دهه ‌هشتادي‌ها كجاي سينماي ايران ايستاده‌اند؟

تینا  جلالی
آیا سینمای ایران در سال‌های اخیر روایتی از دغدغه‌ها و اندیشه‌های جوانان و نوجوانان و به طور مشخص دهه هشتادی‌ها داشته؟ سينماي ايران چقدر توانسته تصویر قابل باور و ملموسی از آنچه در دنیای ذهنی این نسل می‌گذرد، ارائه دهد؟ چند قصه و فیلمنامه درباره جهان اين نسل و ویژگی‌های آن‌ را از نسل های پیشین جدا می‌کند نوشته شده؟ اساسا فيلمسازان ما چقدر با اين جوانان و نوجوانان و آرزوها و اعتقادات‌شان آشنايي دارند؟ منظور همين نسل جريان‌سازي است که در هفته‌هاي گذشته با طرح آشكار و صريح مطالبات خود سبب غافلگيري -حتي فراتر از مرزهاي جغرافيايي ما- شدند؛ نسل تلفن هوشمند و جهان دیجیتال که در دوره پسااینترنت متولد شدند و زندگی می‌کنند. همان جوانان علاقه‌مند سینمارو که سالن‌های سینما اين روزها به خاطر نبودشان خالي است. بياييد پرسش را اين‌طور مطرح كنيم كه آيا سینمای سانسورزده  ایران، جرات نشان دادن توانایي‌های خاص و متفاوت نسل دهه هشتادي را دارد؟ در اين باره با پنج منتقد نام‌آشنای سینمای ایران گفت وگو کردیم و نظرشان را جویا شدیم. متن اظهارات هر كدام از اين منتقدان را در ادامه مي‌خوانيد. 
در آگاهي‌بخشي به اين نسل كوتاهي شده است
احمد طالبی‌نژاد:دوستی به دهه هشتادی‌ها می‌گفت: نسل پپسی کولا؛ من فکر می‌کردم منظورش نسلی بی‌خاصیت است. وقتی از او پرسیدم این تعبیر یعنی چه، گفت: روی بطری‌های پپسی کولا نوشته شده «در لحظه زندگی کن». یعنی نسل‌هایی در ایران هستند که در لحظه زندگی می‌کنند، نه به گذشته‌شان توجه چنداني دارند و نه خيلي به آینده فکر می‌کنند. نگاه طنزآلودی که در این تشبیه هست از نظر من هم تاحدودی قابل‌قبول بود تا اينكه حوادث یک ماه اخير اتفاق افتاد.
دهه هشتادی‌ها که الان حول و حوش 20 سال سن دارند، از نظر من، مثل دیگر هم‌نسلانم که عمر و جواني‌مان قربانی آرمان‌گرایی شده، نیستند. آنها به آنچه که ما اعتقاد داشتیم، اعتقادی ندارند و برای بی‌اعتقادی‌شان دلیل هم دارند. آنها به آرمان‌هایی که نسل ما -یعنی نسل پس از کودتای ۲۸ مرداد- به آن باور دارند، باور ندارند و اساسا نسبت به گذشته چندان  شناختی ندارند که بخواهند علاقه‌ای هم نسبت به آن داشته باشند. البته در اینکه شناخت ندارند، مقصر خودشان هم نیستند. این اطلاعات تاریخی از کجا باید به آنها رسیده باشد؟ رادیو و تلویزیون؟ سینما؟ نشریات؟ کتاب‌های درسی مدارس؟ کجا؟ اصلا چند فیلم راجع به کودتای ۲۸ مرداد ساخته شده که ما توقع داشته باشیم نسل دهه هشتادی یا نسل امروز راجع به شخصیت‌های ارزشمند و تاثیرگذاری مثل دکتر مصدق یا دکتر فاطمی و یا دیگر انسان‌های شریف و بزرگواری از این دست بدانند و شناخت پیدا کنند.
در هیچ جای این رسانه‌های عمومی متاسفانه راجع به این مسائل صحبت نمی‌شود. اگر هم صحبتی بشود، بیشتر تحریف و جعلیات است که به خورد این نسل داده می‌شود.
بنابراین، این نسل به امروز نگاه می کند و می خواهد در لحظه زندگی کند و آرام و بی دردسر اموراتش را پیش ببرد. البته نه رهای مطلق، چنان‌که در غرب می‌بینیم- و نه آن‌چنان بسته و گرفتار  که واکنش‌هایش را در این نسل امروز می‌بینیم.
