ارومیه وخزر،همسنگ جزایر سه‌گانه ایرانی

این روزها، خبرهایی که از عواقب ناگوار و روند هموار تغییرات اقلیمی در نقاط مختلف کشور به سمع و نظر می رسد، آن قدر شکیب سوز و تاب رُباست که حتی برخی ترجیح می دهند دست اصلاح و تغییر مشی  از دامان محیط زیست بشویند و فارغ دلانه، به سایر عرصه ها بپردازند. از این 2 نکته خطیر غافل نیستیم که در مواردی، رسانه های معاند از رهگذر بحران های زیست محیطی، بُن جان و ژرفای «امید» را هدف قرار می دهند تا آرام و قرار عموم مردم را درباره آینده کشور دستخوش تلاطم کنند و از دیگر سو،بروز بعضی معضلات، نه با سرانگشت تهران، بلکه در پی زیاده خواهی ها و «حق» ناشناسی های کابل، آنکارا و ... رقم می خورد.  با این همه، چشم فروبستن از فرونشست ها بالاخص در فلات مرکزی ایران، وضعیت احتضارگونه دریاچه ارومیه، کاهش تراز آب دریای خزر، قشون کشی گستاخانه ریزگردها و ... حتی توان پاک کردن بخشی از صورت مسئله را ندارد و اینک هنگام تدبیر و تغییر راهبردها و راهکارهاست. در این موضع، گرچه برخی دگرگونی های زیست محیطی، هولناک به چشم می آیند اما به حکم عدل خواندن ظلم علی السویه، باید شوربختانه اذعان کرد که در برهه کنونی، امواج تغییرات اقلیمی هم آتش به جان قاره سبز افکنده و هم دمای بالای 40 درجه را به پدیده ای معمول در مناطقی از غرب آسیا بدل کرده است. از همین رو، نه فقط دولتمردان در تهران، بلکه در پایتخت های اروپایی نیز، حاکمان فعلی و احزاب رقیب باید طرحی نو در سپهر مقولات اقلیمی دراندازند. طبعا مواجهه بخردانه با موج سهمگین تغییرات اقلیمی، مطالبه‌ای صرف از حاکمیت ها نیست و ملت ها نیز باید فعالانه و مسئولانه وارد صفوف این مصاف تمام عیار شوند. در این مرتبه، برانگیختن دواعی و عزم های آحاد یک ملت، پیشران سازگاری با تغییرات اقلیمی و گاه، مهار و کنترل آن است. در مقیاس جامعه ایرانی، با عنایت به شورانگیزی هر آن چه ناظر و مرتبط به عِرق ملی است، می بایست هرکدام از عناصر آب، هوا، خاک، جنگل و ... بسان یک سرمایه ملی، تلقی و تبلیغ شود. برپایه این گفتمان که نقطه عزیمت همبستگی ملی برای رویارویی با تغییرات اقلیمی است، در بوته مخاطره افتادن هرکدام از عناصر مذکور (آب، هوا، خاک و ...) می تواند هم تراز و هم عنان با نقض تمامیت ارضی به شمار آید؛ از آن رو که همچون دشمن بیگانه، تغییرات اقلیمی می تواند با تحمیل رویدادی جنگ گونه، توان مقاومت را از برخی متوطنان و ساکنان برباید و آن ها را مجبور به ترک خانه و کاشانه خویش کند. آن چه به تازگی و پس از جفای روسی، در میان مردم و مسئولان رخ داد و بر تعلق جاودانه جزایر سه گانه به ایران  تاکیدی پُرطنین در پی آورد، می تواند در قبال دیگر سرمایه های ملی نیز، تکرار و بازتولید شود. تنها با هم افزایی دولت و ملت و تدابیر کلان است که می توان به کُند کردن تیغ تغییرات اقلیمی چشم امید داشت.   بی گمان، این تعابیر رهبر معظم انقلاب که در سال های اخیر، پُرتکرارتر از قبل شده، راه را بر هرگونه تغافل، مسامحه و تعلل در پاسداشت محیط زیست مسدود می کند:  «این را باید همه توجه داشته باشیم که مسئله محیط زیست یک مسئله تشریفاتی و تزیینی نیست؛ بعضی خیال می کنند مسئله محیط زیست یک مسئله تزیینی است و در حاشیه کارهای بعد و در درجه دوم کارهای اساسی کشور است؛ این جور نیست. حفظ محیط زیست جزو اساسی ترین و لازم ترین کارهای کشور و موسسات  کشور است.  یکی از کارهای جدی حفاظت از محیط زیست، مسئله آب و خاک است. خیلی ها غافل هستند از این که آب و خاک دو ثروت عظیم ملی است، دو ذخیره حیاتی همه ملت هاست در همه کشورهای عالم؛ نباید با این ها مسرفانه برخورد کرد و نباید خاک را تخریب و نابود کرد. بنابراین، رفتار مسرفانه با آب و خاک مطمئنا ضربه به منافع ملی است. البته سیاست ها و روش های فراوانی وجود دارد برای استفاده بهینه از آب و استفاده بهینه از خاک؛ این ها معلوم است برای اهلش؛ کسانی که در این زمینه سررشته دارند بایستی مسئولین را هدایت کنند؛ کمک کنند و مسئولین به این مسئله توجه کنند.» (بخشی از بیانات به مناسبت روز درختکاری و هفته منابع طبیعی -1400.12.15) با آن چه ذکرش رفت، اگر حفظ و حراست از سرمایه های آبی و خاکی درون مرزهای ایران را معادل و هم سنگ پاسداری از مرز های آبی و خاکی کشور برشماریم و به ارومیه و خزر هم، ارج و اعتباری هم ارز جزایر سه گانه ایرانی، ارزانی کنیم، آیا نسل های آینده این مرز و بوم، زبان به ستایش نیاکان فرزانه خود ، نخواهند گشود؟