مدارس یکنواخت

دلارام وزیری‪-‬ نگاه آموزش کنونی برای هوش انسانی ماهیتی تک عاملی قائل است و این نگاه عامل اصلی موفقیت را یک یا نهایتا دو هوش می‌داند.در حالی که گاردنر معتقد است انواع نه‌گانه هوش وجود دارد و باید همه هوش‌ها به اندازه هم مهم باشند. باید همه بدانند که هوش‌ها میزان اهمیت یکسانی دارند و نسبت به هم ارجحیتی ندارند. اما در آموزش و پرورش کشور ما متاسفانه میزان اهمیت دادن به هوش‌ها به جز هوش ریاضی - منطقی بسیار کم است. و این دیدگاه در رویکرد خانواده‌ها هم متاسفانه بسیار تاثیرگذار بوده است. نتیجه این دیدگاه و تاثیر‌گذاری آن بر خانواده‌ها به وجود آمدن خانواده‌هایی است که تنها فرزندانی با نمرات ریاضی و علوم بالا را می‌پذیرند. گاردنر معتقد است هوش انواع گوناگون دارد و باید کشف شود که کدام هوش
انسانی بالاتر است. طبق این دیدگاه فرد کم هوش وجود ندارد بلکه کشف نشده است که کدام هوش در فرد بالاتر است و این باعث شده است که فرد بر اساس چند هوش محدود بررسی شود و هوش او کشف نشود. مهم‌ترین مصداقی که نظریه گاردنر را تایید می‌کند افرادی مانند اینشتین، پیکاسو، باخ، ابن سینا، گاندی و... هستند. این افراد، افراد بسیار موفقی هستند که در عرصه‌های تاریخی وجود دارند و نمی‌توانیم بگوییم کدام یک از این افراد از دیگری باهوش‌تر است. به زعم گاردنر نمی‌توان هوش هیچ یک از افراد موفق را با یکدیگر مقایسه کرد زیرا این افراد در هوش به خصوصی بالاتر بوده اند. مشکل اساسی در آموزش و پرورش آن جایی است که جهت گیری‌های آموزش و برنامه‌های درسی مبتنی بر تعریف خاص و محدود از موفقیت تحصیلی است و در این مدارس ریاضی در درجه اول و علوم تجربی در مرتبه بعدی قرار می‌گیرد. گاردنر از این مدارس به عنوان مدارس یکنواخت یاد می‌کند. اثرات این مدارس جایی نمود پیدا می‌کند که برای خانواده‌ها و جامعه فقط یک یا دو عامل، عامل موفقیت تلقی می‌شوند و تمام بچه‌ها مجبور هستند که در آن مسیر قرار بگیرند. پس هنرستان‌ها و مدارس فنی و حرفه‌ای نادیده گرفته می‌شوند و هوش‌های دیگر کودکان کشف نمی‌شود. نهایتا ما بچه‌های دلزده از درس و فراری از مدرسه داریم و عدم موفقیتشان را به دلیل تنبلی و کم هوشی آن‌ها می‌دانیم. در صورتی که این کم کاری جامعه و سیستم آموزشی بوده است که هوش‌های مختلف آن‌ها را کشف نکرده است. در جامعه ما با افرادی مواجه هستیم که هیچ علاقه‌ای به رشته و تخصص خود ندارند زیرا هوش این افراد در این مسیر نبوده است. این افراد بالاجبار در یک مسیری قدم می‌گذارند و در میانه راه آن مسیر را رها می‌کنند یا حتی اگر در مسیر مانده‌اند بالاجبار است نه با علاقه.