تولدت مبارك نيلوفر

روزها به سرعت مي‌گذرند. از اولين تماسي كه گفتند نيلوفر حامدي بازداشت شد، از زمان اعلام اولين خبر رسمي بازداشت او و از اولين هشتگي كه برايش توييت كرديم، سي روز گذشت. يك ماه ناقابل از عمر كوتاه جواني‌اش پشت ميله‌هاي اوين هدر رفت. يك ماهي كه براي نيلوفر سي روز تمام زندگي بود. اين سي روز شايد براي ما به سرعت برق و باد گذشته باشد، اما براي يك زنداني، هر دقيقه به بلنداي يك عمر مي‌گذرد. براي كسي كه هميشه عاشق مهر بود، مهر ماه سي‌سالگي‌اش تا هميشه در خاطرش مي‌ماند، مهري كه صداي اعتراض زنان بلند بود، نيلوفر حامدي در سلول‌ انفرادي اوين، روزها را شمرد تا به پايان مهر رسيد. امروز بايد بيرون از زندان كيك تولدش را فوت مي‌كرد، اما خدا مي‌داند روز تولد زنداني بودن چه حسي دارد. چرا نيلوفر حامدي را دوست داريم و چرا بايد به بازداشت او و امثال او معترض باشيم؟ در دوران رخوت روزنامه‌نگاري، در روزهايي كه خبرنگار شدن بيش از هميشه آسان شده، در شرايطي كه كسي به تحقيق و پيگيري خبر اهميتي نمي‌دهد، نيلوفر حامدي جسورانه براي رسيدن به يك گزارش خوب، تلاش مي‌كرد. هر گزارش نوري است بر تاريك‌خانه‌اي و نيلوفر فانوس به دست در پي تاباندن نور بر تاريك‌خانه‌ها بود. از اولين روزهايي كه در تحريريه همشهري همسايه حامدي شدم، تا به امروز همواره مسيري كه طي كرد را با دقت دنبال كرد. دختر روزنامه‌نگار ورزشي كه رفته‌رفته تمرين كرد، پرسيد و ياد گرفت تا امروز در مسير درست روزنامه‌نگاري، استوار گام برمي‌دارد. ما اميدواريم، اگر چه وقتي به مسيري كه طي كرديم نگاه مي‌كنيم، جز حسرت روزهاي رفته، جز شمارش تعداد شكست‌ها، جز تماشاي موهاي سپيد از پس حوادث بسيار چيزي نمي‌بينيم. ما اما هنوز اميدواريم، اگرچه ديگر نشانه‌اي از اميد پيدا نيست. ما اميدواريم، چراكه شايد به اميد اعتياد داريم. ما به اميد محكوميم، چون مي‌دانيم فرداي نااميدي چگونه رقم خواهد خورد. ما هنوز به اصلاح اميد داريم، به تغيير رويه‌ها اميد داريم، وقتي نيلوفر حامدي‌ها را مي‌بينيم هنوز به روزنامه‌نگاري اميد داريم، وقتي اين شور و شوق را مي‌بينيم هنوز به جنبش‌ اميد داريم. راستش را بخواهيد ما حتي به صحبت‌هاي رييس قوه قضاييه هم اميد داريم وقتي جامعه را به گفت‌وگو دعوت مي‌كند. اگرچه پايان اين اميد را هم به خوبي مي‌دانيم.  نيلوفر حامدي مثل همه آنهايي كه رفتند، مي‌توانست برود، مثل خيلي‌ها مي‌توانست بي‌تفاوت باشد، مثل من مي‌توانست تماشاچي باشد، اما ترجيح داد جاي رفتن و سكوت و تماشا، كاري كند كه برايش تمرين كرده بود. او عاشق اين بود كه روياي خبرنگاري را محقق كند، حالا اما خودش خبر است، خبر دستگيري‌اش خبر اول روز مي‌شود و خبر آزادي‌اش احتمال از شيرين‌ترين خبرهاي اين دوره باشد. 
ما مثل آن دوستان نمك‌نشناس‌مان نيستيم كه از رييس قوه قضاييه براي خطاي ناكرده دوستان‌مان تقاضاي عفو پدرانه داشته باشيم، ما از رييس قوه قضاييه آزادي دوستان شريف دربندمان را مطالبه مي‌كنيم. ما دوست نداريم بهاي نوشتن، شكستن قلم و دربند كردن صاحب قلم باشد. ما دوست داريم همين امروز كه اين روزنامه روي دكه مي‌رود، امروز كه نيلوفر حامدي سي ساله مي‌شود، درهاي اوين باز شود و او و ديگر دوستان زنداني‌مان آزادانه دوباره در تحريريه‌ها، پشت ميزهاي خاك‌خورده‌شان بنشينند و نور بپاشند بر تاريك‌خانه دنيا. تولدت مبارك نيلوفر عزيز.