ماي ايراني و اكنون

هرگاه كه غمي عمومي در ايران پديد مي‌آيد، همگان گويي يكي شده و طي رويداد‌هايي همگاني، مردم ظاهر مي‌شوند. غم عمومي مردم را برمي‌آورد، به گونه‌اي كه انگار آن، وراي آن غم، متشكل نيست و عينيتي ندارد، زيرا پيش و پس از چنين رويدادي، خبري از مردم نيست. دقيقا اينجا بايد ايستاد و تامل كرد كه چرا اين غم عمومي، نمي‌تواند به صرف خود، به تاسيس مردم، ملت و يك ماي جامع، نائل‌ آيد و البته همين غم عمومي، چگونه مي‌تواند به كمك چنين مايي ياري كند. اين غم عمومي يا فراگير، توانسته‌ است نقش مهمي در تاريخ ايران بازي كند. از رويداد تنباكو تا انقلاب 57، اين حضور جمعيت گسترده انسان‌ها در خيابان بود كه توانست دولت را تحت تاثير قرار دهد، اما آيا اين تجمعات به خودي خود توانسته است اوضاع ايران را بهتر سازد؟ آيا تحولات ماي جامع در تاريخ ايران توانسته به استقرار حكومت قانون، آن‌طور كه بايد باشد، نائل شود؟ 
ما در چه وضعيتي هستيم؟ آيا مي‌توان گفت ما ايرانيان در چه وضعيتي هستيم؟ آيا «ما»ي ايراني وجود دارد؟ آيا پيش‌فرض هر تغييري وجود چنين مايي نيست؟ بسياري برآنند كه ايران امروز، امتدادي از چندين هزار سال است و پيشينه آن به پيش از اسلام مي‌رسد و ما ايرانيان يكي از ملل طبيعي تاريخ هستيم. اما سوال اينجاست كه چرا چنين ملت تاريخي‌اي، تنها دستاويز وحدتش، همان نوروز باستاني مشترك در پهنه بسيار گسترده‌تري از ايران امروز است كه از هندوستان تا بالكان را در بر مي‌گيرد. اما سوال اينجاست كه اين نعمت الهي، چرا منجر به كنش‌هاي هماهنگ ملي نمي‌شود و اگر به چنين چيزي منجر مي‌شود، بسيار شكننده است و چرا پس از دوران شور و هيجان يك رويداد عمومي، كسي به داد كسي نمي‌رسد؟ 
اين سوال دقيقا امروز در خلال يكي از دردهاي عميق عمومي مطرح مي‌شود. غم‌هاي ريز و درشتي كه پس از دولت مدرن در اين ديار، همواره جان ساكنان اينجا را يكي يكي آزرده اما راه خروجي از آن تاكنون، به نتيجه‌اي غيرقابل بازگشت، در راستاي قانوني‌سازي دولت و احقاق حقوق آحاد ملت منجر نشده است. در واقع مساله اصلي آن است كه آيا ماي ايراني‌اي وجود دارد؟ ضرورت طرح چنين پرسشي شكست مستمر اصلاحات تاريخي ايران از زمان مشروطه است. دلخوشان به وجود يك ماي جامع در طول 40 سال گذشته با «خودزبان‌سازي‌‌ براي ملت»، هنوز هيچ حركت و جنبش ملي و گسترده‌اي را ايجاد نكرده‌اند. اما خودزبان‌سازي من براي ما، بدون اعطاي چنين نمايندگي‌اي، بدون مجوز است. يك فرد نمي‌تواند خود را زبان ملت بداند، زيرا آحاد ملت داراي زبان‌اند. اما در وضعيت كنوني، به راحتي يك جريان، رسانه، حزب يا حتي فرد، مي‌تواند با خودزبان‌سازي براي ملت، از جانب او سخن بگويد، اما با نگاهي به پشت‌سر، كسي را در حمايت از خود نبيند. 
