ژست‌های ساده زیستی و بی اعتنایی ‌مردم

آفتاب یزد_ یگانه شوق‌الشعرا: ساده زیستی و تظاهر به آن سال‌هاست که نقش اول فیلم‌های تبلیغاتی برخی کاندیداهای ریاست جمهوری و دیگر انتخابات کشور ما را بازی می‌کند. ساده زیستی گاه در لباس ماشین ارزان قیمت و گاه در چهره‌های دیگر روایت ثابت تبلیغات این روزهای کاندیداهای ریاست جمهوری است. در سوی دیگر مدت زمان زیادی است که تمام جوامع و اقشار مختلف ساده زیستی را آنقدر ندیده‌اند که کاملا آن را به فراموشی سپرده‌اند. همچنین در انتخابات سایر کشورها تبلیغ ساده زیستی در این حد وجود ندارد، چون هیچ‌گاه ساده زیستی نشان از توانایی فرد در زندگی شخصی و فعالیت‌های اجرایی نیست. از سوی دیگر فرد برای پرداختن به سیاست باید حداقلی از آرامش خاطر را داشته باشد پس فردی که هنوز نتوانسته است بعد از 30 سال کار کردن خانه و ماشینی برای خود تهیه کند، به آرامش خاطر مورد نیاز برای رئیس جمهور بودن نرسیده است زیرا دغدغه معیشت، دغدغه‌ای است که هیچ انسانی به طور کامل نمی‌تواند از آن رها باشد. از همین رو و با مشاهده تبلیغات گسترده ساده زیستی توسط برخی کاندیداهای ریاست جمهوری 1400 ما به سراغ
جامعه شناسان رفته‌ایم و از آنان پرسیده‌ایم که با توجه به شناختی که از جامعه ایران دارند، آیا این نوع تبلیغات برای جامعه ایرانی جذابیت و کشش دارد یا نامزدها راه اشتباهی را در پیش گرفته‌اند؟
> قسم حضرت عباس یا دم خروس؟
امان‌الله قرائی مقدم جامعه شناس در این باره به آفتاب یزد گفت: «مردم ایران اصولا در طول تاریخ خودنمایی‌ها، ادعای ساده زیستی و خود را از مردم دانستن را باور نکرده‌اند. اگر باور کرده بودند این همه در طول تاریخ ما شکست از بیگانگان وجود نداشت. مشخص است این گونه افراد نمی‌توانند از جنس مردم باشند. مردم اصلا باور ندارد چون شکاف و اختلاف طبقاتی، تفاوت سبک زندگی افراد با یکدیگر و جمعیت 30 میلیون زیر خط فقر را می‌بینند. مردم قسم حصرت عباس را باور کنند یا دم خروس را؟ بر اساس شناخت فرهنگی از جامعه ایران به نظر من این فعالیت‌ها به ضد تبلیغات بدل خواهد شد. شاید این مردم در اوایل انقلاب ساده زیستی را باور می‌کردند ولی الان اصلا باور ندارند. آنقدر دروغ، تزویر و ریا در طول این سال‌ها دیده شده که برای مردم تجربه شده است که این‌ها فقط زحمت مردم را افزایش می‌دهند. در طول تاریخ مردم ایران هیچ گاه این نوع از ریاکاری‌ها را باور نکردند. به هیچ عنوان این تبلیغات تاثیری در جذب آرای این نامزدها ندارد بلکه دروغگو تلقی می‌شوند. "ابن خلدون" در این باره می‌گوید: ظاهری خوب و باطنی آکنده از پلیدی. بنابراین این نوع تبلیغات تاثیر منفی دارد و بهتر است واقعیت‌های اجتماعی توسط کاندیداها بیان شود. همه می‌دانند این نامزدها چه کسی هستند پس بهتر است با مردم صادق باشند.»


