ما می‌گوید:« سایه ی سنگین ارز و سکه و بورس به آن اندازه ای هست که نتوان افرادِ جامعه ی مورد بحث ما را شماتت نکرد که شما را چه به سکه، دلار و بورس!»
وی ادامه می‌دهد:«یک اشتباه مهلک همواره در جامعه ی ما وجود داشته و دارد و آن این که هم دولت مردم را بی خیال و گاه نادان فرض می‌کند و هم مردم، کارگزاران را خالی از اندیشه و توانمندی و اما هر دو در اشتباهی تاریخی و ژرف به سر می‌برند زیرا هم دولت می‌داند سر و کارش با مردمی‌هوشمند و زرنگ است و هم
مردم می‌دانند کارگزاران دولت جزو فهیم ترین‌ها هستند که حداقل در امور محوله ای که بر عهده شان است دچار هیچگونه خطا و ساده انگاری ای نمی‌شوند پس تکلیف روشن است که مردم می‌دانند ایجاد هرگونه نوسان در بازار ارز و سکه و نیز نوسانات احتمالی در بورس و نظائر آن نه تنها کار دولت است که برخاسته از نظر و تصمیم و خواست دولت. طبیعی ترین تحلیل آن که مردم می‌دانند برنده ی اصلی گرانی ارز و سکه و نوسانات شدید در بازار بورس دولت است ولاغیر.»
این استاد دانشگاه اضافه می‌کند:«کسی نمی‌تواند منکر تاثیر نوسانات ارزی بر قیمت کالا و خدمات در ایران شود پس به طور طبیعی نمی‌تواند مانع رخنه ی بحث دلار و سکه در جامعه شود زیرا نرخ ارز و بالا و پایین شدن نرخ سکه را زودتر از بانک مرکزی، مردم متوجه می‌شوند چون شاهد افت ارزش پول ملی، از دست دادن سرمایه و افزایش بهای زندگی هستند. حال اگر این مسئله را قبول دارید مگر می‌شود مردم را منع کنید که از عوامل ایجاد سختی و تنگدستیِ خود، حرفی به میان نیاورید!؟»
دکتر مصطفی اقلیما با دست گذاشتن بر معضلاتی چون اعتاد، فقر و فحشا و در راستای توضیحات قبلی می‌گوید:«گذشت ان روزگاری که اعتیاد، ضد ارزش بود و معتاد، انگل جامعه زیرا امروز حضور مواد افیونی و حتی مشروبات الکلی در جمع‌های خودمانی به یک امر طبیعی تبدیل شده است و این یعنی ما کمک کردیم یک معضل، یک ضد فرهنگ و یک ناهنجاری به فرهنگی پذیرفته شده در جامعه ای که با آن ضدیت داشت و مشکل داشت بشود! به نظر شما چرا؟! چون با آن مبارزه نکردیم چون بلد نبودیم چگونه باید با اعتیاد و معتاد برخورد کنیم چون زور آن‌هایی که می‌خواستند مواد مخدر بفروشند بر تفکرات ما چربید.»
اقلیما ادامه می‌دهد:« اگر روزی روزگاری وجود یک معتاد حوالی ناصر خسرو همه را حساس می‌کرد و حتی به واکنش وامی‌داشت امروزه بودن معتاد و اعتیاد در هیچ کجای بالا و پایین شهر عجیب نیست و این یعنی ضد فرهنگ‌ها فرهنگ شده و ناهنجاری‌ها هنجارهایی پذیرفته شده.»
این جامعه شناس توضیح می‌دهد:« نه این که مردم به اعتیاد به چشم یک فرهنگ خوب نگاه کنند، نه! بلکه مردم دیگر مثل همیشه حساسیت ندارند که با آن در تقابل قرار داده شوند که همین ساده انگاری و عبور ساده کمک می‌کند اعتیاد و معتاد در جامعه دیگر دچار آن نگاه‌های شماتت بار نشوند.»
وی می‌گوید:«حالا برگردیم به مسئله ی دلار و ارز و سکه و بورس. مردم می‌دانند ارز دست دولت است، سکه و بورس نیز در ‌دست دولت است، لاجرم وارد بازی دولت می‌شوند یعنی دولت می‌داند چگونه آحاد جامعه را با خود همراه کند پس به طور طبیعی پا در هر کجا که بگذاری بحث روز سکه و دلار و بورس است زیرا مایحتاج و سرمایه و آینده ی مردم را به نوعی به گروگان گرفته است پس باید عادت کنید اما سوال شما این نبود یعنی شما می‌خواهید آسیب‌ها بررسی شود که در جای خود بدان نیز خواهیم پرداخت اما در ابتدا باید می‌فهمیدیم ریشه ی این فراگیری چیست؟ کیست و کدام است که پاسخ دولت است که به عنوان متهم اصلی، زندگی و سرمایه و دار و ندار مردم را دانسته و با تصمیم قبلی درگیر نوسانات گاه چندصد درصدی بورس و چند ده درصدی ارز و سکه و کالا و خدماتی کرده است که منشا تمامی‌آن‌ها خود دولت است.»