 اين بسيار غيرواقعي است كه بگوييم «ما» ايرانيان، از زمان مشروطه تا‌كنون، مي‌خواهيم به دموكراسي يا آزادي برسيم، زيرا به غير از خروش‌هاي مردمي كه در جاي خود و به اندازه‌اش داراي ارزش است، عينيتي براي ماي ايراني نداريم. در چنين شرايطي انتظار از ملت براي تحقق دولت ملي، يا دولتي براي آمده از خود، جز طنزي دردناك نيست، زيرا از ملتي كه نيست، دولتي نمي‌تواند برآيد. اعتراضات مردمي در ايرانِ امروز يكي از مواردي است كه بي‌تفاوتي بسياري از مردم ايران درخصوص بخش ديگري از مردم ايران را نشان مي‌دهد، اما از قضا اين، تنها رويدادهاي موردي است كه مي‌تواند اجماعي ايجاد و شعار تغيير را در خود حمل كند اما، اين موردي بودن، در فقدان مايي جامع، تنها سرابي براي حركتي بيهوده مي‌تواند قلمداد شود. 
ايرانيان متفاوت، ايران‌هاي متفاوت 


با توجه به انباشت عملكرد منفي و ناكارآمدي دولت جديد ايران از بدو تاسيس، ايرانيان وضع واحدي ندارند. ناكارآمدي سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين نهاد ملي، با آثاري نامتوازن بين ايرانيان توزيع شده است. دولت جديد در پس از مشروطه متصدي امر دولت شد، اما بين متجدد و سنتي، شيعه و سني، زن و مرد، مركزنشينان و حاشيه‌نشينان، كارفرما و كارگر، قوم رسمي و اقوام غيررسمي، تبعيض به يكسان توزيع نشد. به عبارتي دولت جديد، وضع يكساني از ستم را براي ملت ايجاد نكرد. اين وضعيت نابرابر آگاهي ملي، وضع نابرابري را براي مردمان ايران ايجاد كرده است. آنچه يك «ترك» يا «كرد» مي‌كشد، از سوي بخش ديگري به مثابه ستم بازشناسي نمي‌شود و حتي تقاضاي ستم بيشتري در اين خصوص از سوي همين ملت مطرح مي‌شود. پروژه ملي‌سازي در ايران جديد، چندان كه در آغاز پهلوي دوم خود را به عينه نشان مي‌دهد، در حزبي چون توده، دو جناح پديد مي‌آورد، جناحي در پي فارسي‌سازي اقوام ايراني و جناحي در راستاي ايران فدرال. درخصوص نمونه‌ كوچك در دهه 90 شمسي، مي‌توان به واكنش روزنامه‌هاي شبه اصلاح‌طلبي چون شرق و قانون و... و بسياري از ايرانيان به تاسيس رشته تركي آذربايجاني در برخي دانشگاه‌ها اشاره كرد. استدلال تاسيس چنين رشته‌اي آن بود كه معلماني براي تدريس زبان مادري تربيت شود تا اصل فراموش‌ شده 19 قانون اساسي محقق شود. با اين وضعيت، چگونه مي‌توان به طرحي از وضع ايرانيان دست يافت. ايرانيان متفاوتند. برخي ايرانيان، تنها منظره رودخانه‌اي را كه از كنارشان مي‌گذرد، مي‌بينند و برخي ديگر با كيلومترها فاصله، از آب همان رودخانه‌ بهره‌مند مي‌شوند. برخي تنها در جوار منابع نفتي زندگي مي‌كنند و برخي منتفع از انرژي و ارزش آن نفتند. به عبارتي ديگر، امروز مردم متعلق واحدي ندارد و بايد از مردمان ايران سخن گفت. 
