تعرض به زندگي آيندگان

احداث سد خرسان ۳ نشاني است از اصرار به تخريب طبيعت و محيط زيست ايران براي دستيابي به سودي اندك و كوتاه‌مدت و ادامه توسعه‌اي ظاهري و در تضاد با اقليم و زيست‌بوم ايران. معمولا پروژه‌هايي كه بدون استعلام از سازمان حفاظت محيط زيست و منابع طبيعي در دستور كار اجرا قرار مي‌گيرند به فجايعي عميق‌تر ختم مي‌شوند، اين يكي اساسا فاقد تاييديه‌هاي لازم براي شروع كار است. البته نمونه‌هاي فراواني مانند پتروشيمي ميانكاله وجود دارند كه دستگاه اجرايي با وجود مخالفت رسمي و رسانه‌اي دستگاه‌هاي مرجع بررسي، به دليل حمايت نهادها و افراد خاص از پروژه، مجوز تاسيس و احداث و بهره‌برداري را صادر كرده است.
از اين دست كارهاي به اصطلاح «عمراني» كه بيشتر جنبه راضي كردن عده‌اي از مردم و البته سياه كردن فهرست براي نشان دادن به بالادستي‌ها و تضمين آينده را دارد، فراوان اجرا شده و مي‌شوند. بسياري از اين پروژه‌ها منجر به تغييرات غير قابل برگشتي در طبيعت ايران شده و به روند انقراض گونه‌هاي گياهي و جانوري و نابودي جنگل‌ها و مراتع ايران انجاميده‌اند. 
آنچه در اين سال‌ها به سياست «انتقال آب بين حوضه‌اي» اطلاق مي‌شود، مجموعه‌اي از تصميم‌گيري‌هايي است كه نه تنها تبعات زيست محيطي دارد، بلكه تاثيرات امنيتي درازمدتي نيز خواهد گذاشت. 
اختلاف بين مردم مناطق مبدا و مقصد انتقال آب در مواردی سبب بروز درگيري‌ها و به وجود آمدن كينه و دشمني بين اقوام ايراني شده است. پديده‌اي كه در تاريخ ايران بسيار كم نظير است. آنچه بين استان‌هاي اصفهان و يزد گذشت، نمونه‌اي است از اين اتفاقات. در طول تاريخ ايران، ما هرگز شاهد درگيري‌هاي قومي نبوده‌ايم. در طول قرن‌ها اقوام ايراني در صلح و صفا و يكرنگي با حفظ سنت‌ها و فرهنگ بومي خودشان در كنار هم زيسته بودند. انتقال آب ميان حوضه‌اي، نه تنها راه‌حل نيست، بلكه مسكني ضعيف با آثار و عوارضي عميق و بلندمدت است كه اساس مناسبات متوازن تاريخي و طبيعي را دگرگون مي‌كند بي‌آنكه كسي بتواند يا بخواهد تبعات آن را مديريت كند. چنانكه اعتراض‌هاي كشاورزان اصفهان به طرح‌هاي انتقال آب به استان يزد به جايي نرسيد يا پاسخي مستدل دريافت نكرد. مسوولان استان‌هاي مبدا انتقال آب هم با ساخت سدها مخالفتي ندارند، فقط مي‌خواهند آب به دست آمده در راه انتقال اول به مصرف مردم استان برسد و مازاد آن به استان مقصد منتقل شود.


 با آبگيري سد خرسان ۳، ده‌ها روستا و منطقه گردشگري طبيعي و تاريخي به زير آب خواهند رفت. اكوسيستم به دليل تغييرات ناهمگون و ناگهاني دچار مخاطراتي مي‌شود، افزايش دماي هوا رژيم بارش منطقه را تغيير خواهد داد و آسيب جدي به لردگان و ديگر شهرهاي حاشيه اين پروژه وارد مي‌شود. تغييراتي چنين آسيب زننده و مضر كه پيش از اين منجر به تخريب طبيعت شده است را مي‌توانيد در بررسي‌هايي كه در زمينه عوارض احداث سد كارون ۴ گريبانگير منطقه شده بازخواني كنيد. يكي ديگر از تبعات احداث اين سد بدون مطالعه، لطماتي است كه به درختان بلوط زاگرسي منطقه وارد خواهد آمد. اين درختان كه پوشش گياهي و ضد فرسايشي منطقه هستند و نقش مهم طبيعي و زيستي دارند، متاثر از تغييرات آب و هوايي خواهند شد. افزايش رطوبت موجب بيماري‌زايي بلوط‌ها خواهد شد، تغييرات اقليمي و آب و هوايي سبب بروز پديده ريزگردها و كاهش شديد كيفيت هوا خواهد شد كه واضح است چه پيامدهاي مرگباري براي طبيعت خواهد داشت.
آيا ما حق داريم به محيط زيست آيندگاني كه در اين سرزمين زندگي خواهند كرد، تعرض كنيم و منابع آنان را نابود كنيم؟ ما تحت تاثير آموزه‌هاي غلط، نبود آموزش‌هاي لازم در سطوح مختلف تحصيلي و تبليغات عمومي تصور مي‌كنيم آنچه در كشور موجود است متعلق به ماست. واقعيت آن است كه همه آنچه به عنوان ميراث تاريخي و طبيعي ملي ايران به ما رسيده امانتي از گذشتگان بوده كه بايد در شرايطي بهتر به آيندگان تحويل شود.  به ميزان تخريب و پاك‌تراشي و كشاورزي و ويلاسازي در جنگل‌هاي هيركاني غير قابل جايگزين در چند دهه اخير نگاه كنيد. به فجايعي كه بر سر جنگل‌هاي بلوط، مراتع، سفره‌هاي آب زيرزميني رفته بنگريد. با احداث سدهاي مطالعه نشده توسط طرفداران بي‌قيد و شرط توسعه ظاهري، تغييرات اقليمي شديدي را رقم زده‌ايم. فاجعه درياچه اروميه را نبايد دست‌كم گرفت.
ما دشت‌هاي كم آب‌مان را با حفر چاه‌هاي عميق به كشتزارهاي برنج و هندوانه و خربزه تبديل كرديم و با خسارات فراوان آمارهاي صادرات محصولات آب‌بر را بر سر دست گرفتيم و آن را نقطه درخشان كارنامه خود در توسعه صادرات غيرنفتي جا زديم!
ما متاسفانه ايراني خشك و خالي با طبيعتي زخمي به فرزندان‌مان تحويل خواهيم داد. تا چند سال ديگر ممكن است از آهو، جبير ايراني، ماهيان بومي كارون و خليج‌فارس به جز تصويري در كتاب‌ها و فيلم‌هاي مستند نماند.