> تلاش برای نمایاندن چیزی که ندارند
در ادامه سیدجواد میری جامعه شناس و پژوهشگر نیز به آفتاب یزد گفت: «به نظرمن تبلیغ ساده زیستی کاندیداهای ریاست جمهوری از چند جهت قابل طرح و بحث است. بحثی در جامعه شناسی وجود دارد که واقعیت چیست؟ گاهی تلاش می‌شود با آمار، ارقام، ادله، استدلال و برهان واقعیت یک امر اثبات شود اما این نتیجه حاصل نمی‌شود. جامعه شناسان می‌گویند اتفاقا آن واقعیتی که در ذهن و زبان افراد یک جامعه پذیرفته می‌شود و شکل می‌گیرد اتفاقا واقعی‌تر از خود واقعیت است. مثلا ممکن است در واقع من یک آدم بسیار ساده زیستی باشم ولی در ذهن مردم اینطور شکل گرفته باشد که ثروتمند هستم. اینجا آن واقعیت ذهنی بر واقعیت عینی غلبه پیدا می‌کند و تلاش بیشتر در راستای اثبات واقعیت عینی پذیرفته نمی‌شود. حالا صحبت اینجا است که چرا نامزدها در حال تلاش‌اند که نشان دهند از یکدیگر ساده زیست‌تر هستند؟ "برنارد شاو" به یک نکته‌ای در اولین سفرش به آمریکا اشاره می‌کند. وی یک منتقد اجتماعی بود و بیشتر به خاطر طنزهای اجتماعی‌اش در جهان شناخته شده است. شخصیتی مانند ملانصرالدین در شرق است و بعضی از حقایق را در قالب طنز بیان کرده است. او می‌گوید در اولین سفری که به آمریکا داشتم نزدیکی‌های نیــویورک، دیدم از دور چیزی شبیه به یک شبح در دریا بالا و پایین می‌رود. از مهماندار پرسیدم که آن چیست؟ مهماندار گفت آن مجسمه آزادی است. پرسیدم چرا مجسمه آزادی را وسط دریا گذاشته‌اند؟ مهماندار قیافه حق به جانبی گرفت و گفت خیر وسط دریا نیست، آنجا جزیره کوچکی است که ما مجسمه آزادی را آنجا بنا نهادیم که هر کسی می‌خواهد وارد آمریکا شود بفهمد وارد مهد آزادی شده است. برنارد شاو با همان لحن طنز آمیز خودش می‌گوید نکته مهمی را گفتید، این مجسمه آزادی و نماد آزادی و تمدن آمریکایی است. مهماندار می‌گوید چطور؟ او پاسخ می‌دهد چون در کشور ما انگلستان هم برای هر چیزی که نابودش کرده‌ایم یک بنای یادبود گذاشته‌ایم. به قول ناپلئون آدم به دنبال آن چیزی می‌رود که آن را ندارد. این کاندیداها هم تلاش می‌کنند آن چیزی را که ندارند؛ یعنی ساده زیستی را به رخ جامعه بکشند و چون جامعه بر اثر سیاست‌های نادرستی که در این مدت تحمیل شده و باعث فروریزی طبقات متوسط و تهیدست شدن طبقات کارگری و... بسیار تهیدست شده است این کاندیداها فکر می‌کنند اگر با این رویکرد وارد عرصه اجتماعی و کارزار انتخابات شوند مورد قبول جامعه
قرار می‌گیرند.»