متاسفانه چیزی که در وجود  این نسل به وجود آمده، نفرت و خشم نسبت به شرایط اجتماعی است و این نفرت، زمینه‌ای طولانی هم دارد و مربوط به امروز و دیروز نمی‌شود. مثلا نگاه کنید به مراسم  چهارشنبه سوری‌ها که به عنوان یک جشن ملی مردم و جوان‌ها  باید در آن شادی کنند؛ اما میدان شادی را به میدان جنگ تبدیل می‌کنند و نمونه‌هایی از این دست. می‌خواهم بگویم آنچه امروز در خیابان‌ها و کوی و برزن می‌بینیم بی‌ریشه نیست، یک‌جور عقده یا غده نسبت به وضع موجود است که بالاخره سر  باز کرده.
اما در بررسی اینکه سینمای ایران نسبت به این نسل چه رفتاری داشته این پرسش مطرح می‌شود که آیا سینماگران ما توانسته‌اند نه تمام بلکه بخشی از ویژگی‌های منحصر به فرد این نسل را بازتاب دهند؟
هر چه به ذهنم فشار می آورم  فیلمی را به خاطر نمی‌آورم که در آن به همه ویژگی‌های جوانان امروز نزدیک یا اشاره شده باشد.
تک و توک فیلم‌ها و سریال‌هایی بودند که در چارچوب معیارهای غیر اصولی ممیزی توانسته‌اند به شکل کم‌رنگی به بعضی خصوصیات این نسل بپردازند اما باز هم نه به همه ویژگی‌های آنها؛ دلیلش این است که این نسل فضای موردنظر آقایان را باور ندارند. آن فضایی که تصور می کردند با کتاب‌های درسی و از طریق مدارس رسمی به ذهن بچه‌ها حقنه کنند اما نتیجه این شد که  بچه‌ها به مرور از این فضا دور می‌شوند و به راحتی همه اصول و قواعد حقنه شده را زیر پا گذاشته و این را علنا با رفتارشان ابراز می‌کنند. این خصوصیات چون صبغه سیاسی پیدا می‌کند در رسانه‌های رسمی از جمله تلویزیون و سینما مطلقا بازتاب پیدا نمی‌کند. اگر بخواهیم نمونه‌ای از فیلم‌های تین‌ایجری نام ببریم، با اغماض فیلم «فصل باران‌های موسمی» ساخته مجید برزگر می‌توانیم یاد کنیم. فرزند طلاقی که تنها زندگی می‌کند این تنهایی را هم دوست دارد و هم از آن متنفر است. این عشق و نفرت به هر حال در این نسل نهادینه شده. بعضی از آنها به دلیل مسائل خانوادگی -مثلا طلاق- به آن دچار شدند و بعضی آنها هم نگاه‌شان به تاریخ ایران و اسلام و اینها نیست. اینها همگام با اینترنت متولد شده‌اند و از کودکی با این رسانه‌ها دم خور بوده‌اند، بنابراین دنیای ذهنی آنها وسیع‌تر از نسل‌های پیشین است. 
این نکات را چگونه می توان در فیلم‌ها لحاظ کرد؟ مگر اینکه ممیزی از تنگ نظری دست بردارد و اجازه دهند جوان‌ها در فیلم‌ها خودشان را ببینند. اغلب این جوان‌ها با فیلم‌های خارجی حشر و‌ نشر دارند، چرا؟ چون این فیلم‌ها به دنیای ذهنی آنها نزدیک‌تر است در سینمای امروز ایران کدام فیلم را می‌‌توانیم نام ببریم که به افکار و اندیشه‌های این نسل  نزدیک باشد؟ البته جز کمدی‌های نازل و سخیف که برای دمی آسودن از آن استفاده می‌کنند! خودمان می‌دانیم این فیلم‌ها چاره درد این نسل نیست. زمانی در سینمای ایران فیلم‌های تین‌ایجری هم  داشتیم؛ الان هم ساخته می‌شود ولی با معیارهای جوانان امروزی هماهنگ نیستند. متاسفانه درها  به روی نسل جوان دهه هشتادی در سینمای  ایران بسته است و آنها خودشان را بر پرده نمی‌بینند و این به رفتار اجتماعی این نسل که گاهی اوقات آن‌چنان خشم و خشونتی از خود به خرج می‌دهند که پدر و مادر خود را می‌رنجانند، لطمه زده است؛ ولی سرانجام یک جایی مثل فنر بالا می‌پرند و وقتی هم بالا پریدند دیگر نمی‌توان جلوی‌شان را گرفت و ممکن است این عصیان به ویرانگری تبدیل شود و به نهیلیسمی برسند که هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی عواقب خطرناکی داشته باشد. سینمای ایران به عنوان مخاطب، مدیون نسل جوان است ولی بدهکار این نسل هم هست. برای اینکه نتوانسته تا حالا تصویری درست و قابل قبول و ارزشمند  از این جوانان  به آنها ارائه کند. به نظر من یکی از دلایل بحران‌های سیاسی اجتماعی سطح کشور همین است که جوانان می‌خواهند مثل نسل گذشته نباشند که جوانی خود را بابت آرمان‌گرایی‌های  بی‌حاصل از دست بدهند. آنها فریاد می‌زنند که حال را می‌خواهند  و تمایلات خاصی دارند. وقتی پاسخ به این فریاد داده نمی‌شود به عصیان ختم می‌شود و چون در رسانه‌های دیداری و شنیداری و... از آن حرفی به میان نمی‌آید و به آن پرداخته نمی‌شود، بر‌خلاف نسل‌های پیش در چاردیواری خانه محدود نیست و با سریال قصه‌های مجید ساخته کیومرث پوراحمد و آرزوهای محدود آن جوان ارضا نمی‌شود. اینها آرزوهای بزرگی در سر دارند.
