جامعه ظرفیت بحران‌های بیشتر را ندارد

غلامرضا  ظریفیان
بخش قابل توجهي از مردم از وضعيت موجودناراضي هستند بنايراين مي‌توان به اين نتيجه رسيد که حاکميت در برآورده کردن مطالبات عمومي شکست خورده است که مهمترين و عاجل‌ترين آنها مشکلات معيشتي است. يعني مردمي که گرفتارند و حتي براي تاًمين مايحتاج ابتدايي هم محدوديت زيادي دارند، ندانم‌کاري و اتخاذِ تصميم‌هاي نابه‌جا توسط نظام حکمراني را دليل تنگناهاي مالي خود مي‌دانند و معتقدند سيستم به آنها بي توجه است.
بين نگاهِ مردم و حاکميت به «شرايطِ مطلوب» فاصله‌‌اي جدي است. در واقع نظام تصميم‌گيري خودش را بي‌تقصير و عامل بروز بحران‌ها را در تحرکات بيگانگان مي بيند. اما يافته‌هاي علمي و برداشتِ افکار عمومي در عينِ ناديده نگرفتن اثرات مخرب بدخواهان خارجي، ريشهِ بحران‌ها را در شيوه و نوع تصميم‌گيري حکمراني مي‌بيند. در بحث مهم «سبک زندگي» زندگي بين آنچه مدنظر حکمرانان است، با تشخيص افکار عمومي و البته قشر جوان بسيار متفاوت است. همچنين در تدبير سياسي، تصميم‌گيران معقتد هستند، همين روش فعلي که در جامعه رخ مي‌دهد، تبلور و تجلي مردم‌سالاري واقعي است. اما در نگاه کساني که نظام حکمراني را با نقد‌هاي زيادي مواجه  مي‌کنند، فاصله‌اي بسيار بسيار جدي مشاهده مي‌شود و بخش قابل توجهي از مردم «مردم‌سالاري» موجود را ناکافي مي‌دانند. در اينکه همه کشور‌ها دشمناني را به عنوان بدخواه تحمل مي‌کنند، شکي نيست.
درباره جمهوري اسلامي اگر قرار بر نگاه واقع‌بينانه باشد، آمريکا، اروپايي‌ها و حتي بعضي از همسايه‌هاي عربي ضديت با ايران را در دستور کارشان قرار مي‌دهند که اينجا هم تفاوت عقيده‌اي روبرو هستيم. گروهي مي‌گويند، هم مي‌توانيم با ظلم و ستم و دشمنيِ دشمنان مرزي را تعيين کنيم و هم مي‌توانيم با تعلق و تدبير در مواجههِ با نظام بين‌الملل بخشي از جامعه جهاني را همراه خود ببينيم. اما سيستم نحوه‌اي را دنبال مي‌کند که ما را در ستيزي دائمي با جهان قرار داده است که اين، تهديد‌ها و تحديد‌هايي جدي را به کشور و مردم تحميل کرده است تا اين ذهنيت «ايران سِتمديده است» در نظام تصميم‌گيري بين‌المللي و افکار عمومي جهان کمرنگ شود و با اجماعي جهاني روبرو شويم که بايد گفت، بخش قابل توجهي از اين به نوع نگاه و کنش ما در عرصه بين‌المللي ربط دارد. 


فاصله نگاه افکار عمومي با حاکميت پديده‌اي بسيار ملموس است. البته نمي‌توان از جانب همهِ مردم حرف زد. اما با رصدي سطحي مي‌توان به ميزان نارضايتي دانشگاهي‌ها، ورزشکاران، هنرمندان، بخش رسانه، جامعه فرهنگي و کارگران و به ويژه نسل جوان نارضايتي‌هايي جدي‌اي را مطرح کرده و شيوه تصميم‌گيري و اجرايي را قبول ندارند، اشاره کرد که گپ و فاصله‌اي جدي با مديران دارند. حاصل اين چيزي جز اين نيست که «اعتماد عمومي» که مهمترين سرمايه هر نظامي است، به شدت آسيب ديده است که تبعاتِ اين آسيب را در عرصه مشارکت سياسي مشاهده‌مي‌کنيم.
 با اين توضيح که به ميزان محروم شدن از اعتماد عمومي، به همان ميزان هم در مسائل داخلي و هم در مباحث بين‌المللي ضربه پذير مي‌شويم. همچنين تلقي بخشي از جامعه اين است که نظام حکمراني اعتماد عمومي را از اولويت‌هاي خود نمي‌داند و به اين مساًله که اعتماد مي‌تواند، قوام‌بخش اعتماد اجتماعي را محقق کند. اين بي‌توجهي که گزارش‌هاي صداوسيما و حتي دستگاه‌هاي اطلاعتي و امنيتي نشان مي‌دهد، آسيب عدم اعتماد اجتماعي تا چه ميزان مي‌تواند مخاطره ايجاد کند.
‌اي کاش نمايندگان رسمي حاکميت به هشدار‌هاي دلسوزان توجه کنند تا کشور و مردم بيشتر از اين متحمل هزينه نشوند. در پايان اين تاًکيد را لازم مي‌دانم که جامعه ظرفيت بحران‌هاي بيشتر را ندارد و اگر نظام حکمراني به فکر تجديدنظر در برخي از رفتار‌ها نيفتد، با گره‌هاي کور و بازنشدني روبرو خواهيم شد.