>قوانین بد، قوانین خوب!
دکتر مصطفی اقلیما در ادامه با ذکر این عبارت مسلم و مهم که:
« جامعه را با قوانین بد می‌توان اداره کرد اما با قوانین خوبی که اجرا نمی‌شود، نمی‌توان(!)» به مجموعه ای از تلاش‌های دولت می‌پردازد که کوشیده، به جای بهبود وضع معیشتی مردم، به دنبال راه‌هایی باشد که آسان تر و بی هزینه تر از مردم پول و درآمد اخذ کند. حالا شده به اسم مالیات و عوارض یا به اسم ورود به فعالیت‌هایی نظیر بورس و غیره! تهِ ماجرا این که دولت می‌کوشد درآمدهای اضافی مردم را جمع کند و راهی ندارد جز این که در بازار دلار و سکه دخالت کند یا با بورس بازی مردم را
دچار.»
اقلیما می‌گوید:« وقتی می‌گوییم:« جامعه را با قوانین بد می‌توان اداره کرد اما با قوانین خوبی که اجرا نمی‌شود، نمی‌توان» حرف داریم زیرا امروزه بخشی از دغدغه ی مردم با مجموعه ای از قوانین است که خوب و اثر گذار و مثبت هستند اما اجرایی نمی‌شوند و اجرایی نشدن را نیز خود دولت استارت می‌زند و آثار و تبعات آن تا عمق جامعه نفوذ می‌کند.

>دو توصیه بر زمین مانده چیست؟
دکتر مصطفی اقلیما اگرچه هنوز به اصل موضوع و رسیدن به پاسخ سوال ما نرسیده اما مقدمات را به گونه ای تنظیم می‌کند که با آن راحت تر ارتباط برقرار کنیم. وی می‌گوید:« سال‌ها است هر رئیس جمهوری روی کار می‌آید دو توصیه به او می‌شود:
«شایسته سالاری و پاسخگویی» دو توصیه ی مهمی‌که قاطعانه می‌گویم هیچ رئیس جمهوری بدان جامه ی عمل نپوشانید.چرا؟ و این توصیه‌های بر زمین مانده با جامعه چه کرد؟!»
اقلیما می‌گوید:«رئیس جمهوری که اصل پاسخگویی را نادیده انگارد به طور کاملا طبیعی شایسته سالاری را منسوخ می‌کند زیرا می‌داند برای رفتارهای گاه ویران کننده اش به هیچ کس و هیچ کجا نباید پاسخ بدهد! حالا برگردید به موضوع بحث، مردمی‌که شایسته سالاری نمی‌بینند، مردمی‌که نشانه ای از پاسخگویی پیدا نمی‌کنند به صورت اتوماتیک وار وارد همان گردونه ای می‌شوند که برایشان ترتیب داده شده، اصلا می‌کوشند خودشان برای خودشان کاری کنند و این همان افتادن به ورطه ی دلار بازی و سکه بازی و بورس بازی است و در این بازی معلم و کارمند و کارگر، همه وارد می‌شوند. پس وقتی با دقت بنگریم می‌بینیم سخنان و توصیه‌های بر زمین مانده باعث می‌شود نظم و نظام جامعه در هم بپیچد و مردم ندانند برای حل مشکلات خود با چه کسی رو در رو بشوند، چه بگویند و چه مطالبه ای را مطرح سازند و این یعنی فرد می‌کوشد خودش گلیم بخت خود را از آب بیرون بکشد و دچار می‌شود و شب تا صبح و صبح تا شب به چیزی جز سکه و ارز و بورس نمی‌تواند که فکر نکند و نیاندیشد!»

>دولت و مردم آگاهانه در یک مسیر گام بر می‌دارند اما هردو به نفع دولت!
اقلیما معتقد است:«این که بگوییم رشته ی امور از دست دولت خارج شده، اشتباه است! این که بگوییم دولت می‌خواهد زمین سوخته تحویل دولت بعدی بدهد آن نیز اشتباه است! اصلا اگر فکر کنیم دولت قبلی هم اوضاع نا به سامان تحویل این دولت داده آن نیز اشتباه است زیرا وقتی دقیق بنگریم به عنصری به نام رفتار آگاهانه مواجه می‌شویم که در هر رفتاری دخالت داشته است اما در این میان مردم نیز آگاهانه وارد این چرخه شده اند اما بین آگاهانه ی دولت و آگاهانه ی مردم یک تفاوت عمده و اساسی وجود دارد و آن این که دولت در خدمت اهداف خود است و مردم نیز در خدمت اهداف دولت و این یعنی آگاهانه‌های دولت مردم فقیر را فقیرتر و گرفتاری‌ها را بیشتر و پیچیده تر می‌کند.»