سينماي ايران تصوير درستي از اين نسل ندارد
 علی علائی:با صراحت می‌توان گفت که سینمای ایران به لحاظ پرداخت به تفکرات و دغدغه‌های جوانان دهه هشتادی همچون بسیاری زمینه‌های دیگر بسیار کم‌کار بوده است و البته این موضوع در چند محور قابل بررسی است.
اصولا اگر با تقریب علاقه‌مندی‌ها، دغدغه‌ها و سلایق جوانان و نوجوانان دهه هشتادی را در دسته سینمای کودکان و نوجوانان تعریف کنیم باید بگوییم بخش اصلی تولیداتی که سینمای ایران سال‌ها از دهه هفتاد به بعد در آن پرکار و فعال بوده، در حوزه کودکان و نوجوانان تعریف نمی‌شود. به عبارتی سینمای ما دهه هشتادی‌های پرتعداد را از دست داده است. آنها نیز به دلایل متنوعی مخاطب فیلم‌های ساخته شده نبودند. مثلا بر‌خلاف دهه شصت، فیلمی در دسته‌بندی کودکان و نوجوانان که به موضوع جوانان و نوجوانان دهه هشتادی بپردازد و یا دربرگیرنده خصوصیات و روحیات آنها باشد یا ساخته نشده و یا بسیار محدود هستند.
اگر هم به صورت موردی در فیلم‌هایی دیگر که در دسته‌بندی‌ها و گونه‌های رایج و مرسوم سینما قرار می‌گیرند نوجوانان دهه هشتادی را می‌بینیم حضور این بچه‌ها و طرح دغدغه‌های‌شان خیلی کم‌رنگ است و آنها در حیطه مهم شخصیت‌پردازی فاقد عمق لازم هستند.
از آنجایی که تجربه زیست با دو نوجوان دهه هشتادی را دارم، می‌توانم کمی از تجربیات شخصی خود در مواجهه با آنها و خصوصیات‌شان وام بگیرم تا موضوع بیشتر شکافته شود. دهه هشتادی‌ها براساس ترازها و معیارهای ما نسل پیچیده‌ای هستند. آنها نسلی نیستند که با چندبار فرمانبری و «بله چشم» گفتن به پدر و مادر بشود کاراکترشان را طراحی کرد. دهه هشتادی‌ها پیش از آنکه سواد خواندن و نوشتن را بیاموزند، کار با اینترنت را می‌آموزند و در این فضا و به ویژه شبکه‌های اجتماعی حضور دارند و عمده اطلاعات‌شان را از این طریق کسب می‌کنند. پس خیلی بیشتر از تصور اولیا و معلمین و مربی‌ها مطلع هستند و بر بیشتر موضوعات این حوزه و حتی حوزه‌های دیگر بیشتر از بزرگ‌ترهای‌شان اشراف دارند. باید بپذیریم سواد ما در این حوزه‌ها از آنها کمتر است. آنها حتی گاهی غلط‌های‌مان را می‌گیرند و اشکالات ما را رفع می‌کنند. باید بپذیریم که در این زمینه‌ها از آنها کم‌سوادتریم. آنها بیشتر از پدر و مادرهای‌شان شبکه‌های اجتماعی را آموخته‌اند. آنها انواعی از ارتباط را که نسل‌های دیگر با کیفیت و شکلی دیگر تجربه می‌کردند، چه در حوزه ارتباطات اجتماعی و چه آموزشی و چه سرگرمی در شبکه‌های اجتماعی تجربه می‌کنند و از این رو عمده نیازهای ارتباطی آنها از طریق کار با اینترنت و شبکه‌های اجتماعی برآورده می شود. به عنوان مثال وقتی دختر خودم در موضوعی دچار چالشی برای تصمیم‌گیری شد، توصیه‌های ما را کافی ندانست و از طریق شبکه‌های مجازی، موضوع و دغدغه‌اش را با دوستانش مطرح و با کمک و مشورت آنها تصمیم‌گیری کرد.