> سه پرسش اساسی غیرمرتبط به ساده زیستی
وی در ادامه گفت: «نکته مهم‌تر این است که آیا واقعا متن جامعه ایران به دنبال ساده زیستی است یا گوهر گمشده جامعه ایران چیز دیگری است؟ امروز کدام گفتمان است که می‌تواند بطن جامعه ایران را تکان دهد تا فضایی ایجاد شود که جامعه ایران از این بی‌تفاوتی مزمن که به آن تحمیل شده رهایی یابد و دوباره با امر سیاسی و جمعی پیوند داشته باشد؟ آیا واقعا ژست‌های ساده زیستی می‌تواند برای جامعه ایران جذاب باشد؟ به نظر من اینطور نیست و این نمی‌تواند جامعه را تکان دهد چون آن چیزی که امروز جامعه به دنبالش است و پرسشی که امروز در اقشار مختلف مردم پیش روی جامعه است این است که آقایان کاندیداهایی که در این کارزار وارد شده‌اند با چه کسانی، با چه نیرویی و مبتنی بر چه گفتمان و رویکرد کلانی می‌خواهند به اهداف انتخاباتی خودشان برسند و جامعه را از این حرکت خود بهره مند کنند؟ مشکل بنیادین نیروهای سیاسی در ایران چه چپ، چه راست، چه مذهبی و چه غیرمذهبی معضل بنیادین مدیریتی است که من می‌توانم آن را با مفهوم "خویشاوندسالاری" ترسیم کنم. به این معنی که در جامعه ایران، در قدرت سیاسی یا نیروهای حاکمه سیاسی در همه ارکان، مسئله مدیریت مسئله‌ای مبتنی بر خویشاوندسالاری است؛ یعنی این نیروها
هیچ گاه پنجره‌ای به سوی جامعه ندارند و نیروهایشان را از بطن جامعه جذب نمی‌کنند. چرا نمی‌توانند این کار را انجام دهند؟ چون احزاب سیاسی وجود ندارد، مرام‌نامه‌های احزاب به معنی واقعی وجود ندارد و تشکل به مثابه یک امر سیاسی پذیرفته شده نیست. به همین دلیل این‌ها وقتی بخواهند به کسی اعتماد کنند اعتمادشان باید مبتنی بر رابطه نسبی، سببی یا سفارشی باشد چون شاکله مدیریتی مبتنی بر نگاه حوزوی است و در این سیستم اتفاقا اعتماد مبتنی بر نسب، سبب یا سفارش است و چون سفارشی است دسترسی به جامعه به معنای وسیع کلمه پیدا نمی‌کنند و در حلقه‌های بسته نسبی، سببی و سفارشی مدیریت را سامان می‌دهند. در حال حاضر هر کدام از این آقایان حرف‌های ساختارشکنانه و تند و تیز و زیبای زیادی می‌زنند اما پرسش اینجاست که با کدام نیروها می‌خواهند این کارها را انجام دهند؟ وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم با نیروهایی که تقریبا در چهار دهه گذشته در مناسب گوناگون حکومتی و وزارتی حضور داشته‌اند و هیچ گاه هم از مدیریت خسته نمی‌شوند. "آبراهام مازلو" در مورد مدیریت بحثی دارد که می‌گوید مدیریت سالم مدیریتی است که زمان‌مند باشد. یک فرد حداکثر 4 سال می‌تواند در طول زندگی مدیریتی خودش رئیس باشد و مدیریت کند. بیش از آن اگر بخواهد بماند یا در آن مدیریت چیزی نیست یا ممکن است ذهن و زبان او قفل شده باشد. مگر می‌شود یک نفر 40 سال در پست‌های مدیریتی مختلف بچرخد و هیچ وقت هم بازنشسته نشود؟! به همین دلیل به نظرم این ژست‌های ساده زیستی نمی‌تواند جامعه را تکان دهد. آن چیزی که می‌تواند جامعه را متحول کند این است که اولا گفتمان شما چیست؟ دوما با کدام نیروها می‌خواهید به اهداف خود برسید؟ و سوما چقدر توانستید با بطن جامعه ارتباط برقرار کنید؟»
> اگر کارنامه خوبی دارید نیازی به نمایش نیست