ايران در فقدان «ما» 
«ما»ي فراگيري در ايران وجود ندارد. در اين معنا «ما»، دچار بي‌هويتي است يا مايي وجود ندارد. ايرانيان به «ما»ها منشعب مي‌شوند. ما اهل سنت، ما ترك‌ها، ما كارگران، ما زنان و... از جمله چنين ماهايي هستند. دولت جديد، از مشروطه تاكنون، چونان منشوري از ناكارآمدي عمل كرده است. اين ماها، عملا هويت هم را به عنوان عضو چنين مايي قبول ندارند. به بياني ديگر تعبير واحدي از ماي عمومي وجود ندارد.  آنچه باعث مي‌شود چنين وضعيتي در پرده غفلت افتد، وجود يك ديگري هويت‌دار است. هر چند در هويت اين ما نيز مي‌توان انشقاق را ديد. بدنه اجتماعي، طرفداران، سازندگان و مدافعان وضع موجود ماي رسمي چندان نيرومند است كه نمي‌توان آن را بي‌هويت خواند. اينان هسته سختي براي محافظت دارند، اين ماي رسمي، ذيل گزاره ما مي‌خواهيم نظام بماند، قابل صورتبندي است. اين ما، اگرچه در دو جناح چپ و راست درون نظام دچار تشتت مي‌شود، اما ذيل يك ما، قابل جمع است. 
مايي از هم گسيخته‌تر در مقابل اين ما قابل تشخيص است، زيرا هسته سختي ندارد كه آن را عينيت بخشد. اين ماي دوم، ذيل گزاره «ما نمي‌خواهيم نظام بماند»، صورتبندي مي‌شود. اين ماي دوم، بدون هسته سخت است و حول يك سلب گرد آمده است. اين ما نيز دچار تشتتي به مراتب شديد‌تر است، زيرا ايجابيتي ندارد. اين ما، در واقع ماهايي، حول يك گزاره مشترك‌ سلبي‌اند. آنها هم را تنها در ذيل همين سلب مي‌شناسند و اگر جمهوري اسلامي نباشد، چنين مايي وجود نخواهد داشت. براي مثال بين ماي جمهوري‌خواه و ماي سلطنت‌طلب و ماي فدراليست تفاوت‌هايي بنيادين وجود دارد. هر يك از اين ‌ماها به صورت منفرد يا مشترك با ماهاي ديگر، مناسباتي ملي دارند. براي مثال تاريخ امضا مشروطه عنصر مقوم ماي جمهوري‌خواه است و آغاز سلطنت رضا شاه عنصر مقوم ماي سلطنت‌طلب و تاريخ اعلام جمهوري آذربايجان و كردستان عنصر مقوم ماي فدراليست. البته ماهاي ديگري را نيز مي‌توان متصور بود، مثل ماي موافق راهپيمايي اربعين و ماي مخالف كه با ديگر ماها همپوشاني دارد. در چنين وضعي چگونه مي‌توان از ما ايرانيان سخن به ميان آورد؟ 
ايران در پرتو «ما»ها 
اما ماها «نظرا» مي‌توانيم از ايران سخن بگوييم. نظرا، زيرا براي عيني شدن آن، بايد مراحلي در عينيت طي شود. صرف اعتقاد به گزاره بنيادين «ما ايراني هستيم»، مي‌تواند يك ماي جامع ماها را گرد هم بياورد. در عمل هر چند اين ماي جامع، به سود ماهاي خاص مصادره مي‌شود و ما ايرانيان، به ما ايرانياني كه به گونه‌اي خاص مي‌انديشند، تقليل مي‌يابد.  بگذاريد چنين بگوييم. به صرف اعتقاد به ايراني بودن، يك من يا ما، مي‌توان آن را ايراني و جزيي از ماي جامع تلقي كرد. ما ايرانيان چه ضد X و چه طرفدار X باشيم، ايراني خواهيم ماند و البته به مخالفان و موافقان X تقسيم خواهيم شد. پس مي‌توان و بايد مايي بيش از يك ما مي‌توان تصور كرد. مايي وجود ندارد، اما در عين حال وجود دارد. ما با هم همپوشاني داريم و از هم جدا مي‌شويم. 