اگر خاطرتان باشد قبلا این تصمیم گیری‌ها توسط والدین و به شکل کاملا سنتی و با عباراتی مبنی بر اینکه «صلاح بر این است» و «آنچه من می‌گویم» گرفته می‌شد. اینها نسلی نیستند که صلاح کارشان را صرفا باید از خلال نظرات پدر و مادرشان جویا شوند. نسل‌های جدید صلاح کارشان -فارغ از درست یا غلط- را از طریق مشارکت در شبکه های اجتماعی می یابند.
این نسل، انسان‌هایی هستند که کسی نمی‌تواند تلاش کند آنها را متوجه موضوعی خاص کند و یا آنها را با شعار به چیزی باورمند کند. دهه هشتادی‌ها موجوداتی هستند که اگر پدر و مادرشان موضوعی را به  آنها متذکر شوند، بلافاصله  صحت و سقم ماجرا را در اینترنت جست‌وجو می کنند و اگر تصدیق گفته‌ها را در اینترنت نیابند، حرف‌های پدر و مادرشان را حداقل به راحتی قبول نمی‌کنند. باید در برابرشان استدلال داشت. به واقع باید گفت این نسل با نسل‌های دیگر به شدت متفاوت است. اینها نسل تلفن هوشمند، نسل دیجیتال و نسلی هستند که مفاهیم کلی و جهانشمول را درک می‌‌کنند و از این حیث قاطعانه می‌توان گفت سینمای ایران در پرداختن به چنین کاراکترهایی نه‌تنها عقب ماند و ضعیف عمل کرد که حتی تلاشی درخصوص نشان دادن تصویر درستی از آنها نشان نداد. 
خلاصه کنم که ما با نسلی مواجه هستیم که به سادگی در برخورد با موضوعات قانع نمی‌شوند و چه بسا استدلال‌هایی می‌آورند تا به شما ثابت کنند حرف شما غلط است. بر استدلال خود پافشاری می‌کنند و حتی ممکن است از احساس پدر فرزندی هم سود ببرند تا منصرف‌تان کنند. می‌خواهم بگویم با نسلی مواجه هستید که اصطلاحا به‌ راحتی نمی‌توان حریف‌شان شد. پس باید با آنها مدارا کرد، چون نسلی به‌ شدت عاطفی هم هستند. با نسلی مواجه هستیم که برای به دست آوردن هر چیزی حاضر نیستند تن به حقارت بدهند و منزلت و جایگاه برای‌شان بسیار محترم است. بعضی مواقع آنها خودشان را در مقام طلبکار هم می بینند و روحیه جنگندگی کلامی بالایی دارند. 
اگر بخواهم در سینمای ایران از پرداخت حداقلی به نسل دهه هشتاد با چنین ویژگی‌هایی مثال بزنم، یکی پسر کوچک فیلم «ابد و یک روز» است که در دل خانواده بحران‌زده به عنوان آدمی نخبه خودش را حفظ کرد و با شرایط درونی جنگید. همچنین درسا دختر فیلم «درساژ» هم شاهد خوبی بر این مدعاست. دختری که استقلال‌طلبی، غرور و طبع بلندی دارد. او هم با شرایط درونی خانواده کنار نمی‌آید و هم با شرایط و اتفاقات در بیرون خانه می‌جنگد و در ضمن آزار فکری زیادی می‌بیند. فیلم «پسران دریا» هم دو کاراکتر پسر دهه هشتادی با ویژگی‌هایی خاص داشت که خیلی خوب طراحی و اجرا شده بودند.
