روزنامه آفتاب یزد
1399/06/29
برای پسر پاوه و چشمان خاموشش!
روناک چشم هایش را بست تا بخت سیاه خودش را در گرگ و میش کوهستان نبیند.روناک از صدای پشت سرش فهمید که جگرگوشه اش از میان بلوط ها سقوط کرده و دارد مرگ را بو می کشد.روناک با قلب شعله ور رد خون را که گرفت به جسم مجروح پسرش رسید.پسری چهارده ساله با آرزوی خرید گوشی هوشمند و خواب هایی که برای خوشبختی مادر بیوه اش دیده بود.مانی پسرک کولبر پاوه ای قرار بود بارِ لوبیا را به مرز برساند تا غمِ "شاد" را فراموش کند و در گوشه دفتر چهل برگش بنویسد: آن زن با اسب آمد.آخر مادرش بر خلاف کتاب فارسی هر روز صبح در باران با تیله و پفک می آمد و به عشق دردانه اش گیسوانش را پریشان می کرد.
حالا اما مانی با چشمانی که جهان را تار می بیند و مغزی که تیر می کشد در گوشه بیمارستان ملحفه سفید را روی صورتش کشیده تا روناک با تماشای زخم های ناسور فرزندش غمباد نگیرد و دق نکند.حالا مانی با چشمان تاریک، موهای تاریک و آرزوهای تاریک،مدام به کشیدن یک گلنگدن در سوز سرمای کوهستان کردستان می اندیشد و زنگ نقاشی و زنگ حساب را از یاد برده است.حالا دیگر نه کامکارها در کوچه های خاکی کردستان بر دف ها می کوبند و نه شهرام ناظری برای عشق محتومی که تیشه به دست دلدار داده تصنیف می خواند!
پسرک کولبر مثل شهرش پاوه در جنگ
تکه تکه شده و این روناک خسته و مغموم است که بر صورتش چنگ می اندازد،مویه می کند و با موهای پرکلاغی بلندش طناب می بافد و به زبان کُردی برای مانی اش زار می زند:
رولَه،رولَه،رولَه...
سایر اخبار این روزنامه
مردم نگران بازار سیاه و آقازاده ها!
تهران چه زمانی بلعیده میشود؟
کره شمالی از هیئت دیپلماتیک ایران پول بنزین و کرایه حمل و نقل گرفت!
از نامه به ولیعهد عربستان تا مصاحبه با رادیو فردا!
با دموکراسی قوی میتوان در برابر دشمنان ایستاد
شوی واشنگتن
برای پسر پاوه و چشمان خاموشش!
اصول تغذیه کودکان از شش ماهگی تا یکسالگی
بازار اجارهبها را پاییز کنترل کرد نه دولت!
تخریب جهانگیری از درون دولت؟
تاوان بیتدبیری..!
زنها «عصبانی» نیستند
جامعه بیاخلاق، محکوم به زوال