مرثیه «جرج جرداق» بر غربت «نهج البلاغه» در میان شیعیان

جواد نوائیان رودسری – جاذبه شخصیت امیرمؤمنان(ع) چنان گسترده و عالم‌گیر است که شعاع تابناک آن، همه اقوام بشری را، صرف نظر از نوع عقیده و مذهب، برخوردار می‌کند. تأثیر همین جاذبه است که در میان اقوام و ملت‌های گوناگون، اسباب تبلور محبت و عشق به فرزند ابوطالب – که درود بیکران خدا بر او باد – را فراهم می‌کند. اگر 21 رمضان سال 40 قمری را برابر با بهمن‌ماه سال 39 شمسی بدانیم، چیزی حدود 1362 سال از شهادت مظلومانه مولی‌الموحدین(ع) می‌گذرد؛ دوران حکومت عادلانه او، قرن‌هاست که به پایان رسیده، اما آثار آن جاذبه مستدام، چنان بنی‌آدم را درگیر خود می‌کند که گویی مهر او، شعاع تابناک سیره او و مشی عادلانه حکومت او، بی‌آن که درگیر زمان و مکان باشد، در هر موقعیتی، قلب‌ها را تسخیر می‌کند و در زلال با برکت سیره مقدس و نورانی امیرمؤمنان(ع)، استعدادهای نهفته می‌شکفد و بذرهای خردورزی خفته در قلب انسان‌ها، جوانه می‌زند، رشد می‌کند و به بار می‌نشیند. کتاب «امام علی(ع)، صدای عدالت انسانی»، در پرتو چنین نور خوش‌رنگی پدیدار شد و در شعاع مهرورزی آگاهانه به علی مرتضی(ع)، رنگ گرفت. جرج سمعان جُرداق، نویسنده این کتاب، یک مسیحی ارتودکس زاده شهرک الجدیده در منطقه مرجعیون بود، جایی در جنوب لبنان امروزی که قرن‌هاست ساکنانش، اعم از مسیحی و مسلمان، از محبت امام متقین(ع) سرمست هستند و برایشان، علی(ع)، اسوه‌ای گران‌قدر است. جُرداق در کودکی شیفته نهج‌البلاغه شد و تمام عمرش را دل به این اثر جاودانه سپرد؛ نهج‌البلاغه و آموزه‌های آن، قلب جرداق را تسخیر کرد و او، با وجود اعتقادات مسیحی‌اش که سخت به آن ها معتقد بود، قلم به دست گرفت و یکی از بهترین آثار نوشته شده درباره امیرمؤمنان(ع) را به رشته تحریر درآورد و پس از آن، به تعبیر خودش، قلمش را شکست تا دیگر چنین اثری را برای غیر امیرمؤمنان(ع) ننویسد. جرداق، زاده سال 1305 و درگذشته 14 آبان سال 1393 است؛ او 88 سال زیست. شاید درباره زندگی و دغدغه‌های ذهنی این نویسنده سترگ، تاکنون روایت‌ها و گزارش‌های گوناگون و تأثیرگذاری را شنیده ‌باشید، اما داستان آشنایی او با نهج‌البلاغه و دلدادگی‌اش به امیرمؤمنان(ع)، آن‌قدر جذاب است که هر بار و با نقل یک روایت تازه، حرف‌های جدیدی درباره او می‌شنویم. این بار، روایتی از گفته‌های جُرداق را به نقل از دکتر امیر سلمانی رحیمی خواهید خواند؛ استاد دانشگاه، مترجم و مدیر علمی و پژوهشی که 18 سال قبل و ضمن یک مأموریت آموزشی در لبنان، این فرصت را پیدا کرد که در چند جلسه، پای صحبت‌های جرج جرداق بنشیند و چون هم اهل تألیف و ترجمه بود و هم در ردیف فعالان حوزه نشر، سوالاتش از جرداق، سمت و سوی ویژه‌ای داشت و نتایج حاصل از آن گفت‌وگو را، خواندنی‌تر کرد. آن‌چه در ادامه مطالعه می‌کنید، مشروح مصاحبه خراسان با دکتر سلمانی رحیمی است؛ گفت‌وگویی تفصیلی که شاید زوایایی ناشنیده از زندگی و تفکرات جرداق را پیش روی مخاطبان ارجمند روزنامه خراسان قرار دهد.   