جامعه و سينما اين نسل را نشناخته‌اند
 مصطفي جلالي فخر:بخش مهمي از اينكه سينماي ايران به دهه هشتادي‌ها و دغدغه‌هاي آنها نپرداخته به اين دليل است كه اين نسل را حتي جامعه هم نمي‌شناسد؛ وقتي جامعه اين جوانان را نمي‌شناسد، طبعا فيلمسازهاي ما هم آنها را نمي‌شناسند و به اين ترتيب آنها در بسياري از مسائل جدي گرفته نمي‌شوند. از طرفي فيلمسازان ما انگيزه‌اي هم براي پرداخت به مسائل اين نسل نداشته‌اند؛ چون همان‌طور كه مي‌دانيم  سينماي ايران از مدت‌ها قبل بيمار شده و به تدريج هم اوضاعش بد و بدتر هم شده. به همين دليل مي‌بينيم فيلم‌هاي سال‌هاي اخير سينماي ايران  عمدتا معطوف به كمدي  يا  اجتماعي متعلق به  طبقات فرودست است و در بين اين مضامين جامعه، جريان داشته است و سازندگان آثار هم به همين كليشه‌ها بسنده كرده‌اند تا جايي كه هيچ‌وقت به ذهن‌شان نرسيده كه موضوعات فيلم‌هاي‌شان را عوض كرده و افكارشان را به دهه هشتادي‌ها نزديك‌تر كنند. اين نفي چند جانبه باعث شده هيچ‌وقت اين نسل جدي گرفته نشود و از اين رو در سال‌هاي اخير به ندرت شاهد فيلم‌هايي بوديم كه به اين رنج سني پرداخته شود.
در توضيح خصوصيات دهه هشتادي‌ها بايد گفت از آنجايي كه اين جوان‌ها و بعدتر دهه نودي‌ها نسل متفاوتي هستند، هيچ وقت مورد مقايسه هم با نسل‌ها و سنين  ديگر قرار نگرفته‌اند. همچنين  اين نسل بستر تربيتي متفاوتي براي‌شان فراهم بوده است و تابع مدرسه و خانواده نبوده‌اند. از آنجايي هم كه فضاي مجازي به سرعت پيشرفت كرده، اين امكان براي اين نسل فراهم شده است كه دريافت‌هايي خارج از محدوده تعريف‌ شده حاكميت و خانواده داشته باشند. به همين دليل به نسل متفاوتي تبديل شده‌اند. براي همين است كه در يك ماهه اخير، دهه هشتادي‌ها همه را غافلگير كردند و رفتاري از خودشان نشان دادند كه غيرقابل‌پيش‌بيني بود. برخلاف آنچه گمان مي‌رفت، اين تحركات نشان داد آنها دريافت‌هاي آموزشي و تربيتي متفاوتي داشته‌اند؛ اما چرا فيلم‌هايي با اين موضوعات در سينماي ايران ساخته نشده؟ شايد بخشی به اين خاطر است كه به هر حال اين فيلم‌ها از دريچه نگاه حاكميت و دولت عبور  مي‌كند و پروانه نمايش مي‌گيرد. شايد مسوولان مايل نبودند نسلي برخلاف تصورات‌شان را به مردم نشان دهند و به همين دليل به سراغ آنها نرفتند و آنها را از ديد پنهان كردند. اين جوانان هم از نگاه‌ها پنهان ماندند و خب حالا ديديم كه چگونه شكل و شمايل خود  و رفتارهاي متفاوت خود را به رخ كشيدند و از خودشان رونمايي كردند.  از نگاه ديگر اگر بخواهيم به موضوعات و دغدغه‌هاي دهه هشتادي‌ها ويتريني نگاه نكنيم، اين باعث مي‌شود صاحبان مجوز و نمايش و ساخت فيلم به فيلمسازان این نکته را القا كنند تا نسلي را نشان دهند كه دوست دارند و خودشان مي‌خواهند؛ اما اگر بپذيريم به دور الزامات و دستورات همان‌گونه كه اين نسل هستند آنها را نشان دهيم، شايد به دليل اتفاقات اخير نتوانيم تصوير درستي از آنها ارائه دهيم و به سمت انكار شخصيت آنها هم برويم؛ ولي آنچه مسلم است این است که  دهه هشتادي‌‌ها و دهه نودي‌ها بسيار نسل متفاوتي هستند و حتي ممكن است باز هم همه را غافلگير كنند. پس بهتر است باورشان كنيم  و آنها را بشناسيم و باب گفت‌وگو را با آنها باز كنيم.
نكته حائز اهميت ديگر اين است كه نسل دهه شصت و پنجاه و حتي چهل به دلايلي محافظه‌كار و محتاط شده‌اند؛ چون سن‌شان بالا رفته و به واسطه الزامات و اقتضائات جسارت و شور و حال گذشته را ندارند  و وارد حيطه هاي پرخطر نمي شوند اما دهه هشتادي‌ها برخلاف آنها هم يافته هاي متعددي دارند و هم تعلقات خاصي ندارند و هم وابسته به احتياط‌هاي پيرامون‌شان نيستند  از اين جهت از نسل محافظه‌كار سبقت گرفته و رهرو آنچه دلخواه‌شان است، مي‌شوند. اين نسل نشان دادند آدم‌هاي راستگويي هستند كه جسارت بالايي در رفتارشان دارند كه اين جسارت متاسفانه در فيلمسازان ما نيست.


