خرده فرهنگ‌های مینیاتوری

 همیشه در حلقه آدم‌های اطراف‌مان، کسانی بوده‌اند که متفاوت می‌دیده‌اند، می‌ساخته‌اند و زندگی می‌کرده‌اند. مینیاتوریست‌های ایرانی جزو همان کسانی هستند که نگاه‌شان با معمولی‌ها فرق داشته است. آن‌ها برای ترسیم یک مینیاتور شبیه یک فیلم‌ساز صحنه‌ای تدارک می‌دیدند که در آن قاب مشخص است، اکسسوار و جزئیات روی صحنه بیداد می‌کند، گریمور کار خودش را به خوبی انجام می‌دهد و بعد هم نور، صدا و حرکت! مینیاتور کوتاه شده واژه فرانسوی «مینی‌موم ناتورال» و برابر با جهان کوچک است و بعدها در ایران جای خودش را به کلمه فارسی «نگارگری» داد و ما هم بعد از این، مطابق این قاعده عمل می‌کنیم. نگارگری در ایران به پیش از ظهور اسلام برمی‌گردد. این هنر در هر دوره افت‌و‌خیزهایی‌ داشت و مکتب‌های مختلفی مانند شیراز، هرات، تبریز، قزوین و اصفهان با ویژگی‌های خاص در هر کدام از این بازه‌ها شکل ‌گرفت. در این مطلب سراغ نگاره‌هایی رفتیم که هر کدام روایتگر سنت و آیین هستند یا نشانی از خرده فرهنگ‌های ایرانی دارند.
گرمابه و گلستان و آرایشگاه!
نگارگرهای ایرانی هر مکانی که فکرش را بکنید، پیش چشم‌تان می‌گذارند. آن‌ها مثل یک معمار همه ظرافت‌های طراحی معماری حمام را درنظر گرفته و به تصویر درآورده‌اند. این نگاره یکی از انواع مختلف گرمابه در نگارگری‌های ایرانی است که تمام آن‌چه را در داخل گرمابه اتفاق می‌افتد، به نمایش می‌گذارد. در سمت راست فردی نشسته است و به نظر می‌رسد امور مربوط به دخل حمام را انجام‌ می‌دهد. این گرمابه‌ها گرمخانه‌ای هم داشته‌اند که لنگ‌ها را در بالاترین قسمت آویزان می‌کردند تا زودتر خشک‌ شود. البته پیشتر آرایشگرها و به اصطلاح سلمانی‌ها هم در گرمابه حضور داشته‌ و مو می‌تراشیده‌اند. این نگاره «گرمابه رفتن هارون الرشید» اثر کمال‌الدین بهزاد در مکتب هرات است.
سرگرمی با چترنگ
یکی از قدیمی‌ترین نشانی های شطرنج در ایران به کتاب «کارنامه اردشیر بابکان» می‌رسد. در این کتاب آمده است: «اردشیر به فر خدای در چوگان، سواری، چترنگ(همان شطرنج) و شکار برتری یافت.» هندی‌ها ادعا می‌کنند که شطرنج را به همه جای دنیا صادر کرده‌اند، ولی شطرنج یکی از پرتکرارترین بازی‌هایی‌ است که می توان در نگارگری‌های ایرانی آن را دید؛ از نگاره رقابت بوذرجمهر(بزرگمهر) و پادشاه هند تا صحنه بازی شطرنج در دیوان شمس. مینیاتوری که می‌بینید صحنه بازی شطرنج در «هفت اورنگ» جامی است که دو نفر مشغول بازی و یک نفر مشغول تماشاست و هنوز چند مهره سفید و سیاه در صفحه بازی وجود دارد. این نگاره در موزه «فریر» واشنگتن نگهداری می‌شود.
ساخت‌وساز
به‌ سبک آن روزها

این ساختمان نیمه‌کاره، بنای تکمیل‌ نشده کاخ خورنق در عراق کنونی‌ است. نعمان یکم دستور ساخت این کاخ را به معماری به نام «سنمار» داد تا در آن از یزدگرد اول ساسانی پذیرایی‌ کند.
در این قاب 21نفر در موقعیت‌های مختلف مشغول بنایی و کار هستند؛ 7 نفر بالای ساختمان و 14 نفر پایین. سنمار این کاخ را چنان ساخته‌ بود که در ساعات مختلف رنگ عوض می‌کرد. همان‌طور که نظامی درباره مصالح و ویژگی های این کاخ می‌گوید: «صقلش از مالش سریشم و شیر/ گشته آیینه‌وار عکس پذیر/ در شبانروزی از شتاب و درنگ/ چون عروسان برآمدی به سه رنگ/ یافتی از سه رنگ ناوردی/ ازرقی و سپیدی و زردی» هرچند نعمان برای این که سنمار کاخی شبیه یا بهتر از «خورنق» برای دیگران نسازد او را از بالای کاخ به پایین پرتاب‌ کرد و به همین دلیل «پاداش سنمار» در عربی به یک کنایه تبدیل شده ‌است.
این نگاره را کمال‌الدین بهزاد برای کتاب خمسه نظامی کشیده‌ است.


