راجع به سینما ادعای سانسور و کف خیابان!

یک تهیه‌کننده سینما در یک گفت و گوی تفصیلی مدعی‌شده «بخش زیادی از آن حرف‌ها و گفتگو‌ها و دغدغه‌ها که در حوزه‌های نظری، فیلمساز‌های اندیشمند دنبالش بودند تا فیلم آن را بسازند و جامعه را مطلع کنند، به دلیل آنکه جلوی آن‌ها گرفته شد! الان به شکل هیجانی و کاذب در کف خیابان پخش شده‌است.»
از آنجا که به نظر می‌رسد اینگونه نظر دادن نوعی انحراف افکار عمومی از ریشه‌های فرهنگی است، این قلم لازم می‌بیند توضیحاتی درباره این ادعا و برداشت نادرست ارائه دهد، هر چند بدنه به اصطلاح کارشناسی سینمای ایران همواره ترجیح داده دنباله‌رو نظراتی باشد که بیشتر به بهانه شباهت دارد.
پیش‌فرض تهیه‌کننده محترم این است که سینمای ایران دچار سانسور است و لابد ریشه مشکلات این سینمای سیاه و تلخ و عصبی که همواره می‌کوشد تصویری افراطی و گزینش‌شده از جامعه ایرانی ارائه دهد و خود را در ژانر به اصطلاح اجتماعی و سبک واقعگرا محدود کند تا مخاطب بیچاره و بی‌پناه را به مرور دق دهد و به ورطه پریشانی بکشاند، ریشه در سانسور دارد و باز لابد اگر فیلمساز ایرانی مواجه با مسئله‌ای (بخوانید بهانه‌ای)، چون سانسور نبود، الان ما از سینمایی پویا! مخاطب پسند! پر رونق! و پرشور! برخوردار بودیم که نه‌تن‌ها در ایران که در سطح جهان دامنه مخاطب را درنوردیده‌بود و پیش می‌رفت!
مهدی کریمی که تهیه‌کنندگی فیلم «آژانس شیشه‌ای» را هم در کارنامه خود دارد، در پاسخ به این سؤال و ادعا که چرا پس از «آژانس شیشه‌ای» که از شاخص‌ترین فیلم‌های سینما با تمی سیاسی در دو دهه اخیر بوده، تحمل نقد سیاسی و اجتماعی در فیلم‌ها کاهش پیدا کرده و آیا نبود چنین نقد‌هایی اثراتی در وضعیت امروز جامعه گذاشته‌است، می‌گوید: «به نظرم دلیل ساخته نشدن این نوع فیلم‌ها بیشتر به خاطر کم‌تحملی و تنگ‌نظری در حوزه‌های تصمیم‌گیری است.»
به نظر می‌رسد تهیه‌کننده سینمای ایران در پیدا کردن ریشه مشکلات فرهنگی از جمله در سینما در حلقه همان کلیشه‌های مرسوم و نظرات تکراری و البته انحرافی گرفتار است. اینکه ریشه مشکلات را در سانسور بدانیم و آن را به عنوان یک مانع بزرگنمایی کنیم، نشان از نگاهی سطحی به سینما دارد. خوب است کمی به عقب برگردیم، زمانی که ریشه مشکلات سینما را نبود نقدینگی و بودجه قلمداد می‌کردند، اما در سال‌های اخیر با تزریق پول‌های بزرگ به سینما و نمایش خانگی وضع کیفیت از قبل هم بدتر شد. تیغ به اصطلاح سانسور هم حالا نسبت به ابتدای انقلاب بسیار مسامحه‌کار‌تر شده‌است، اما کیفیت فیلم‌ها نه‌تن‌ها ارتقایی پیدا نکرده‌است، بلکه به مراتب از زمان سختگیری‌های دهه ۶۰ که دوران طلایی سینمای ایران بود، نزول غیرقابل‌انکاری یافته‌است. البته این متن ابداً در حمایت از سانسور نیست، اما اینکه عده‌ای مدام ریشه افت سینمای ایران را در سانسور بدانند، قطعاً یک آدرس غلط است. اتفاقاً فیلمسازان بزرگ همواره با استفاده از هوش و درایت و خلاقیت فردی توانسته‌اند از محدودیت‌هایی که با نام سانسور به آن‌ها دیکته شده‌است پلی برای موفقیت بسازند و از این طریق فرصت‌های تازه‌ای برای سینما رقم بزنند. سینمای امریکا در دوره موسوم به مک کارتیسم شاهد تولید بهترین آثار تاریخ سینما بوده‌است. دوره‌ای که چارلی چاپلین، آلفرد هیچکاک و دوجین از بزرگ‌ترین نام‌های جهان سینما بهترین آثارشان را ساخته‌اند، هر چند مقایسه فضای کار در سینمای ایران با دوران مک کارتیسم بلاوجه است، اما اگر فیلمساز ایران توان ساخت فیلم در شأن مردم ایران را ندارد، همان بهتر که اصلاً فیلم نسازد. نکته دیگر اینکه اساساً یکی از ریشه‌های اساسی بحران در سینمای ایران اتفاقاً جدی نگرفتن جایگاه تهیه‌کنند‌گی است. اگر سینمای ایران از تهیه کنند‌گانی خردمند، آگاه و متخصص بهره می‌برد، قطعاً حال سینمای ایران اینقدر بد نبود که با وجود این همه امکانات مادی و معنوی این اندازه خروجی نازل داشته باشد.