سينماي سانسورزده و شعاري، جايي
 براي مطالبات‌اين نسل ندارد
 مهرزاد دانش:تصویر نسل دهه هشتاد در سینمای ایران؟ همین که برای یادآوری شمایلی از این نسل در فیلم‌های چند سال اخیر، باید کلی اندیشید و به ذهن فشار آورد تا شاید نمونه‌هایی معدود را جست‌وجو کرد و یافت، خود نشان‌دهنده این است که نسل دهه هشتادی‌ها، جایگاه چندان پررنگی در فیلم‌های ما نداشته‌اند و ندارند؛ نسلی که اینک بیش از یک ماه است که همه ما را با هر عقیده‌ای که داریم، غافلگیر کرده‌اند و در خیابان و مدرسه و دانشگاه و... و فضاهای مجازی، شمایلی از خود بروز داده‌اند که هرگز تصورش را هم نداشتیم و اصلا همین‌که از این بچه‌های نوجوان و جوان، تصوری نداشتیم، مقدمه‌ای است برای اين ایده که تصویر اینان چه در سینما و چه در غیرسینما، از حوزه ذهنی و فکری ما غايب بود. درباره سنین نوجوانی و جوانی نسل‌های قبلی البته می‌توان سراغ از فیلم‌های متنوعی گرفت؛ از باشو غریبه کوچک گرفته تا دختری با کفش‌های کتانی، از مصايب شیرین تا سال دوم دانشکده من... اما دهه هشتادی‌ها کجا هستند؟
شاید بی‌ربط باشد؛ اما اکنون دارم به فیلم‌های اصغر فرهادی فکر می‌کنم که در بیشترشان کودکان یا نوجوان‌هایی حضور دارند که شاید نقش اصلی هم برعهده نداشته باشند، اما حالت چشمان خیره‌شان به بزرگ‌ترها، که ترکیبی از نگرانی و پرسشگری است، یکی از مایه‌های همیشگی آثار اوست. شاید حالا خیلی از این دهه هشتادی‌ها که در کودکی شاهد انواع و اقسام تناقض‌ها و تعارض‌های اجتماعی و خانوادگی و انسانی در بستر حقوقی و اخلاقی و آموزشی و عرفی و سازمانی بوده‌اند، حالا با طغیان علیه همه آن تناقض‌ها، خواهان رهایی هستند و چگونه می‌توان در سینمایی سانسورزده و شعاری و منقطع از واقعیت‌های پیرامونی و انعکاس‌های بیرونی، از این میل به رهایی سخن گفت؟ 
سال‌ها گمان کردند با نمازخوان کردن مجید داستان‌های مرادی کرمانی در کتب درسی، انیمیشن‌سازی از روی قصص آیینی همچون موسی و سپاه فیل ابرهه، پخش سرودهای نوحه‌وار از در و دیوار شهر، سانسور اندام لوگوی ماده‌گرگ یک باشگاه فوتبالی، باحجاب کردن عروسک قورباغه و موش و گربه از برنامه کودک و... می‌توانند تولید محتوای فاخر برای تربیت نسل جدید کنند؛ اما هیچ خبر نداشتند نسل جدید اصولا دغدغه‌ای برای اصل و بنیاد هیچ‌یک از اینها نداشت و در پشت شمایل ساکت و خیره‌اش به صفحات لپ‌تاپ و گوشی همراه و هدفون بر گوش، داشت خودش را می‌ساخت برای روزهایی که فریاد سر دهد و اعتراض کند به همه قطعیت‌انگاری‌هایی که بر نسل خودش و حتی نسل پیشینیانش روا داشته شده بود. سینما عرصه تصویر و ضرباهنگ است. این روزها تصویر و ضرباهنگ‌های جوانانه و نوجوانانه بیش از هر نمود و ریتم دیگری در نبض شهر می‌تپند. آیا سینما می‌تواند دست‌کم همین الان راوی و ثبت‌کننده بخشی از این ضربان تپنده باشد یا باز هم سراغ کلیشه‌های ذهنی از این نسل خواهد رفت؟ امیدوارم پاسخ، غیر از حدس قریب به یقینی باشد که در ذهن نگارنده جاری است.
