فرزندانمان در اقیانوس اطلاعات سرگردان رها شده‌اند

برقراری ارتباط مستحکم والدین با فرزندان یکی از چالش‌های اصلی والدین در دوره‌های سنی مختلف فرزندان است. کودکان وقتی به سن نوجوانی می‌رسند با پدیده‌های ناشناخته زیادی روبه‌رو می‌شوند، مواردی که تا آن روز تجربه نکرده‌اند و نمی‌دانند چطور و چگونه با آن برخورد کنند. به سراغ دکتر احمد ساویز، روانشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه رفته‌ایم تا این چالش‌ها را با او بررسی کنیم.   چرا برخی تحصیلکرده‌ها حتی در برقراری ارتباط با فرزندان خود مشکل دارند، در حالی که برخی از والدین با وجود آنکه تحصیلات رسمی ندارند، فرزندان بسیار خوبی تربیت می‌کنند؟ واقعیت آن است، دانشی که نیاز اولیه تربیت فرزندان است متأسفانه در مدارس و دانشگاه‌ها ارائه نمی‌شود. علاوه بر این، درک ظریفی که برای اداره یک خانواده سالم مورد نیاز است از منابع متعددی مثل نگاه جهان‌بینانه، شناخت ارزش‌ها و اهداف عالیه خانواده، درک طبیعت انسان و کسب حکمت‌های زندگی به دست می‌آید و علوم فعلی که در مدارس و دانشگاه‌ها ارائه می‌شود، این دانش‌ها را به صورت یکجا به ما ارائه نمی‌کند. از سوی دیگر علوم تجربی جدید در مطالعه ابعاد وجودی انسان، نسبتاً تازه‌کار هستند و در طول تاریخ، انسان‌های متفکر با به‌کارگیری عقلانیت، تجربه‌ها و حکمت‌ها و به‌خصوص با تکیه بر معرفت دینی و فرصت بیشتری که در ارتباط مستقیم با طبیعت سپری می‌کردند، مجال بیشتری برای تشکیل ذهنیت و نگاه سالم‌تر داشتند. سواد زندگی کردن متفاوت از سواد دانشگاهی است. به این ترتیب همه باید به دنبال دانشی تحت عنوان سواد زندگی باشیم. به دنبال آنکه فرا بگیریم و هم والدین و هم فرزندان نیازمند فراگیری این نوع از سواد، یعنی سواد ارزشمند زندگی کردن هستند.   چرا نوجوانان امروزی به آموختن و مطالعه علاقه‌ای نشان نمی‌دهند؟ بخش مهمی از شخصیت فرزند ما در کودکی شکل می‌گیرد و عملکرد و گفته‌های ما در شکل‌گیری شخصیت فرزندمان مؤثر است. رفتار و گفتار ما ارزش‌ها را برای فرزندانمان تعریف می‌کند، گفتگو‌های ساده ما در خانه برای کودک مشخص می‌کند که چه چیزی ارزش است و چه چیز نیست. وقتی کودکمان را با عبارتی مانند دختر خوشگلم مورد نوازش قرار دهیم، زیبایی ظاهر را به عنوان ارزش معرفی کرده‌ایم و نباید تعجب کنیم اگر او بنا بر همان ارزش‌های آموخته شده ساعات طولانی را جلوی آیینه صرف مهم‌ترین ارزش آموخته شده کند و به ظاهر خود بپردازد. اما اگر از عبارت دختر فهیم من، دختر عاقلم، یا دختر دانای من استفاده کنیم، تعقل و دانایی را ارزش قلمداد کرده‌ایم و همین ارزش‌ها هستند که می‌توانند مبنای جهت‌گیری و عملکرد فرزند ما در دوران نوجوانی قرار گیرند.   