نشانه شناسی نامه اخیر قالیباف

شهرام خادم - چند انتخابات اخیر اعم از ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، خبرگان وشوراها و...روی هم رفته با شکست سنگین اصولگرایان از قشر متوسط شهری رقم خورد. به کار بردن عبارت «قشر متوسط شهری» به جای اصلاح‌طلبان پاسخ کنکاش نامه‌ مهم قالیباف به هواداران است. اصلاح‌طلبان تنها، نمایندگی این قشر را عهده‌دار شدند و صدای مطالبات‌شان را به گوش حاکمیت رساندند. راه پیروزی در انتخابات، به دست گرفتن نبض این قشر تاثیرگذار است. قالیباف، بازنده‌ بزرگ سپهر سیاست، برای جبران شکست‌های پی در پی‌اش به دنبال راهی است تا آبِ رفته را به جوی بازگرداند. پر واضح است اکنون که در قامت تحلیل‌گر برآمده، همان راهِ رفته را می‌رود. اگر او غیر از این را در نامه‌اش به جوانان، توصیه می‌کرد؛ جایِ شگفتی داشت. او علی‌رغم ادعا هنوز در گیرودار انتخابات مانده و فقط، جامه عوض کرده است. در بخشی از نامه آمده است: «...چه عواملی باعث شد که ما این فرصت بزرگ را هم مانند گذشته از دست بدهیم و در عمل اجازه بدهیم با تثبیت مدیریت خسته، بسته و زاویه‌دار با گفتمان انقلاب اسلامی و منافع ملی، زندگیِ جاریِ مردم و آرمان‌هایِ انقلابِ اسلامی چهار سال دیگر در بیم و نگرانی سپری شود؟». در بخش دیگری از نقش مردم چنیین پرسشگری می‌کند: «جایگاه مردم در نواصول‌گرایی چگونه باید باشد؟ آیا ما نیازمند بازگشت به مردم و توجه به مطالبات و نقش آنها در اداره همه امور نیستیم؟ چگونه می‌توان بدون چشم‌پوشی از آرمان‌ها با واقعیتِ تغییرِ سبکِ زندگیِ طبقه متوسط کنار آمد؟». با بررسی نشانه‌شناسانه نوشته‌ قالیباف به سهولت می‌توان تناقض در عزمِ تغییرِ این منش فکری را بر پرده برآویخت. در پرسش اولِ می‌توان دریافت که او هنوز خود را قیمِ مردم می‌داند و صلاح ایشان را بهتر از خودشان تشخیص می‌دهد. از تثبیت مدیریت خسته و زاویه‌دار با منافع ملی می‌گوید؛ حال آن‌که مردم خود به ماندن و ثبات این مدیریت رای داده‌اند. طبیعی است که مردم، روشنفکران و تحول‌خواهان خواسته‌های خویش را بهتر از سردارقالیباف نمایندگی می‌کنند. قالیباف در پرسش بالا از فعلِ «اجازه دادن» استفاده کرده است؛ همین نشان از نگاهِ بالادستی، اقتدارگرایانه و برخورد آمرانه در مواجهه با خواستِ مردم می‌دهد. از نگرانی از آرمان‌های انقلاب سخن گفته و نشان داده که آن آرمان‌ها همان است که او می‌فهمد و نمایندگی می‌کند؛ نه آن‌که انقلابیون اصیل بدان اهتمام ورزیده‌اند. آرمان‌های انقلاب و در راس آن برابری و حقِ آزادی مردم در تعیین سرنوشت خویش بوده است. حقی که از طرف مردم به مسئولین تفویض شده و نه عکسِ آن. چشمه‌ای از احترام به آزادی مردم، پذیرش نمایندگان انتخابی آن‌ها در مسند قدرت است که سردار چنین عزمی نشان نمی‌دهد. قالیباف در پرسش دوم با قیدِ ابهامی ماهیت اصلی خود را نشان داده و اساسِ نقش مردم در اداره امور مملکت را نشانه رفته است. اگر منظور قالیباف برگشت از گذشته است که دست خود را رو کرده و نشان داده پیش از این همان بوده که رقبا گفته‌اند و برای مردم نقش مهمی قایل نبوده است. اگر نفی در پرسش هدف قالیباف بوده که آینده را نشانه گرفته و سخن رسایی را تکرار می‌کند که نیازی به حضور پررنگ و حداکثری مردم در انتخابات نیست. از هر سو بنگری قالیباف عزم تغییر ندارد و همان است که لوله می‌کند و آمرانه مدیریت می‌کند. در ادامه به خود آمده و از کنار آمدن یا نیامدن با قشر عظیم شهرنشینان سخن گفته، همان‌ها که قلب تپنده‌ این مملکت‌اند و هر اراده‌ای برای تغییر از این رهگذر به بار می‌نشیند. «اِهن و تُلپِ» قالیباف در نامه با عباراتی چون آسیب‌شناسی اصول‌گرایی و ضعف‌های ساختاری، عملکردی و رویکردی، هیچ یک درخور التفات نیست چه؛ عزم تغییر از خودِ فرد آغاز و به دیگران سرایت می‌کند. پاسخ این همه عبارت خوش‌آهنگ در نامه کذایی همان است که در ابتدای نوشته آمده است و آن اینکه هر جریانی دلِ قشر متوسطِ شهرنشینِ ایران را به دست آورد و آن را نمایندگی کند؛ بر مسندِ قدرت تکیه خواهد زد. حال، تحلیلِ اجتماعی این قشر و نسبت‌اش با سیاست مجال دیگری می‌طلبد.