موجی از فیلم‌های جوانانه و نوجوانانه 
خواهيم داشت
 آرش خوشخو:معتقدم ، سینما الزاما نباید دغدغه یک نسل را بازتاب دهد، چراکه اگر مسائل و موضوعات مربوط به یک طبقه یا یک قشر و یا یک گروه مهم باشد مباحث‌شان خود به خود با قصه‌های  روز سینما هماهنگ می‌شود و در فیلم‌ها نمود پیدا می‌کند. به عنوان نمونه در  دهه هفتاد به دلیل رخداد دوم خرداد و نقشی که دختران جوان در این رویداد تاریخی -يعني انتخابات- داشتند دختران دهه شصتی به یک‌باره وارد عرصه سینمای آن سال‌ها شدند. حضور دختران جوان در فیلم‌ها به واسطه نقشی که در معادلات اجتماعی داشتند، پررنگ‌تر می‌شود و حتی بسیاری از فیلم‌ها با حضور دختران جوان دهه شصتی ساخته می‌شود. فیلم‌هایی نظیر «من ترانه پانزده سال دارم»، «‌دختری با کفش‌های کتانی»، «مصایب شیرین»‌ یا «روز سوم» و «درخت گلابی» که بازیگرهای جوانی هم به واسطه این فیلم ها به سینمای ایران معرفی شده و  در زمره بازیگران اصلی به شمار رفتند.
در واقع متولدین دهه شصت که با یک رشد انفجاری جمعیت در سال‌های ابتدای بعد از انقلاب همراه بودند، ‌وقتی به سن نوجوانی و جوانی رسیدند، ‌مشکلات‌شان به مشکلات اصلی حاکمیت بدل شد. کنکور، شغل، حجاب، ارتباط با جنس مخالف و... به همین جهت از مقطعي به بعد، فیلم‌ها رنگ و بوی مشکلات  این جوانان دهه شصتی را گرفتند. اتفاقی که از نیمه دوم  دهه هفتاد در سینمای ایران شکل گرفته بود. بعد از این مرحله رشد جمعیت کم می‌شود و حالا دیگر بچه‌هاي نسل دهه شصت تشکیل خانواده می‌دهند و بچه‌دار می‌شود. به همین جهت، تب ساخت فیلم‌های ملودرام در سینمای ایران بالا می‌گیرد و مشکلات جوانان دهه شصت بر بستر خانواده روایت می‌شود. می‌خواهم بگویم سینمای ایران بعد از انقلاب به واسطه نقشی که جوانان دهه شصت در تحولات اجتماعی چهل سال اخیر داشتند، بیشتر در سیطره این نسل بوده.
اما حالا با اتفاقاتی که این چند وقته در کشور رخ داده از چهره های دهه هشتاد رونمایی شد. به این معنی که آنها هم در تغییر و تحول‌خواهی  و طرح مطالبات نقش مهمی به عهده گرفتند. طبیعی بود که تا به حال از آنها نه صحبتی بود و نه نقش برجسته‌ای در جامعه ایفا کرده بودند. پس خواسته‌های آنها در فیلم‌ها نمود پیدا نمی‌کرد؛ اگر هم موضوعات و مسائل مربوط به دهه هشتادی‌ها در فیلم‌ها مطرح می‌شد، بیشتر به مقتضیات داستان مربوط بود و به ویژگی‌ها و خصوصیات  این نسل نمي‌پرداخت؛ اما  از این به بعد به صورت خودکار چهره‌های این جوانان در فیلم‌ها نشان داده می‌شود. یعنی سینما مجبور است به کنش‌های آنها واکنش نشان دهد. به گمانم از این به بعد سینمای ایران  با موجی از فیلم‌های جوانانه یا نوجوانانه روبه‌رو است که خواسته‌های آنها را در داستان‌هایش نشان می‌دهد.
از این حیث هر اتفاق مهمی که قرار است در سینمای ایران برای این نسل شاهد باشیم بعد از ماجراهای اخیر است ...
به نظر من از این به بعد با موجی از  فیلمنامه‌ها و قصه‌ها در سینمای ایران مواجه می‌شویم که  حول زندگی و خواسته‌های جوانان دهه هشتاد می‌چرخد و به این واسطه بازیگران جدید و جوان بیشتری از دهه هشتاد در فیلم‌ها می‌درخشند. همان‌طور که در تمام این سال‌ها حضور بازیگران جوان دهه شصت به واسطه اهمیت نقش‌شان در فیلم‌های سینمای ایران بیشتر بوده؛ از گلشیفته فراهانی، نگار جواهریان، باران کوثری، طناز طباطبایی، هانیه توسلی، الناز شاکردوست و... از این به بعد نسل بازیگران جوان و جدیدی از دهه هشتادی در فیلم‌ها می‌بینیم. برخلاف بازیگران دهه هفتاد كه به واسطه اقتضائات داستانی و فیلمنامه تعدادشان بسیار کم و محدود است.