صحبت درباره جرج جُرداق است؛ نویسنده‌ای که برای ما ایرانیان و به خصوص علاقه‌مندان به مکتب اهل‌بیت(ع)، با اثر جاودانه‌اش «امام علی(ع)؛ صدای عدالت انسانی» شناخته شده‌است. شما این فرصت را داشته‌اید که طی چند جلسه، از مصاحبت با او لذت ببرید. لطفاً ابتدا بفرمایید که این دیدارها از کجا آغاز شد و باب آشنایی چه بود؟ در ابتدای سخن، مایل هستم به نکته مهمی اشاره کنم. این ‌که افرادی مانند جرج جرداق کارهایی انجام می‌دهند که امروز، مورد توجه و حتی احتجاج ما است و البته ارزش فراوانی هم دارد،پیش از هر چیز به این موضوع مهم وابسته ‌است که شخصیت امیرمؤمنان(ع) توانسته افرادی را با تفکرات و گرایش‌های مختلف اعتقادی به سمت خودش جذب کند. ما نمی‌خواهیم راجع  به کسانی که درباره امام علی(ع) و شخصیت آن ‌حضرت، کاری انجام داده‌اند، خدای ناکرده، گمان بد داشته‌باشیم، اما واقعیت این است که او، خورشیدی است غیر قابل انکار که نادیدنش دشوار است. این سیره نورانی و وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) است که دل‌ها را با خود همراه می‌کند و تا ابد چنین خواهد بود. من با مرحوم جرداق، سه بار دیدار و گفت‌وگو کردم و آن‌چه خدمت تان عرض می‌کنم، مربوط به همین سه دیدار است. عامل اصلی رقم خوردن این دیدارها هم، عشق و علاقه طرفین به امام علی(ع) بود. دیدار با جرداق که شخصیتی کاملاً شناخته شده و مشهور به حساب می‌آمد، برای من یک فرصت بسیار مغتنم بود. همان‌طور که شما هم اشاره کردید، جرداق به دلیل نگارش کتاب «امام علی(ع)؛ صدای عدالت انسانی» بسیار معروف و مشهور بود. این فرصت مغتنم در سال 1383 برای من به وجود آمد. در آن سال، به خاطر یک مأموریت آموزشی،  به لبنان رفتم. آن‌جا، به دلیل علاقه شخصی‌ام، سعی کردم با مشاهیر لبنانی که به ویژه در حوزه ادبیات عربی و تاریخ اسلام، صاحب آثار مشهور بودند، مانند جرج جرداق یا حسن الزین، دیدار و گفت‌و‌گوهایی داشته ‌باشم و به دنبال فرصت و راهکاری برای جامه عمل پوشاندن به این برنامه بودم. در زمان برگزاری نمایشگاه کتاب بیروت، هنگام بازدید از آن، به یک دفتر شعر از شاعری به نام «علی محمد فرحات» برخورد کردم. چون اشعار کتاب مربوط به فلسطین و جریان مقاومت بود، نظرم به آن جلب شد. کتاب را برداشتم و  تصفحی کردم. وقتی چشمم به پشت جلد آن افتاد، متوجه شدم فردی که کنارم ایستاده، خود فرحات است! با او سرِ صحبت را باز کردم و هنگامی که فهمیدم جرج جرداق بر دفتر شعر او تقریظی نوشته‌است، از فرصت استفاده کردم و از فرحات پرسیدم که آیا با جرج جرداق ارتباطی دارد یا خیر؟ وقتی او در پاسخ به من گفت که با جرداق نشست‌های علمی متعددی دارد، خیلی خوشحال شدم و از فرحات خواستم که اگر امکان دارد، موقعیتی را برای دیدار من با جرداق فراهم کند. او هم پذیرفت و شاید در بهمن 1383 بود که اولین دیدار شکل گرفت و به فاصله کوتاهی از آن، دومین دیدار هم رقم خورد؛ دیدار سوم اما، حدود یک سال بعد میسر شد که درباره آن صحبت خواهم کرد.   نخستین دیدار با جرداق در کجا انجام شد؟ جرداق هر روز عصر در رادیو بیروت برنامه ای با موضوع  تاریخ  داشت و قرار شد برای دیدار، به ساختمان رادیو بیروت در خیابان «صنائع» برویم و دیدار اول و دوم ما هم، در محل همین رادیو بیروت برگزار شد.   برای گفت‌وگو با جرداق موضوع خاصی را در ذهن داشتید؟  عرض کردم که دلیل اصلی این ملاقات، علاقه طرفین به امیرمؤمنان(ع) بود. ولی خب، ادب حُکم می‌کرد که در نخستین دیدار، به عنوان یک مسلمان و یک شیعه، از او به دلیل تلاش و زحمتی که برای نگارش کتاب «امام علی(ع)، صدای عدالت انسانی» کشیده ‌است، تشکر کنم و بعد به طرح سوالاتم مشغول شوم.   پاسخ جرداق به پرسش‌های شما چگونه بود؟ او تقریباً تمام پرسش‌های مرا با پاسخی غیرمنتظره جواب داد؛ پاسخ‌هایی که کاملاً خارج از انتظار و توقع من و البته، درس‌آموز بود. در ابتدا به جرداق گفتم: من از ایران آمده‌ام؛ شیعه هستم و ما ایرانی‌های شیعه، نگاهی خاص و ویژه به امیرمؤمنان(ع) داریم و برایم جالب است که شما، با این‌ که نه شیعه و نه حتی مسلمان هستید، این‌ چنین به امیرمؤمنان(ع) ارادت می‌ورزید و حتی حاضر نشدید برای غیر او چیزی بنویسید. این را هم باید بگویم که بعد از نگارش کتاب «امام علی(ع)، صدای عدالت انسانی»، از خیلی کشورها، به خصوص کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، با جرداق تماس گرفته و از او خواسته ‌بودند که درباره برخی از شخصیت‌های صدر اسلام هم کتابی این ‌چنین بنویسد و البته، مبالغ خوبی هم برای این‌ کار به او پیشنهاد کرده ‌بودند؛ اما جرداق نپذیرفته و گفته‌ بود: من قلمم را بعد از نگارش این کتاب شکسته‌ام و برای غیر امام علی(ع)، نمی‌نویسم؛ نه این‌که آن شخصیت‌ها را کوچک بشمارم، نه! اما امام علی(ع) را چنان بزرگ می‌دانم که نمی‌خواهم درباره غیرِ او چیزی به رشته تحریر درآورم. این‌چنین بود که من تشکر خودم را ابراز کردم. همان‌طور که گفتم، پاسخ جرج جرداق برای من غیرمنتظره بود. او بعد از شنیدن تشکر من و محتوای آن، گفت: جای تعجب است که شما مسلمانان و شیعیان، امام علی(ع) را متعلق به خودتان می‌دانید، در حالی که او شخصیتی فراتر از زمان و مکان دوران خودش بود و آموزه‌هایی برای بشریت داشت که مختص شما نیست.   البته ارادت به امام علی(ع) در میان لبنانی‌ها، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، بسیار عمیق و گسترده ‌است. شاید نگاه جرداق هم ریشه در همین رویکرد داشته ‌باشد. همین‌طور است. بد نیست نمونه‌ای ذکر کنم. یک بار برای بازدید از موزه و مرکز فرهنگی جبران خلیل جبران که در شمال لبنان قرار دارد و مزار این نویسنده مشهورِ مسیحی هم، آن جاست، رفته ‌بودم. از مسئول موزه پرسیدم که جبران چگونه با امام علی(ع) آشنا شد و او پاسخ داد: ما در لبنان، با امام علی(ع) زندگی می‌کنیم و بلکه به امام علی(ع) سوگند می‌خوریم. بنابراین، نگاه جرج جرداق به امیرمؤمنان(ع) یک نگاه بی‌سابقه در لبنان نبود و در این سرزمین، همه به شخصیت امام علی(ع) مهر می‌ورزند.   درباره آشنایی جرداق با امام علی(ع) و نهج‌البلاغه هم چیزی پرسیدید؟ بله؛ این سوال دوم من از او بود؛ پرسیدم که چگونه با امام علی(ع) و البته کتاب نهج‌البلاغه آشنا شده‌است؟ او روایتی جذاب برایم تعریف کرد که نقل می‌کنم؛ جرداق گفت: من از کودکی ذوق ادبی داشتم و فوق‌العاده به شعر علاقه‌مند بودم. هنگامی که در همان روستای زادگاهم، یعنی «مرجعیون»، جایی در جنوب لبنان، در کلاس پنجم درس می‌خواندم، بسیار پیش می‌آمد که به دلیل احساس ناخوشایند درباره محتوای درس‌ها و این ‌که آن ها را برای خودم قانع‌کننده نمی‌دانستم و نیاز روحی مرا برآورده نمی‌کرد، از مدرسه می‌گریختم و خودم را کنار چشمه روستا می‌رساندم و در آن مکان مصفّا، اشعار «مُتَنّبی» را می‌خواندم (متنبی از شاعران بزرگ عرب است و برخی او را در زبان و ادبیات عربی، با حافظ در زبان و ادبیات فارسی مقایسه می‌کنند). روزی، هنگامی که در کنار چشمه به خواندن شعر مشغول بودم، برادرم فؤاد سر رسید. او خودش شاعر و از ذوق ادبی بسیار بهره‌مند بود. از من پرسید: چرا از مدرسه فرار می‌کنی؟ برایش توضیح دادم که این محتویات درسی، مرا اقناع نمی‌کند و ترجیح می‌دهم این کتاب را بخوانم که برایم جذاب است و روحم را سیراب می‌کند. فواد پرسید: چه کتابی می‌خوانی؟ به او گفتم: متنّبی! نگاهی به کتابم انداخت و گفت: اگر می‌خواهی بفهمی ادبیات چیست و ذوق ادبی کدام است، متنبی هم کارت را راه نمی‌اندازد، برو    و نهج‌البلاغه بخوان. در واقع برادرم بود که مرا با نهج‌البلاغه آشنا کرد و باعث شد همه عمرم را صرف آن کنم. نهج‌البلاغه نثر بود، اما آن را از هر نظمی فراتر یافتم؛ متنی بود پر از محتوا که نظیر آن را در هیچ اثر ادبی دیگری نمی‌شد یافت. به این ترتیب، نهج‌البلاغه دوست و همنشین من شد و تا امروز، بیش از 300 بار آن را از ابتدا تا انتها خوانده و بیش از هر متن دیگری از آن بهره برده‌ام.   فکر می‌کنم که مطالعات جانبی جرداق هم مزید بر علت شد تا او بیشتر و بهتر مفاهیم عالی موجود در نهج‌البلاغه را دریابد. جرداق مطالعاتی در زمینه حقوق و فلسفه داشت. می‌دانید که زبان دوم مورد استفاده در لبنان، فرانسوی است. جرداق با این زبان آشنایی داشت و شخصیت‌هایی مانند مونتسکیو را می‌شناخت و از تاریخ انقلاب کبیر فرانسه و اتفاقات مربوط به آن مطلع بود. کارش در کتاب «امام علی(ع)، صدای عدالت انسانی» یک پژوهش تطبیقی هم هست و او همه‌ جا توانسته برتری نهج‌البلاغه و آموزه‌های آن را با دقت گزارش کند.   قبل از شروع جلسه گفت‌وگو، فرمودید که از جرداق درباره استفاده از منابع شیعه، برای نوشتن کتابش پرسیدید و او هم جواب عجیبی به شما داد.  همین‌طور است. از او پرسیدم که شما به عنوان یک شخصیت علمی و پژوهشگر، تا چه اندازه از منابع شیعی برای تدوین و نگارش کتاب تان بهره برده‌اید؟ جرداق بلافاصله جواب داد: هیچ! من یکه خوردم. برایم عجیب و غیرقابل قبول بود. با توجه به سوابق مطالعاتی‌ام، جسارت کردم و گفتم: شیعیان و به خصوص ایرانیان درباره امام علی(ع) کتاب‌های زیاد و مفیدی نوشته‌اند. خوب بود آن ها را هم می‌دیدید. جرداق گفت: تو از من پرسیدی چقدر از این کتاب‌ها برای نوشتن اثرم استفاده کرده‌ام، نپرسیدی که آن ها را خوانده‌ام یا نه! من همه این آثاری را که می‌گویی، خوانده‌ام، اما نتوانستم از آن ها برای تدوین کتابم استفاده کنم. از او علت را سوال کردم و جرداق، سخنی گفت که به نظر من، حرف درستی است و باید برای همه ما، به عنوان یک درس مهم تلقی شود. او گفت: مطالبی که دانشمندان و شخصیت‌های شیعه درباره امام علی(ع) نوشته‌اند، عموماً حول بحث حق آن ‌حضرت در خلافت و جانشینی پیامبر اکرم(ص) دور می‌زد؛ مانند آن چیزی که در کتاب «الفین» (اثر علامه حلّی) می‌بینیم و البته هم گفته و هم اثبات کرده‌اید که خلافت، حق امام علی(ع) بود و از او گرفته شد ولی به اعتقاد من، محدود کردن شخصیت امام علی(ع) در این‌ که صرفاً خلیفه پیامبر است، نوعی جفا در حق اوست. امام علی(ع) ابعاد وجودی مختلفی دارد؛ او مولی‌الموحدین است، یک الگوی بی‌مانند اخلاقی است، یک موعظه‌گر بی‌همتاست و خطیبی بسیار توانمند است و در این ویژگی‌ها نمی‌توان تردید کرد. صحبت‌های جرداق درست بود. شاید ما نتوانیم برخی از این برتری‌ها را درست درک کنیم ...   مثلاً کدام یک را؟ همین بحث مربوط به بلاغت امام علی(ع)؛ برای ما که شاید چندان با زبان عربی و ظرافت‌های آن آشنا نباشیم، درک بلاغت امام(ع) کار ساده‌ای نیست؛ اما شخصیت‌هایی مانند جرداق که با زبان عربی آشنایی خوب و نسبتاً کاملی دارند، این بُعد از ویژگی‌های خاص امیرمؤمنان(ع) را کاملاً درک می‌کنند. توجه به مطلبی که جرداق بیان کرد، به نظر من برای همه ما که ادعای دوستی امیرمؤمنان(ع) را داریم ضروری است. ما نباید صرفاً یک جنبه از شخصیت آن ‌حضرت را محل توجه قرار دهیم و از بقیه ابعاد وجود مقدس و الهی امام(ع) غافل شویم. جرداق همه منابع را بررسی کرده ‌بود، حتی منابع فرانسوی را. موضوع دیگری که جا دارد این‌جا به آن اشاره کنم، مسئله تلاش ما برای انتقال تحقیقات و نوشتارهای مان به دیگران است؛ ما چقدر توانسته‌ایم آن‌چه را که به دست آورده‌ایم   با زبان مناسب در اختیار مخاطبان دیگر زبان‌ها قرار دهیم؟ این ضعف ما در آشنایی و ترجمه آثار به دیگر زبان‌ها و به خصوص زبان عربی، باعث می‌شود که حتی اگر کاری در ابعاد دیگر هم انجام بدهیم، چندان به چشم نیاید و اثر لازم را نگذارد. امروزه فعالیت‌های خوبی برای شناخت بهتر و بیشتر امام علی(ع) آغاز شده‌است؛ بنیادهای متعددی تحت عنوان نهج‌البلاغه شکل گرفته و تفاسیر خوبی از این کتاب نگارش یافته یا در دست نگارش است. باید حواسمان به موضوع انتقال این دستاوردها هم باشد و این، موضوع مهمی است.   موضوعی که اشاره کردید، موضوع دارای اهمیتی است. باید به بحث آشنایی با زبان‌های دیگر و ترجمه دقیق آثار توجه بیشتری داشته ‌باشیم. همین ترجمه مطلوب کتاب جرداق، نقش مهمی در آشنایی ما با او داشت و کارش روی همه ایرانی‌های علاقه‌مند به اهل‌بیت(ع) تأثیرگذار بود. به موضوع ترجمه اشاره کردید؛ مسئله مهم دیگری که با جرداق مطرح کردم، همین کار ترجمه کتاب «امام علی(ع)، صدای عدالت انسانی» به زبان فارسی بود که چند بار هم به زبان فارسی ترجمه شده‌است. به او گفتم که آیا از این اقدام راضی است و جوابی