در ادامه سعید معدنی جامعه شناس و استاد دانشگاه در این خصوص به آفتاب یزد گفت: «در اوایل انقلاب ساده زیستی هم در بین مارکسیست‌ها و هم در بین مذهبیون بسیار مورد اقبال بود. به همین خاطر ساده زیستی نشانگر آن بود که فرد طرفدار توده مردم است. اما تجربه 40 ساله اخیر هم در ایران و هم در جهان نشان داد که مهم نیست شما ثروتمند یا فقیر باشید، مهم درست بودن فرد است. بسیاری از روسای جمهور کشورهای اروپایی زندگی بسیار خوبی دارند ولی در عین حال در مسئولیت خود به ملت خیانت نمی‌کنند و در مقابل کوچک‌ترین خطای خود باید پاسخگو باشند. لذا در این تجربه 40 ساله به این رسیده‌ایم که تظاهر به ساده زیستی ریاکاری است، زیرا اصلا نیاز نیست که برای خدمت فرد فقیر باشد بلکه فرد باید درست باشد. همه این کاندیداها در طول این سال‌ها مسئولیت‌هایی داشته‌اند. اگر کارشان را درست انجام داده‌اند و کارنامه خوبی دارند نیاز به نمایش نیست. اگر هم کارشان درست نبوده است مردم آن‌ها را می‌شناسند. اما به طور کلی نمایش ساده زیستی واکنش مثبتی نداشته و در جهان امروز رای‌آور نیست. به نظر می‌رسد بهترین راه، صادقانه عمل کردن است. وقتی یک استاد دانشگاه بعد از سال‌ها فعالیت اذعان می‌کند که خانه و ماشین ندارد این سوال برای توده مردم ایجاد می‌شود که خب پول‌های به دست آمده در کجا خرج شده و از بین رفته‌اند؟ زیرا یک کارمند معمولی در 40 سال می‌تواند یک ماشین و خانه تهیه کند. جامعه دیگر این حرف‌ها را نمی‌پذیرد. زمانی کسانی مثل شخصیت‌های اوایل انقلاب ساده زیست بودند اما آن موقع جامعه چنین چیزی را می‌طلبید زیرا اکثریت مردم فقیر بودند ولی الان دیگر اینگونه نیست. بسیاری از روسای جمهور اروپا پولدار هستند ولی دست در جیب مردم نمی‌کنند. نشان دادن ساده زیستی در بزنگاه انتخابات هیچ تاثیری در کسب
رای ندارد.»
> گول مستضعف‌ نماها را نخورید
در انتها جعفر بای جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعی در این باره به آفتاب یزد گفت: « فراز و نشیب‌های این سال‌ها مردم را به یک هوشمندی رسانده است که اندکی تعمق کنند و بیشتر از ظاهر درون ماجرا را مورد توجه قرار دهند. اوایل پیروزی انقلاب یک عده سرمایه دار ظاهر بسیار ساده‌ای داشتند و مستضعف نمایی مد شده بود. ما در پیش از پیروزی انقلاب دچار آفت باطن گرایی بودیم؛ یعنی گفته می‌شد آنچه مورد نظر خداوند است باطن فرد است و اصلا ظاهر مهم نیست. پس از پیروزی انقلاب به دلیل حفاظت‌ها و حراست‌ها آفت ظاهرگرایی به وجود آمد. در آن زمان تنها به ظاهر ماجرا توجه می‌شد. این هر دو آفت به یک اندازه زیان بار هستند. در تاریخ ملت ایران ظاهر گرایی سابقه دارد. امام خمینی (ره) در آن زمان فرمودند: رضاخان هم یک مستضعف بود شما گول مستضعف‌ها را نخورید. متاسفانه جامعه همیشه دچار افراط و تفریط شده است. با عنایت به این که مردم ایران آفت ظاهرگرایی را آزموده‌اند لذا آزموده را آزمودن خطاست. این ملت دیگر هوشمندتر از آن چیزی هستند که نامزدها فکر کنند با ظاهرگرایی می‌توانند فریبشان دهند. نظام قوم و خویش‌سالاری یکی از پدیده‌های شومی است که نظام مدیریتی به آن دچار شده است. حافظه تاریخی مردم ایران تمام این موارد را ثبت کرده است و قرار نیست فریب این تبلیغات را بخورد. لذا ما نمی‌توانیم با تغییر ظواهر امر مردم را فریب دهیم. این رفتارهای نمایشی و پوپولیستی خریدار ندارد. مردم ما به کارنامه و برنامه نامزدها باید کار داشته باشند. مردم ما هنوز نمی‌توانند به مدیران دسترسی آسان داشته باشند تا مشکلات خود را با آن‌ها در میان بگذارند. افتخار بسیاری از مسئولین ما همین عدم دسترسی سهل‌الوصول است. بر همین اساس الان دیگر مردم نمی‌توانند باور کنند نامزها از جنس مردم
هستند.»