   طالبي‌نژاد: نسل دهه هشتاد از آرمان‌هاي نسل ما و اساسا از گذشته چندان شناختي ندارند كه بخواهند علاقه‌اي به آن داشته باشند. البته در اينكه شناخت ندارند، مقصر خودشان هم نيستند. اين اطلاعات تاريخي از كجا بايد به آنها رسيده باشد؟ راديو و تلويزيون؟ سينما؟ نشريات؟ كتاب‌هاي درسي مدارس؟ كجا؟ اصلا چند فيلم راجع به كودتاي ۲۸ مرداد ساخته شده كه ما توقع داشته باشيم نسل دهه هشتادي يا نسل امروز راجع به شخصيت‌هاي ارزشمند و تاثيرگذاري مثل دكتر مصدق يا دكتر فاطمي يا ديگر انسان‌هاي شريف و بزرگواري از اين دست بدانند و شناخت پيدا كنند.
   علايي: اگر علاقه‌مندي‌ها، دغدغه‌ها و سلايق جوانان و نوجوانان دهه هشتادي را در دسته سينماي كودكان و نوجوانان تعريف كنيم، بايد بگوييم بخش اصلي توليداتي كه سينماي ايران سال‌ها از دهه هفتاد به بعد در آن پركار و فعال بوده، در حوزه كودكان و نوجوانان تعريف نمي‌شود. سينماي ما دهه هشتادي‌هاي پرتعداد را از دست داده است. آنها نيز به دلايل متنوعي مخاطب فيلم‌هاي ساخته شده نبودند. برخلاف دهه شصت، فيلمي در دسته‌بندي كودكان و نوجوانان كه به موضوع جوانان و نوجوانان دهه هشتادي بپردازد يا دربرگيرنده خصوصيات و روحيات آنها باشد يا ساخته نشده يا بسيار محدود هستند.
   جلالي فخر:  اما چرا فيلم‌هايي با اين موضوعات در سينماي ايران ساخته نشده؟ شايد بخشي به اين خاطر است كه به هر حال اين فيلم‌ها از دريچه نگاه حاكميت و دولت عبور مي‌كند و پروانه نمايش مي‌گيرد. شايد مسوولان مايل نبودند نسلي بر خلاف تصورات‌شان را به مردم نشان دهند و به همين دليل به سراغ آنها نرفتند و آنها را از ديد پنهان كردند. اين جوانان هم از نگاه‌ها پنهان ماندند و خب حالا ديديم كه چگونه شكل و شمايل خود و رفتارهاي متفاوت خود را به رخ كشيدند و از خودشان رونمايي كردند. 
   دانش:  در بيشتر فيلم‌هاي اصغر فرهادي كودكان يا نوجوان‌هايي حضور دارند كه شايد نقش اصلي هم برعهده نداشته باشند؛ اما حالت چشمان خيره‌شان به بزرگ‌ترها كه تركيبي از نگراني و پرسشگري است، يكي از مايه‌هاي هميشگي آثار اوست. شايد حالا خيلي از اين دهه هشتادي‌ها كه در كودكي شاهد انواع و اقسام تناقض‌ها و تعارض‌هاي اجتماعي و خانوادگي و انساني در بستر حقوقي، اخلاقي، آموزشي، عرفي و سازماني بوده‌اند، حالا با طغيان عليه همه آن تناقض‌ها، خواهان رهايي هستند؛ چگونه مي‌توان در سينمايي سانسورزده و شعاري و منقطع از واقعيت‌هاي پيراموني، از اين ميل سخن گفت؟
   خوشخو: به نظر من از اين به بعد با موجي از فيلمنامه‌ها و قصه‌ها در سينماي ايران مواجه مي‌شويم كه حول زندگي و خواسته‌هاي جوانان دهه هشتاد مي‌چرخد و به اين واسطه بازيگران جديد و جوان بيشتري از دهه هشتاد در فيلم‌ها مي‌درخشند. همان‌طور كه در تمام اين سال‌ها حضور بازيگران جوان دهه شصت به واسطه اهميت نقش‌شان در فيلم‌هاي سينماي ايران بيشتر بوده، از اين به بعد نسل بازيگران جوان و جديدي از دهه هشتادي‌ها در فيلم‌ها مي‌بينيم. برخلاف بازيگران دهه هفتاد كه به واسطه اقتضائات داستاني و فيلمنامه، تعدادشان بسيار كم و محدود است.