مشاركت مردم جواب می‌دهد؛ نه دولت نظاميان

تــحليــل شما از وضعيت کنوني جريان اصلاحات چيست؟ چرا جريان اصلاحات مــانند گذشته از تکاپو و تلاش پيشاانتخاباتي برخوردار نيست؟
از نظر سابقه تاريخي، مي‌دانيد که تفکر اصلاح‌طلبي از يک سو ريشه در فرهنگ ملي و ديني ما دارد و به نوعي در مکاتب سياسي مختلف در جهان در يک تا دو سده گذشته نيز مطرح بوده است. در ايران از دوره عباس ميرزا و شکست ايران از روسيه و سپس در دوران صدارت قائم‌مقام فراهاني و امير‌کبير شاهد ادامه اين جريان فکري و سياسي در بين برخي دولتمردان و نخبگان جامعه ايراني هستيم. پيگيري تغيير وضع موجود با نگاهي جهاني و متناسب با زمينه‌هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي يک کشور، به دور از قشري‌گري و ظاهرگرايي و با اميد به آينده‌اي بهتر از راه ايجاد اصلاحات تدريجي در ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي با مشارکت نهادهاي مدني از ويژگي هاي مهم فرآيند اصلاحات و اصلاح‌طلبي در اين زمان است.دلايل انفعال کنوني جريان اصلاح‌طلبي در سال‌هاي اخير را با توجه به سابقه تاريخي آن در ايران بايد آسيب‌شناسي و علت‌يابي کرد. مشکلات دروني از جمله نداشتن استراتژي مدون، عدم‌انسجام تشکيلاتي و بهره نگرفتن از فرصت‌هايي چون در دست داشتن دولت اصلاحات يا اکثريت مجلس ششم و شوراهاي شهر، بدون آنکه رابطه‌اي عميق و نهادمند با توده مردم يا نخبگان جامعه شکل بگيرد از مهم‌ترين ضعف‌هاست. در همين زمينه، عدول از هويت و معيارهاي اصلاحات در ائتلاف‌هاي سياسي مانند انتخابات رياست‌جمهوري دولت‌هاي يازدهم و دوازدهم موجب از دست رفتن سرمايه اجتماعي شد. به همين ترتيب پديده‌هاي فساد‌آوري چون رانت‌خواري، آقازادگي، رفيق‌بازي يا توهم ژن خوب از ديگر عواملي است که به افول منزلت و مقبوليت اجتماعي جريان اصلاحات انجاميد. البته تهديدها و موانعي مانند نگاه منفي يا همراه با ترديد حاکميت نسبت به اين گرايش سياسي، تحميل فرصت‌هاي نابرابر انتخاباتي يا برخوردهاي قضائي و تشکيل پرونده براي فعالان مدني، رسانه‌اي و سياسي اصلاح‌طلب نيز مزيد بر علت شده است.
