به کجای این شب‌تیره بیاویزم ابوالفضل بلعمی را؟!

چند شب پیش دانش‌آموز سال ششم دبستان از پدرش پرسید ابوالفضل بلعمی در چه قرنی به دنیا آمده است؟!
این بخشی از تمرین و پرسش‌هایی بود که باید در دفتر خود پاسخ بدهد. اولاً بگویم چه دفتری! نه آن دفتر‌های کاهی شصت‌برگی که برای پدرومادر‌ها یک دنیا خاطره و لذت بود، حتی نه یک دفتر ساده که بتوان مشق‌ها را در آن نوشت، بلکه دفتری که در واقع عین کامل کتاب درسی است و یک مؤسسه آموزشی معروف آن را با قیمت دوبرابر قیمتی که وزارت آموزش‌وپرورش برای کل کتاب‌های درسی می‌گیرد، به فروش می‌رساند؛ و البته نمی‌توان نخرید، چون معلمان به بچه‌ها پیشنهاد می‌کنند کتاب‌های خود را یادگاری نگه دارند و این دفتر‌ها را (که گویی فیلم و زینک را از چاپخانه وزارتخانه گرفته و عین آن را چاپ کرده‌اند) بگیرند و کار مشق و درس را در آن دفتر‌ها انجام دهند!
بازگردیم به جناب بلعمی بزرگوار. پرسشی سخت و بی‌اهمیت و افتضاح بود. مثل پرسش‌های درس علوم که «دو رودخانه مهم جلگه سند را بنویسید». شرم باد بر آن مؤلفان کتاب‌های درسی که سال‌هاست در جایگاه خود اینچنین می‌کنند با نظام تعلیمی ما. برای یک پسربچه ۱۲ ساله که به‌رغم رفت‌و آمد دوماه یک‌بار به اصفهان هنوز زاینده‌رود را از نزدیک ندیده و دستش را در آب زنده‌رود باغ‌کاران نبرده (چون سه دهه است که خشک است)، و نه از کارون باخبر است و نه از سیمینه‌رود و زرینه‌رود و شاید اگر صدسال هم عمر کند، این رود‌ها را نبیند، چرا باید مهم باشد که در پاکستان یا بنگلادش اگر رودخانه‌ای جاری است، چه نام دارد و اگر نتواند این نام‌ها را حفظ کند و پاسخ دهد، عتاب شود؟!
اما جبر مدرسه ایجاب می‌کند که به این پرسش‌ها پاسخ دهیم! گفتم: «بنویس قرن چهارم یا پنجم یا چیزی در آن حدود، چه اهمیتی دارد. مهم آن است که او کتاب تاریخ بلعمی را نوشته که یک کتاب تاریخی و ادبی مهم است». اما بی‌درنگ شک کردم! آخر آن بزرگواری که تاریخ نوشت، ابوالفضل نبود! همان‌طور که به بچه می‌گفتم از معلم و تمامی کادر مدرسه و از وزیر آموزش‌وپرورش و از هر ۱۰ میلیون ایرانی که بپرسی آیا این کتاب را از نزدیک دیده‌اند یا تورقی کرده‌اند، پاسخ بی‌شک منفی خواهد بود، در اینترنت جست‌و‌جویی هم درباره ابوالفضل داستان خود کردم. عجب! این ابوالفضل پدر ابوعلی بوده است که درواقع آن ابوعلی در قرن چهارم کتاب تاریخ طبری را ترجمه کرده و چیز‌هایی هم بر آن افزوده و نام آن را تاریخ بلعمی گذاشته است. اما خود ابوالفضل پدر هم فضایلی داشته و مهم‌ترین فضیلتش هم لابد همین فضیلت پدر یک آقازاده بودن است! و با آنکه شاید خود ابوعلی از گور پدر خودش هم در همان زمان بی‌اطلاع بوده باشد، بچه‌های ما باید هزار سال بعد چیزی را از زمان مرگ او بدانند. نه اینکه دست‌کم متنی یا صفحاتی از آن را بخوانند و با آن ادبیات خاص آشنا شوند.
حتی برای حقیر که گاهی با جست‌و‌جوی زیاد در کتاب‌های الکترونیکی، دیوان شاعری گمنام از قرون سوم و چهارم را می‌یابم و تماماً‌می‌خوانم، پذیرفتنی نبود که دانش‌آموز سال ششم دبستان بداند ابوالفضل یا ابوعلی در چه قرنی به‌دنیا آمده‌اند. هیچ چیز نمی‌توان گفت جز آنکه ما اهالی رسانه و پدرومادر‌ها هنوز از روند دستور رهبری معظم درباره حذف حفظیات و تغییر رویکرد کتاب‌های درسی بی‌اطلاعیم و نمی‌دانیم به کجای این شب تیره بیاویزیم ابوالفضل بلعمی را!