چرا این‌قدر بداخلاق شدیم؟

 
 
 
 


همه ما در زندگي خود با افرادي برخورد مي‌کنيم که با صفت خوب اخلاقي «باانصاف» از آنها ياد مي‌کنيم. وقتي به فردي چنين صفتي داده مي‌شود و مي‌گوييم انسان باانصافي است، همه کساني که مي‌شنوند حس خوبي نسبت به اين افراد خواهند داشت. در واقع منصف بودن مي‌تواند به عزت و احترام افراد بيفزايد. چون چنين افرادي، کساني هستند که به حقوق ديگران تعرض نمي‌کنند و ضرر نمي‌رسانند. موضوعي که امام علي(ع) هم بر آن تاکيد دارد و مي‌فرمايد: «هرکس با مردم به انصاف رفتار کند، خداوند بر عزتش بيفزايد». پيامبراکرم(ص) هم يکي از نشانه‌هاي انسان مومن واقعي را رعايت انصاف درباره مردم مي‌داند. انصاف فقط در کلام نيست بلکه هم در کلام، هم در رفتار و هم در قضاوت مي‌تواند باشد. روز قبل براي خريد روغن مايع به يکي از مغازه‌هاي مواد غذايي مراجعه کردم. از من سوال کرد چه تعداد مي‌خواهم؟ گفتم: يک عدد. گفت: همه چند تا چند تا مي‌برند. گفتم: يکي فعلا کافي است. وقتي روغن را آورد ديدم به همراه روغن از يکي از کارخانجات داخلي، يک عدد تن‌ماهي از همان شرکت، آدامس از همان شرکت، يک عدد وازلين و... به همراه روغن است. گفتم: من روغن خواستم نه بقيه وسايل را. گفت: شرمنده‌ام، من تقصيري ندارم. شرکتي که به من روغن داده، گفته روغن را به همراه اين اقلام بفروشيد! مغازه‌دار مي‌گفت که من هم اين وسايل را نمي‌خواستم بخرم ولي براي اينکه مردم سراغ روغن را خيلي مي‌گيرند، گفتم بياورم. خودم هم راضي نيستم. نخريدم، چون سوءاستفاده از ضعف نظارت است که اين‌گونه رسما شرکت با بي‌انصافي مي‌خواهد در قبال توزيع روغن، اقلام ديگرش را هم بفروشد. در يادداشتي از اين افراد به عنوان تاجران بحران ياد کردم. با خودم فکر کردم که خدايا! اين نوع رفتار که خودمان به خودمان رحم نمي‌کنيم ربطي به تحريم و آمريکا و اسرائيل که ندارد. چرا اين‌قدر بداخلاق شديم؟ رفتم سراغ نهج‌البلاغه و عهدنامه مالک اشتر که بارها و بارها مطالعه کرده بودم را مجددا مطالعه کردم. با خودم گفتم مگر ما خودمان را پيرو امام‌مان نمي‌دانيم و سينه‌چاک اين بزرگواران نيستيم؟ در اين عهدنامه امام علي(ع) در فرمان خود به مالک اشتر نخعي مي‌فرمايد: «نسبت به خدا و بندگانش انصاف را از دست مده و نسبت به اطرافيان وخانواده و زيردستانت انصاف داشته باش که اگر انصاف، پيشه خود نسازي ستم کرده‌اي و کسي که به بندگان خدا ستم کند، خدا دشمن اوست وکسي که خدا دشمن او باشد، دليلش را باطل مي‌سازد (يا عذرش را نمي‌پذيرد) و چنين شخصي با خدا در جنگ است مگر آنکه دست از ستم بردارد و توبه کند». روي صحبتم با مديران اين شرکت و شرکت‌هاست که مگر شما همان کساني نيستيد که شب‌هاي قدر مراسم مي‌گيريد و خود را سينه‌چاک اين امام همام نشان مي‌دهيد و از روزها قبل کارخانه خود را سيه‌پوش مي‌کنيد و... حال اين رفتار شما را قبول کنيم يا عزاداري‌هاي شما را؟ قسم حضرت عباس(ع) را قبول کنيم يا دم خروس را؟ از روش دست برداريد، عاقبت ندارد. سنايي شاعر نامي اين‌گونه افراد را «دد» مي‌نامد. آنجا که مي‌گويد: هر که انصاف از او جدا باشد / دد بود دد، نه پادشا باشد. بياييم با انصاف زندگي کردن، پادشاهي پيشه کنيم.