افول منزلت اصلاح‌طلبي و از دست رفتن سرمايه اجتماعي چه چالش‌هايي را براي جريان اصلاحات ايجاد کرده است؟
چالش‌هايي که به سر‌فصل آنها اشاره مي‌کنم فقط منحصر به جريان اصلاحات نيست و در ساير گرايش‌هاي سياسي هم کم و بيش وجود دارد. اول، چالش‌هاي نظري در تبيين موضوعاتي چون آزادي، توسعه، جامعه مدني، حقوق بشر، دموکراسي و رابطه سنت و مدرنيته. دوم، چالش تشکيلات و سازماندهي و آموزش کادرهاست که هم‌اکنون خود را در توقف فعاليت شوراي‌عالي سياستگذاري نشان داده است. سوم، چالش تعهد و پايبندي به آرمان‌هاي اصلاح‌طلبي از قبيل مسئوليت اجتماعي، اصل قرار ندادن منافع شخصي نسبت به منافع جمعي، عدم‌فرصت‌طلبي و رانت‌خواري، پديده‌هاي آقازادگي و ژن‌هاي خوب! يا تکنوکرات‌هايي که نگاه‌شان به خارج است! اينجاست که از سال‌ها قبل گفته‌ام بايد اصلاح‌طلب اصيل را از نوع بدلي آن تفکيک کرد و همين تفکيک را براي اصولگرايان اصيل که مورد احترام هستند از اصولگرايان بدلي و انقلابي‌نما بايد در نظر گرفت!چهارم، چالش ضعف رويکرد علمي و در عين حال تمرين فعاليت مدني و جلب اعتماد توده‌ها با توجه به ارزش‌هاي فرهنگي و اجتماعي و نه فقط پرداختن به کار سياسي يا سياست‌زدگي. پنجم، چالش راديکاليسم و ساختار‌شکني از سوي افراد و تازه‌واردهايي که فرصت‌طلبانه خود را در داخل و به‌ويژه در خارج از کشور به اصلاحات نسبت مي‌دهند. ششم، چالش چگونگي برخورد با افراطيون راست و خشونت‌گرا و در واقع لمپنيسم در پوشش انقلابي. هفتم، چالش نابرابري فرصت‌هاي سياسي، اجتماعي و انتخاباتي که از سوي اصولگرايان سنتي با تفسير خاصي که از قانون اساسي دارند و با نظارت خاص آن را در انتخابات اجرائي مي‌کنند! هشتم، چالش چگونگي مشارکت در انتخابات يعني شرکت بدون قيد و شرط، شرکت مشروط يا عدم‌شرکت در وضعيتي که نامزدان انتخاباتي جبهه اصلاحات در سطح گسترده و بدون دلايل قانوني رد‌صلاحيت شوند! نهم، چالش خودسازي اخلاقي و سياسي- اجتماعي، تحمل ديدگاه‌هاي مخالف، گفت‌وگو و تعامل، رواداري و تاب‌آوري در شرايط سخت! دهم، چالش شفافيت و پاسخگويي، روحيه انتقاد از خود و پوزش‌خواهي فروتنانه از مردم. همچنين، زماني که فرد مسئول در شرايط خاصي احساس موثر و مفيد بودن ندارد يا ادامه‌کار در آن مسئوليت به دليل ايجاد اعتماد کاذب به نوعي موجب تضييع حقوق مردم بشود، چالش چشم‌پوشي از مقام و منصب و استعفا موضوعيت بايد که اقدام به آن و بيان صريح و صادقانه دلايل آن به افکار عمومي وظيفه‌اي اخلاقي و اجتماعي است!


درشرايـــط کـنوني جريان اصلاحات بيشتــر مــي‌تواند در ساحت جامعه تأثيرگذار باشد يا در ساحت قدرت؟ چرا؟
مسائل سياسي نسبي است و بايد ديد که خير و مصلحت جامعه چه اقتضايي دارد. در سياست اخلاقي، پست و مقام و قدرت هدف نيست، يک وسيله است! وسيله و ابزاري براي ايفاي مسئوليت اخلاقي و اجتماعي. از نظر اينجانب امکان انجام وظيفه در هر دو ساحت مدني و مديريتي همزمان با هم يا متناسب با آمادگي فرد و نياز جامعه در يکي از آنها وجود دارد. با شناختي که طي 17سالي که از دولت و کار اجرائي بيرون آمده‌ام از اوضاع جامعه و آسيب‌هاي آن به‌ويژه در کودکان و زنان و دهک‌هاي پايين جامعه به‌دست آورده‌ام، نياز اصلي کار و فعاليت را مطالعه و اقدام در زمينه مسائل و مشکلات اجتماعي مي‌دانم. ترويج علم و دادن آگاهي‌هاي علمي و فرهنگي، حقوقي و اخلاقي، اصلاح سبک زندگي و توانمند‌سازي جامعه در برابر آسيب‌ها، برخورداري مردم از حقوق اساسي خود و آشنايي به وظايف شهروندي از طريق آموزش‌هاي عمومي و ترويجي و ايجاد نهاد‌هاي مدني و خيريه‌ها و نيز حمايت‌هاي مادي و معيشتي امري ضروري و نيازي حياتي است. اين اولويت دادن به مسائل و توسعه اجتماعي به مفهوم عدم‌مشارکت فعال در توسعه سياسي جامعه هم نيست و در فرصت‌هاي قانوني و انتخاباتي مي‌توان با رعايت اصول، اهداف و معيارهاي اصلاحات در عرصه رقابت شرکت کرد و در قدرت نيز حضور يافت.
