مهران کرمی ترامپ؛ انقلابی یا شورشی؟

شاید چنین به نظر آید که اکثریت مردم در امریکا و کشورهای غربی مخالف تصمیم گیری های جنجالی و چالش برانگیز دونالد ترامپ و به ویژه دستور منع ورود شهروندان هفت کشور مسلمان به خاک امریکا به مدت 90 روز هستند. با وجود این مخالفت های کرکننده، ترامپ با همان شدت و حدت بر مخالفان سیاسی اش می تازد و به ویژه رسانه های امریکایی را از نیش حملاتش بی نصیب نمی گذارد و آن ها را به دروغگویی و جوسازی علیه خود متهم می کند. ولی دانستن این که بنا به برخی نظرسنجی‌ها بیش از پنجاه درصد مردم امریکا از این دستور حمایت می‌کنند گویای برخی پیچیدگی های جامعه امریکاست و ترامپ با شناخت همین پیچیدگی ها بر امواج مخالفت مردم و شهروندان عمدتا سفیدپوست سوار شده و با تاختن بر طبقه حاکمه و سیاستمداران و متحدان آن ها توانست قلوب این مردم را با خود همراه کند. گر چه رسانه ها و دستگاه های سنتی پروپاگاند در امریکا قدرت تعیین کننده ای در شکل‌دهی به افکار عمومی دارند و اغلب آن‌ها در انتخابات ریاست جمهوری علیه ترامپ فعالیت می کردند و از رقیبانش در حزب جمهوری‌خواه و بعدا هیلاری کلینتون حمایت کردند لیکن ترامپ یک تنه به جنگ آن ها رفت و توانست با کمک طبقات کارگری و معمولی جامعه سفیدپوستان همه دستگاه الیگارشی قدرت را در امریکا بشکند. شعارهایی که به کار برد هم شاید برای طبقات فرهیخته جامعه امریکا نژادپرستانه و ننگین به شمار روند ولی برای این طبقات عمدتا کم سواد جذابیت پیدا کرد. او با پشتوانه همین جذابیت و حمایت، گوشهایش را دروازه کرده تا از یکی شعارهای مخالفان وارد و از دیگری خارج شود. احتمالا او با پشتوانه مردمی، نیازی به دست برداشتن از رویه خطرناکی که جامعه امریکا را به دو قطب شکننده تبدیل می کند و جامعه جهانی را به سوی واکنش بیشتر می کشاند، نبیند و یا با عقب‌نشینی‌های موضعی در یک بخش جنجال‌آفرینی را در جایی دیگر از سر گیرد. اما این می تواند نقطه آغاز یک درگیری تمام‌عیار میان مخالفان و موافقان سیاست های او شود که نتیجه آن فلج سیاسی در داخل امریکا و وارد آمدن آسیب های جدی به بهبود اوضاع اقتصادی و امنیتی در کل جهان است . با این حال نقطه آغاز جنبشی بزرگ در داخل امریکا نیز می تواند از همینجا آغاز شود. شاید او بتواند با برخی تصمیم گیری‌ها موافقان دوآتشه اش را راضی نگهدارد ولی در درازمدت نمی‌تواند بر شانه موافقانش که از نظر کیفی تاثیرگذاری کم‌تری دارند به حکم اکثریت عددی تکیه کند. مخالفان او حتی علاوه بر در دست داشتن ابزار رسانه ای، نبض قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست دارند و به لحاظ کیفی وزن موثرتری دارند و حتی برخی رهبران جمهوری خواه هر دو مجلس به شدت مخالف سیاست های وی هستند و دونالد ترامپ اهرم‌های چندانی برای حفظ برتری بر مخالفان جز تحریک توده‌های عوام ندارد. بنابر این دیر یا زود مکانیسم های کنترلی در قانون اساسی امریکا و سیستم نظارت و توازن دست‌به کار خواهد شد. حتی اگر هر سه قوه در اختیار یک حزب سیاسی قرار گیرد(ترامپ با نصب یک قاضی دیوان عالی می‌تواند کنترل قوه قضائیه امریکا را نیز به دست گیرد) و دست دموکرات‌ها از تصمیم‌گیری های کلیدی کوتاه شود، او این بار باید با هم حزبی‌هایی پنجه در پنجه ‌شود که گرچه ممکن است با سیاست های اسلام ستیزانه اش چندان مخالف نباشند ولی نزدیکی‌اش به ولادیمیر پوتین را نمی پذیرند و با برخی سیاست‌های هنجارشکنانه‌اش سر سازگاری ندارند. بزرگ‌ترین هنجاری که ترامپ شکسته بر هم زدن توازن در نظام سیاسی ایالات متحده است که به مثابه بنیاد قانون اساسی و نهادهای قدرت در این کشور است. از این جهت او را باید رهبر یک انقلاب در درون نظام و علیه آن دانست که ارزش های انقلاب استقلال امریکا را زیر سوال برده است. موفقیت یا شکست او در این راه تعیین می کند که در آینده به او عنوان یک رهبر انقلابی اطلاق شود یا شورشی.