مشکل رحمانی بود ؟!

آفتاب یزد ـ منصور مظفری: می‌دانیم بی‌فایده است و شاید بسی فراتر از بی‌فایده اما، حس می‌کنیم اگر ننویسیم و نگوییم، ما نیز در این وضعیت سهیم شده‌ایم و این اول ماجرای ما و روزنامه نگاری است که از خود نوشتن را «جرم» می‌پنداریم وقتی، مردمی که با آن‌ها سر و کار داریم در منتها الیه رهاشدگی، به همین امروز نیز نمی‌اندیشند چه برسد به فردا!
> از بهارستان تا پاستور و بالعکس...
گویی دست به دست هم داده‌اند وسط تنش‌ها و اختلافات و دعواهای «حیدری ـ نعمتی» که به یک اندازه، مردم خوب ایران را بلرزانند(!) اصلاً احساس می‌کنیم هم قسم شده‌اند تا انتخابات 1400 و تعیین رئیس جمهور بعدی، هرچه تصمیم می‌گیرند برای مردم نان و آب نشود گویی، مردم در وظیفه‌ای که بر دوش مجلسی‌ها و دولتی‌ها گذاشته شده و آن‌ها کوتاهی کرده‌اند نیز کوتاهی‌هایی کرده‌اند گویی، برای بهارستان و پاستور، همه ی راه‌ها به شاخ و شانه کشیدن‌ها و خط و نشان کشیدن‌ها ختم می‌شود؛ اصلاً چنین به نظر می‌رسد که این دویست و چند نماینده و آن چند ده کارگزار دولتی، یادشان رفته، سوگند را، قانون اساسی را، وظیفه را، وجدان را و از همه بدتر؛ مردم را.
> حیرانی «ساکنان طبقه وسط»


حالا دیگر بالا و پایین شهر یکسان دچار واهمه شده‌اند. دیر زمانی است «ساکنان طبقه وسط» حیرانند ـ فارغ از دارا و ندار ـ به تنگ آمده‌اند چون، یا سفره شان کوچک می‌شود، یا معیشت شان در خطر است یا سرمایه‌هایی که یک عمر با هر خون دل خوردنی گِردآورده بودند در حال سوختن و بر باد رفتن است خلاصه، مردمِ بالا و پایینِ این شهر؛ هرلحظه در این اندیشه هستند که حرکتِ ویران‌کننده ی بعدی دولت که لباس «تدبیر» بر او پوشانده اند،چیست و کجای باقیمانده ی زندگیِ آنان را هدف قرار خواهد داد، یعنی حتی ما
روزنامه نگارها نیز که زمانی فکر می‌کردیم مشکل در وزیر این وزارتخانه و استاندار آن استان است نماینده ی این و آن حوزه است نیز به این نتیجه رسیده‌ایم که اساساً مشکل در خودِ «تدبیر» است یعنی به این نتیجه رسیده‌ایم از دولتی که هنوز نمی‌داند «تدبیر» به جز کارکردهای انتخاباتی باید حاوی پیام‌ها و کارکردها و تاثیرات مثبت در کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت باشد بپرسیم؛ دقیقاً برای خودِ دولت «تدبیر» چگونه معنا شده است.
> برای لمسِ درد، گوش ندهید، قدم بزنید!