>50 سال زمان باید سپری شود!
اقلیما می‌گوید:« وقتی می‌گوییم جامعه ی مولد و اندیشمند و صاحب فکر، این روزها به سان دلال‌ها تنها و تنها به نوسانات ارز و سکه و بورس می‌اندیشد یعنی عملاً داریم می‌گوییم دلالیسم که تا دیروز یک ضد فرهنگ بوده حالا دارد به یک فرهنگ مبدل می‌شود یعنی جامعه دیگر به تولید و اندیشه ورزی و تولید فکر نمی‌اندیشه و این یعنی ما با یک جامعه ی مصرف گرای
پول اندیش طرف هستیم پس باید منتظر تغییر دیگر دیدگاه‌ها نیز باشیم از انتخاب همسر تا فرزندآوری و تعاملات فردی و اجتماعی! همه ی این‌ها یک شبه به وجود نیامده، نمی‌آید و یک شبه نیز
از بین رفتنی نیست؛ من می‌گویم حداقل پنجاه سال زمان نیاز است تا این جامعه‌ی دلال پیشه به سمت تولید و اندیشه و فکر بازگردد شما خوشبینانه اش را بنویس حداقل سه نسل!»

>شکاف دولت ـ ملت به گسست ملت ـ ملت تبدیل شده است!
به اقلیما می‌گوییم تا دیروز همه از شکاف دولت ـ ملت می‌نالیدند حالا باید نگران شکاف ملت ـ ملت بود و او می‌گوید: « یک گام عقب هستید چون ما در مرحله ی گسست قرار داریم و مدت‌های مدیدی است که شکاف را پشت سر گذاشته ایم.»
این استاد دانشگاه به ما می‌گوید:« وقتی دغدغه و دلهره‌ی شما می‌شود دلال پیشگی جامعه پس باید بپذیری که در چنین جامعه ای
نباید«محبت» انتظار داشته باشی، نباید دنبال نوعدوستی باشی، نباید به کمک و دستگیری حتی فکر کنی اما فرهنگ یاری و همراهی در جامعه ی ما هنوز نمرده و از بین نرفته اما اگر ادامه پیدا کند قطعاً از بین خواهد رفت یعنی در بخش‌هایی از جامعه از همین حالا نیز نگاه به هم نوع عوض شده و این ترسناک ترین بخش ماجرا است که بازی خطرناک دلال اندیش کردن مردم چه آثار و تبعاتی می‌تواند در پی داشته باشد.»

>مشکل در همان عدم شایسته سالاری و پاسخگو نبودن است!
اقلیما در پایان می‌گوید:«در جامعه ی ما دروغ گویی بد بود، دزدی بد بود، همنوع آزاری ناپسند بود اما این روزها نه برای نفع مادی که برای خوشایند و بدآیند به هم به آسانی دروغ می‌گوییم، دزد را بد نمی‌دانیم چون فلان اتومبیل گرانبها سوار است، همنوع آزاری را بد نمی‌دانیم چون همنوع دوستی نفعی عایدمان نمی‌کند و...»
پدر مددکاری اجتماعی در ایران می‌گوید:«وقتی جامعه برای احساس امنیتی که از دست داده تلاش می‌کند یعنی فرصتی برای بقیه‌ی امور ندارد، او باید بکوشد که در این بلبشو، ضرر و زیان کمتری نصیبش شود پس چاره ای ندارد که به ارز بیاندیشد به سکه و به بورس و این یعنی پایان همه ی اخلاقیات.»
اقلیما اظهار می‌دارد:« مردم از همه آگاهانه ناامید شده اند حتی از نمایندگان مجلس! زیرا می‌دانند آن‌ها نیز بیشتر از آن که به فکر مردم باشند به فکر خودشان و تامین هزینه‌هایی هستند که برای نماینده شدن متحمل شده اند. مردم وقتی می‌بینند تلاش مجلس برای تصویب مالیات بر خانه‌های خالی است
بی آن که بداند این مالیات را ثروتمندان از جیب فقرا می‌پردازند تازه متوجه می‌شود که تا چند روز دیگر هزینه ای دیگر به هزینه‌های او اضافه می‌شود پس استاد دانشگاه هم که باشد می‌پذیرد چند ساعتی طعم راننده ی اسنپ شدن را بچشد و اما این پایان ماجرا نیست زیرا دولت همچنان به فکر بزک کردن
است.»