از نظر تاريخي جريان اصلاحات زماني که در قدرت حضور داشته موفق به گفتمان‌سازي و جريان‌سازي شده است يا صرف قدرت شده است؟
تجربه تاريخي حماسه دوم خرداد و دولت اصلاحات نمونه موفقي از گفتمان‌سازي در جامعه است، گفتماني بر پايه گفت‌و‌شنود به عنوان زمينه‌اي براي تقويت اعتماد و همکاري، حقوق برابر شهروندي، کنشگري فعال در همه عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، علمي و هنري، فضاي باز رسانه‌ها، گفت‌وگوي فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و گفتمان صلح و همزيستي عادلانه در سطح جهاني. البته به جز يک تا دو سال اول دولت اصلاحات، تنش‌ها و بحران‌ها و محدوديت‌هاي تحميل شده به دولت، دانشگاه، مطبوعات و فعالان سياسي‌-اجتماعي تا حدود زيادي مانع از تداوم آن گفتمان در سال‌هاي بعد شد.
آيا به همين دليل، بين نسل فعلي و گذشته اصلاحات فاصله افتاده است؟
غفلت از آموزش و جذب نيروي جوان يک ضعف عمومي در احزاب و گروه‌هاي سياسي و حتي مديريت‌ها در کشور ماست و تنها به احزاب اصلاح‌طلب محدود نمي‌شود. در فضاي سياست‌زدگي، نداشتن راهبرد و چشم‌انداز روشن و عادت به روزمرگي به اهميت آموزش و کادرسازي توجه لازم نمي‌شود و فعاليت‌ها و مديريت نهادها بدون آينده‌نگري، قائم به فرد بنيانگذار يا موسسان اوليه شده و واگرايي نسل‌هاي بعدي و رکود و توقف فعاليت‌ها را به دنبال خواهد داشت.
آيا جريان اصلاحات از ابتدا رهبر داشته است؟ ديدگاه شما درباره کساني که مدعي هستند جريان اصلاحات رهبري نداشته و رئيس دولت اصلاحات به دليل کاريزما و شخصيت فرهيخته‌اي که داشته‌اند مورد احترام بوده‌اند، چيست؟
بي‌ترديد کاريزما و شخصيت فرهيخته رئيس دولت اصلاحات و اقبال مردم و جوانان در سال 76 و سال‌هاي بعد از آن در برخي مقاطع حساس مثل انتخابات تاثير تعيين‌کننده‌اي داشته است ولي ايشان نه در زمان دولت خود و نه در اين زمان رسما رهبري جريان اصلاحات را نپذيرفته و ساز‌و‌کارهاي تشکيلاتي و حزبي آن را به‌وجود نياورده‌اند. به‌رغم مقبوليـــت رئيـــس دولت اصلاحات، هيچ‌گــاه هـــم گـــروه‌هاي سياسي اصلاح‌طلب به‌صورت سازمان يافته و با خرد و تلاش جمعي در يک فرآيند دموکراتيک نسبت به چگونگي مديريت و رهبري جبهه اصلاحات بررسي و اقدام نکرده‌اند.
سهم جــريان اصــلاحات را از آينده قدرت در ايران به چه ميزان مي‌دانيد؟
فقط بــا يـــک جريان فکري و جناح سياسي نمي‌توان مردم را به کنشگري فعال دعوت و کشور را به خوبي اداره کرد. با پيشرفت‌هاي علم و تکنولوژي اطلاعات و ارتباطات و رشد و توسعه جوامع در سطح جهاني، رويکرد اصلاحي به امور کشور نيز خواه و ناخواه ادامه خواهد يافت، مشروط به اينکه فعالان اجتماعي و اصلاح‌طلبان از درازي راه و هزينه‌هاي آن خسته نشوند.