کافی است صد متر در یک پیاده روی شلوغ قدم بزنیم، کافی است گوش بسپاریم به حرف‌هایی که دیگر«درگوشی» نیست و بسنده می‌کند اگر از واژه «گرانی» اندکی فاصله بگیریم تا برخی نجواهای دردمندانه را شفاف‌تر به حافظه بسپاریم:«کاش بی‌خیال می‌شدند»، «کاش هیچ کاری نمی‌کردند»، «کاش زودتر عمر این دولت به پایان می‌رسید» و
کاش‌هایی دیگر، و این یعنی، قصه، قصه ی گرانی و تورم و بیکاری و بیم از تصمیم‌های خلق الساعه نیست، قصه، قصه ی تمام شدن دورانی است که بیشتر از همه ی معضلات در چشم مردم به عنوان معضل نمایان شده‌اند و این یعنی، اگرچه دولت نتوانست نقطه ی اصلی درد را بیابد اما مردم از بعد فروردین 99، اندک اندک به این نتیجه رسیده‌اند که درد، خودِ دولت است؛ دولتی که به درستی نمی‌دانیم تصمیم‌های ریز و درشتی که اتخاذ می‌کند از کدام اندیشه و ذهن و فکری بیرون می‌آید فقط تصمیم می‌آفریند که روزش شب شود بی‌آن که بداند هر تصمیمی، بخشی از یک زندگی را به لبه ی پرتگاه نابودی هُل می‌دهد.
> بند بازی روی اعصاب مردم حتی در بهارستان
دل مان خوش بود مجلس انقلابی می‌آید روی کار، مصوبه و لایحه است که در صحن رد و بدل می‌شود، تصمیم است که به یاری دردها و گرفتاری‌های مردم می‌آید، عزم است که جزم می‌شود و اراده است که راسخ‌تر از همیشه، کمر به حل مشکلات مردم می‌بندد اما 100 روز گذشت و هنوز قدمی که بوی
امید و آرامش بدهد بر زمین امیدواری‌های مردم
بر نداشته اند(!) این را در میانه ی دعوا با دولت گفتم که
مجلس هم بداند هم شانه با دولت، مردمی را که به آن‌ها در گرماگرمِ «کرونا» رای داد و اعتماد کرد؛ تنها گذاشته اند. این روزها، هرچه می‌نویسم به گرانی ختم می‌شود، به از بین رفتن امید می‌رسد، به مردمی که نمی‌دانند دقیقاً گناه شان چیست!این روزها از پراید گرفته تا«کره» برای مردم سوژه است و سوژه‌ای است برای ما روزنامه نگارها که درد بکشیم؛ آن‌ها با جان و تن و ما با اندیشه و قلم و این میانه درد است که روی استخوان‌های مان جا خوش کرده است.
> وزارتخانه‌ای که وزیر ندارد
و دولت و مجلسی که سکوت کرده اند!
از بی‌تدبیری‌های وزیر صمت که می‌نوشتیم نمی‌دانستیم کارها رها می‌شود به امان خدا، اول سرپرست می‌گذارند بعد سرپرست هم نمی‌گذارند و بعدتر وزیر نیز معرفی نمی‌کنند تا در حافظه ی تاریخی خود ثبت کنیم در دورانی که بازار، خودرو، ارز، سکه، مایحتاج عمومی، بورس، مسکن و خیلی از این دست مسائل در تاخت و تاز قیمت، گوی سبقت از هم می‌ربودند وزارتخانه‌ای به عرض و طول صنعت، معدن و تجارت وزیر ندارد، سرپرست ندارد، حتی دو چشم نگران نیز حواسش به این وزارتخانه نیست! حالا به این نتیجه رسیده‌ایم که مشکل رضا رحمانی نبود، مشکل دولتی بود که اندیشه‌اش ختم شده بود به رضا رحمانی و وزارت خانه‌ای که با یا بدون رضا رحمانی وضعیتی یکسان دارد و این بی‌نهایت‌ترین نقطه ی ناامیدی است که بود و نبود وُزرا و کارگزاران نیز چاره ی درد نباشد حالا شاید رضا رحمانی نیز از خودش می‌پرسد: «مشکل فقط من بودیم آیا؟!» ما نمی‌گوییم، افکار عمومی می‌گوید و می‌پرسد: «سلطان سکه» شناسایی شد که سکه بشود 12میلیون و چند صد هزارتومان، وزیر صمت برکنار شد که پراید از مرزهای 100 میلیون تومانی عبور کند و مجلس تغییر کرد که «کره و پنیر» هم از سفره ی مردم حذف شود؟!