ماها چگونه مي‌توانيم با هم زندگي كنيم 
ماها از هم جداييم، اما بايد با هم زندگي كنيم، چون خود را ايراني مي‌دانيم. اين ضرورت، ضرورتِ فرض و قبول ماي جامع است. ماها مي‌توانيم با هم زندگي كنيم، اگر قبول كنيم كه ما بايد با هم زندگي كنيم و در واقع شرط لازم و كافي تحقق زندگي ما، اعتقاد به تماميت ارضي است. هيچ كس با پذيرش گزاره بنيادين و به پا داشتن هر عقيده و سبك زندگي‌اي، نبايد مورد اين توصيه قرار بگيرد كه اگر x را نمي‌پذيري، «جمع كن و از اينجا برو». مرزهاي پذيرفته شده توسط ملل ديگر كه ذيل آن يك ديگري جامع شكل مي‌گيرند، سازنده ماي جامع هستند. ديگري‌اي كه هر غير ماي جامع را شامل مي‌شود، از اين رو بخشي از هويت ما، ديگرانند. آنهايي كه از ما نيستند، ما را مشخص و متشخص مي‌كنند.  در واقع ما با رسيدن به يك ماي جامع به مثابه يك هسته سخت است كه مي‌توانيم تحقق يابيم و در آن صورت است كه مي‌توان فارغ از ماييت‌مان جزيي از مايي جامع باشيم. ايرانيت رابطه مشخص و مهمي با ايران دارد. هسته سختي كه كمابيش به عنوان بخشي از واقعيت سياسي وجود دارد. هسته سختي كه نه به واسطه تاريخ، بلكه به واسطه برآيندي از پذيرش تحقق ايراني بودن، به واسطه هر تعبيري به وجود آمده است. در واقع ايرانيت، وراي تعبيري خاص، به مثابه يك ايده، محصول تعابير مختلف و ظرفي جامع مظروفات متضاد هم هست كه مظروف خود يعني ايران را قبول دارند. 
تحقق عملي ماي ايراني 
اما تحقق عملي ماي ايراني منوط به حضور مناسبات، رويداد‌ها، شخصيت‌ها و... است كه ماي جامع را نمايندگي كنند و مورد احترام و پذيرش همه باشند. والاترين چيزي كه مي‌تواند اين ماي جامع را نمايندگي كند، دولت است. بايد در اين نكته بسيار انديشيد كه چه رويدادهايي مشخصا ما ايرانيان را به هم وصل مي‌كند. نوروز و زبان فارسي نمي‌تواند اين مساله را پاسخ دهد، زيرا زبان فارسي شامل تاجيكستان و افغانستان هم مي‌شود و نوروز هم بسيار جامع‌تر از ايران امروز است. به نظر مي‌رسد تاريخ امضاي فرمان مشروطه، جنبش تنباكو و روز ملي شدن صنعت نفت مي‌تواند از رويدادهاي ايران جامع باشد. البته تحقق عملي ماي جامع ايراني منوط به پذيرش همه، توسط همه است. پس از چنين پذيرشي است كه همه مي‌توانند در فرآيندي گفت‌وگوي به تحقق عملي ماي جامع ايراني اقدام كنند.  تحقق ماي جامع مي‌تواند راه خروج از دور تاريخي ايران از مشروطه تاكنون باشد، سعي‌هاي فراواني كه به شكست منجر شده است و هنوز يك كلمه مستشارالملك دواي شافي مي‌نمايد. در پس ماي جامع است كه مذهبي، سكولار را، قومي، ملي‌ را، شيعه، سني را خواهد پذيرفت. اين پذيرش مقدمه پذيرش حقوق هم قرار خواهد گرفت. كثرت پذيرفته خواهد شد و ايران به مثابه يك ظرف مظروف را در خود جاي خواهد داد. ما با گرفتن بخشي از ظرف ايران در دست خودمان نخواهيم توانست همه مظروف را جمع كنيم. ايران بسيار فراتر از يكي از ماهاست.