در شرايط کنوني اصلاح‌طلبان بايد با چه استراتژي‌اي وارد رقابت‌هاي انتخاباتي شوند؟ آيا در صورتي که شرايط تغيير نکند و نهادهاي نظارتي گزينه‌هاي اصلاح‌طلب را ردصلاحيت کنند تکرار استراتژي سال 98 را در 1400 صحيح مي‌دانيد؟
ابتدا عرض مي‌کنم که انتخاب رئيس‌جمهور به عنوان دومين مقام کشور با انتخابات نمايندگان مجلس قابل‌مقايسه نيست و کميت راي‌دهندگان و کيفيت برگزاري آن از نظر آزاد و سالم و رقابتي بودن، پيامدهاي مهم داخلي و بازتاب جهاني خواهد يافت. بنابراين مي‌توان احتمال داد که با اشاره مسئولان عالي نظام، انعطاف بيشتري در بررسي صلاحيت نامزدان گروه‌هاي اصلاح‌طلب از سوي شوراي نگهبان و جلوگيري از تخلف‌هاي انتخاباتي و مهندسي شدن نتايج آن مشاهده شود. البته هنوز اظهار‌نظر قطعي در اين موارد زود است. در هر صورت دو گزينه شرکت بي‌قيد و شرط در هر انتخابات و معرفي نامزد يا تحريم آن قابل‌قبول و منطقي نيست. شرکت مشروط (به شرط وجود فرصت‌هاي برابر انتخاباتي براي کانديداهاي مختلف) يا در صورت رد صلاحيت يک‌طرفه و گسترده نامزدان اصلاحات، عدم‌شرکت و ندادن راي، دو گزينه‌اي است که از منطق عقلاني و سياسي بيشتري برخوردار است.
آيا جريان اصلاحات در بدترين شرايط انتخاباتي احتمال دارد دوباره بين بد و بدتر دست به انتخاب بزند و از يک کانديداي اجاره‌اي ديگر حمايت کند؟
ائتلاف گروه‌ها و احزاب سياسي در زمان انتخابات امر رايج و متعارفي است، منتها بايد با رعايت اصول، معيارها و حفظ هويت اصلاح‌طلبي باشد. انتخاب بين بد و بدتر از منطق درستي برخوردار نيست، چون شما با انتخاب بد، فرصت بدتر شدن را براي او يا بدتر شدن شرايط کشور فراهم مي‌کنيد. تدبير عاقلانه، انتخاب ميان خوب و بهتر و بلکه برگزيدن شايسته‌ترين است و اين وضعيت مطلوب فقط در يک رقابت آزاد و سالم و قانونمند و با فرصت‌هاي برابر براي نامزدان همه گرايش‌هاي سياسي قانوني قابل حصول است.
جريان اصلاحات در مقابل راديکاليسم و احتمال حضور گزينه‌هاي نظامي بايد چه استراتژي‌اي در پيش بگيرد؟
اين شيوه در جامعه جديد و جهان امروز پاسخ لازم وکافي را نمي‌دهد، اگر هم در کوتاه مدت جواب دهد مقبوليت مردمي نياز دارد و دير يا زود با مشکل مواجه مي‌شود و هزينه‌هايي هم خواهد داشت.
آيا اگر اصلاح‌طلبان روي حضور شما در انتخابات اجماع کنند و موانع نيز با رايزني برداشته شود در انتخابات رياست‌جمهوري حضور پيدا خواهيد کرد؟
تا زماني که چالش‌هاي پيش‌گفته دروني و بيروني جبهه اصلاحات به سامان نرسد و زمينه و امکان خدمتگزاري موثر به‌وجود نيايد، انگيزه و وظيفه‌اي براي حضور نخواهم داشت و ترجيح مي‌دهم به وقت گذاشتن و فعاليت در سپهر عمومي از طريق سازمان‌هاي مردم‌نهاد و غير‌دولتي(سمن‌ها) ادامه دهم.