فاصله دنیای ذهنی والدین با نوجوان یکی از دغدغه‌های خانواده‌هاست که همواره مشکل‌ساز بوده است. بسیاری از ما فکر می‌کنیم همین که با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنیم، خودبه‌خود باعث خواهد شد فرزندانمان هم مانند ما بیندیشند و مثل ما به زندگی نگاه کنند، اما چنین نیست. ما برای نزدیک شدن به هم باید آماده تغییر در رفتار‌ها و برهم ریختن بخشی از عادت‌های خود باشیم و برای آنکه این حرکت موفق باشد، باید از والدین آغاز شود. والدین باید برای برقراری ارتباط، آنچه را برای فرزندشان مهم است با اهمیت بدانند و به عنوان یک همراه در دنیای ذهنی فرزند خود وارد شوند. یک نوجوان موفق رابطه خود را با پدرش چنین توصیف کرده است: پدر خود را کوچک می‌کرد تا در دنیای کودکانه من جا شود و از آنجا با هم همسفر می‌شدیم و با حضور پدر به‌­عنوان یک همراه پرتجربه، دنیا را با هم از نو کشف می‌کردیم، این فرایندی بود که پدر طی آن تجارب خود را هم به من انتقال می‌داد. اگر اراده ما در نزدیک شدن به یکدیگر قوی باشد، فاصله بین فرزندان و والدین به آسانی قابل رفع است.   چرا برخی از جوانان ما قبل از شناخت فرهنگ خود تمایل بیشتری به فرهنگ بیگانه پیدا می‌کنند؟  در سبک زندگی و شهرنشینی نسبتاً آشفته و پرهیاهوی امروز، جوان ما فرصت‌های اندکی برای انس با مبانی فرهنگ ملی خود دارد و از سوی دیگر دائماً از طریق ابزار گسترده اطلاعاتی و رسانه‌ها با فرهنگ دیگری که مبنای تجاری و مادی دارد و با فرهنگ ملی او ناسازگار است، بمباران می‌شود. این گستردگی منابع اطلاعاتی، فرصت عمیق شدن و فکر کردن را از او می‌گیرد، به‌گونه‌ای که در اقیانوس اطلاعاتی که به او داده می‌شود، سرگردان می‌ماند و نمی‌داند به کدام سو حرکت کند. در چنین شرایطی والدین نباید در برابر این هجوم رسانه‌ای بی‌دفاع و بی‌تفاوت باشند. رسانه‌های ماهواره‌ای برون‌مرزی اغلب رویکردی هویت‌زدا و فرهنگ‌ستیز دارند و زمینه را برای تغییر فرهنگ و تخریب روابط درون خانوادگی مهیا می‌کنند. همچنین قرار دادن تلفن همراه در دسترس کودکان در شرایطی که غیراخلاقی‌ترین محتوا با جست‌وجوی چند کلمه در دسترس است، عاقلانه نیست. والدین در این زمانه نیازمند دانش و معرفت بیشتری هستند و باید بتوانند در همراهی با فرزند خود در دنیای او سهیم شوند و در مسیر رشد فکری‌اش حضور داشته باشند تا بتوانند نسبت به پرتگاه‌های اخلاقی و فکری به‌موقع هشدار دهند. آنان می‌توانند حقایق فرهنگ خود را به فرزندشان معرفی و منابع آن را برای او قابل دسترسی کنند. از همه مهم‌تر در این رابطه، توجه به اتصال ذهنی فرزندان به خداوند متعال به عنوان تنها تکیه‌گاه حقیقی، مهربان و تواناست که یک جهت‌گیری رشد‌دهنده در ذهن او ایجاد می‌کند و او را از آنچه با رشد مغایرت دارد، دور نگه می‌دارد. نباید از دشواری‌های این راه هراس داشت، چراکه خداوند خود یاریگر است. شنیده‌ایم که مادر دکتر حسابی که فرزندان خود را به دور از حمایت همسر و با کار در خانه‌ها در کشوری غریب بزرگ کرد، زنی خردمند و فهیم بود که شب‌ها فرزندانش را با قرآن مأنوس می‌ساخت و اشعار حافظ و سعدی را برایشان می‌خواند. همین زحمات بود که دکتر حسابی را چنان بار آورد که به‌رغم سال‌ها زندگی در غرب، فرهنگ دینی و ملی خود را از سر معرفت و آگاهی برگزید و به انسانی متدین و علاقه‌مند به فرهنگ ایرانی (و نه فرهنگ بیگانه) تبدیل شد و در کشور خود منشأ خدمات بزرگی گردید.