مروارید و جواهر پاشی
«طبق های زر از زر و درم پر/ طبق های دگر از گوهر و در/ گهرریزان بر او صاحب نثاران/ چو بر طرف چمن بر غنچه باران/ ز بس کف ها زر و گوهر فشان شد/ عماری در زر و گوهر نشان شد/ همه صف ها کشیده میل در میل/ نثار افشان گذشتند از لب نیل» این روایت جامی از لحظه ورود زلیخا به مصر است. جامی در این نگاره از یوسف و زلیخا در دفتر دوم «هفت اورنگ» از یک رسم ایرانی می‌گوید که در آن وقتی داماد سوار بر اسبی سپید به عروسش نزدیک می‌شود دیس طلایی را از همراهانش می‌گیرد تا هنگامی که به پشت‌سر برمی‌گردد، یک سنت کهن ایرانی را که در جشن عروسی طلا، نقره، مروارید و جواهر می‌پاشند، اجرا کنند. یوسف و زلیخا یک منظومه عاشقانه بر اساس قصه‌های قرآنی به نظم درآمده است، اما در آن همه‌چیز موبه‌موی اصل پیش نمی‌رود. طبق این داستان، زلیخا تصور می‌کرد عزیزمصر، مرد دلخواه و آرمانی اوست و به درخواست پدر برای ازدواج عازم مصر می‌شود. این نگاره منسوب به محمد سبزواری است.
سِیر تعجب‌شناسی
«انگشت به دهان گرفتن/ماندن» اصطلاحی‌ است که آن را از شدت تعجب در کاری به زبان می‌آوریم. نگارگران ایرانی برای نشان دادن تعجب زیاد افراد در آثارشان از همین اصطلاح‌های کوچک استفاده می‌کردند تا هر نگاره به یک سکانس درجه یک تبدیل ‌شود. تصویری‌شدن این نشانه‌ ها و اصطلاح‌ها کمک زیادی به فهم و تکمیل این پروژه‌های هنری می‌کرد. نمونه‌ نگارگری‌های انگشت به دهان گرفتن در نسخه‌های زیادی از دوره صفوی مشاهده می شود. در این دوره، تصویرگران به دنبال موضوعات محیرالعقولی در ادبیات فارسی بودند تا هم برای مخاطب جذاب و هم تاکیدی بر موضوع شگفت‌انگیز نگاره باشد. تصویری که می‌بینید بخشی از نگاره «توکل‌کردن و اسب در آب راندن کیخسرو، فرنگیس و گیو» از شاهنامه طهماسبی‌ است.
هرجا که تویی تفرج آن‌جا
بزم یکی از سنت‌های ایران کهن است که در نگارگری‌های ایرانی بسیار تکرار شده، اما تکراری نشده ‌است. هر نگارگر به فراخور این که بزم در کجا و چه زمانی اتفاق می‌افتاده ‌است با قدرت خیال خود آن را دقیق و هنرمندانه به تصویر درمی‌آورده است آن‌طور که تزئینات و ریزه‌کاری‌های این آثار، اکنون کدهای مهمی درباره معماری، آداب و پوشش و جغرافیای هر منطقه به پژوهشگران می‌دهد. سازها یکی از کدهای مهم بزم‌های شاهانه هستند. این تصویر بخشی از نگاره «تاج‌گذاری منوچهر» از تصاویر شاهنامه شاه تهماسب است که در آن دو نوازنده نی در جلوی خود کیسه یا قابی دارند که داخل آن دو نی دیگر نیز وجود دارد. سنتی که هنوز بین نی‌نوازان پابرجاست. نگاره‌ای در «هشت بهشت» اصفهان نیز وجود دارد که زنی را در حال نواختن سنتور نشان می‌دهد که قدمت این ساز به دوره صفوی برمی‌گردد.
داغ عشق ‌زدن بر دست
شیوه دلدادگی و نشان دادن علاقه در گذشته با امروز متفاوت بوده ‌است. گاهی مانند فرهاد، تیشه برمی‌داشتند و شروع به کندن بیستون می‌کردند، گاهی هم دست خود را داغ‌ می‌زدند تا عشق‌ خود را به معشوق‌شان ثابت ‌کنند. «داغ عشق زدن» رسمی بوده ‌است که عشاق در ایران کهن برای نشان‌ دادن وفا و صداقت خود در عشق، پیرو آن بودند. آن‌ها طبق این رسم بر دست یکدیگر علامت‌هایی مشابه را داغ می‌کردند؛ شبیه آن‌چه در این نگارگری می‌بینیم. این نقاشی «میرافضل تونی» روایتگر رواج داغ عشق در میان مردم است. «تونی»، یکی از چیره‌دست‌ترین نگارگران ترسیم نقش های بزم، رزم و تصاویر عاشقانه بوده‌ است.
منابع: پرتال جامع علوم‌انسانی، مقاله تاملی در مینیاتور ایرانی، پژوهش فضاهای معماری و شهری در مینیاتور ایرانی و ...