که داد، واقعاً قابل توجه و تأمل بود. جرداق گفت: من از اصل کار خوشحالم و بلکه ضروری بود که این کار انجام شود؛ اما لازمه انجام این کار، توجه به چارچوب‌های علمی و قانونی است. چارچوب علمی و قانونی هم مستلزم این است که اولاً از من کسب اجازه شود. از من برای ترجمه کارم اجازه بگیرند. این حق من است که درباره مترجم کارم نظر بدهم و این کار در ترجمه کتاب من به زبان فارسی، اتفاق نیفتاد. ثانیاً بحث مالی این اقدام است؛ بالاخره من هم  حقوقی درباره اثرم دارم و در این اقدام، یعنی ترجمه کار به زبان فارسی، این حقوق مورد توجه قرار نگرفت. به نظر من، جرج جرداق در هر دو زمینه حق داشت؛ قطعاً کسانی که در ایران، با توجه به فضای فرهنگی آن، اقدام به ترجمه کتاب کرده‌ بودند، نیت خوبی داشتند. آن ها با کمترین چشمداشت به دنبال خدمت کردن بودند؛ اما این مسئله نمی‌تواند حق مؤلف را زیر سوال ببرد. بالاخره کار تحقیقی انجام شده و او در این زمینه صاحب حق است. من پیش از آن‌ که به مأموریت لبنان بروم، شروع به ترجمه کتابی از استاد «حسن الزین» درباره حکومت امام علی(ع) کردم؛ ترجمه ناتمام ماند و من در لبنان، متوجه شدم که حسن الزین زنده‌است؛ با خودم گفتم نزد او بروم و از وی اجازه بگیرم. به منزل حسن الزین رفتم و بعد از صحبت‌هایی، موضوع اجازه ترجمه را مطرح کردم. گفت: حق من چه می‌شود؟! من گفتم: بنده حاضرم تمام حق و حقوقی را که بابت این کتاب دریافت می‌کنم – در آن زمان حدود 10 یا 11 درصد مبلغ پشت جلد را برای مؤلف یا مترجم در نظر می‌گرفتند و به وی پرداخت می‌کردند – تقدیم شما کنم. حسن الزین پرسید: این مبلغ چقدر می‌شود؟ کمی حساب و کتاب کردم و با در نظر گرفتن نرخ آن روز دلار گفتم: 100 دلار! حسن‌ الزین خندید و گفت: حقوق این خدمتکاری که در خانه من کار می‌کند، ماهی 150 دلار است! نیازی به پرداخت حق ترجمه نیست، شما کتاب را ترجمه کنید. من به شما اجازه می‌دهم! به هر حال، نکته‌ای که جرج جرداق مطرح کرد، نکته و توقع مهم و درستی بود. من در امور چاپ و نشر هم فعالیت‌هایی داشتم و رنج او را کاملاً درک می‌کردم. این روزها متأسفانه، برخی می‌آیند و از کتاب تصویر تهیه و در فضای مجازی منتشر می‌کنند و گمان شان این است که در حال خدمت به فرهنگ هستند! نمی‌دانند که چه ضربه مهلکی به صنعت نشر و حق و حقوق نویسندگان، مترجمان و مؤلفان وارد می‌شود. به هر حال، به اجمال قول دادم که برای احقاق حق جرج جرداق کاری بکنم و از او جدا شدم. یکی دو روز بعد، موضوع را با رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت مطرح کردم؛ ایشان هم که جرداق را می‌شناخت و با او آشنا بود، قول داد که در این زمینه کاری انجام دهد. یک سال بعد، به همت رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی در بیروت و تعدادی از مؤسسات فرهنگی لبنان، مراسم بزرگداشتی برای جرج جرداق در محل «هتل ماریوت» بیروت برگزار و از وی تقدیر شد. آن مرحوم در همان جلسه، از من بابت این اقدام تشکر کرد؛ اما من عرض کردم که این کار تکلیفی بود که باید به آن عمل می‌شد.