يك ‌نفره فيلمسازي مي‌كنم

تينا جلالي 
محمدعلي سجادي فيلمساز شناخته‌شده سينما، مثل بسياري از همكارانش كه امكان فعاليت براي‌شان فراهم نيست، از جريان اصلي سينما دور است و فيلم سينمايي يا سريال نمي‌سازد اما او با روحيه‌اي كه دارد، تسليم اوضاع نمي‌شود و بيكار نمي‌نشيند؛ گاهي نقاشي مي‌كند، گاهي كتاب و فيلمنامه مي‌نويسد و حالا به ساخت انيميشن روي آورده است و اتفاقا نگاه متفاوتي به نقاشي متحرك دارد و كارهاي قابل تاملي در اين حوزه خلق كرده، «بوف كور» و «موش و گربه» عبيدزاكاني جديدترين ساخته‌هاي او در حوزه انيميشن هستند كه در جشنواره‌هاي خارجي به نمايش در مي‌آيند.
با اين حال براي كسي كه سال‌ها در سينما كار كرده، فيلمسازي چيز ديگري است، او مي‌گويد: «عاشق سينما و مخاطبم و همچنان سرپا هستم و دلم مي‌خواهد در سينما كار كنم و فيلم بسازم، اما چه كنم كه فضا براي ساخت فيلم برايم فراهم نيست.» پاي درددل‌هاي اين سينماگر شناخته‌شده نشستيم و درباره مجموعه فعاليت‌هايش و اوضاع سينما با او گفت‌وگو كرديم كه پيش روي شماست.
 


جناب سجادي در ابتدا بفرماييد اين روزها چه مي‌كنيد؟ مدتي مي‌شود كه خبري از اوضاع و احوال شما نيست. چرا؟
پيش از هر چيز بايد بگويم گفت‌وگو در اين شرايط را بيهوده مي‌دانم چرا كه معتقدم صحبت كردن درباره اين وضعيت، زماني ممكن مي‌شود كه فضاي گفت‌و‌گو (ديالوگ) وجود داشته باشد. نه اكنون كه فضا، فضاي تك‌گويي (مونولوگ) است. از سويي مشكل ما ندانستن نيست. چون همگان كم و بيش از آنچه رخ مي‌دهد به واسطه اينترنت و امكانات ديجيتالي در جريان امور هستند. اهل سينما هم همين‌طور. براي همين ترجيح مي‌دهم بيشتر كار كنم.
چه كار مي‌كنيد، نقاشي مي‌كنيد همچنان؟
نقاشي هم مي‌كنم. چهار سري كار آماده دارم از قبل.
چه موضوع‌هايي را اين‌بار كار كرديد؟
اين آثار كه متعلق به دهه 90 ماست نه اين سال‌ها، ارژنگ ماني را كار كردم، نيما و افسانه‌اش، كرونا و... برخي روي چوب و برخي هم روي كاغذ و مقوا. با تكنيك‌هاي مختلف.
پس نمايشگاه برگزار خواهيد كرد؟
اگر شرايطش پيش بيايد حتما. خب گويا همه‌چيز در حالت آونگي است. گويي همه در انتظارند كه به قول شاملو « هوِاي» به لهجه كاشاني، يعني تحولي بشود. دل و دماغي نيست. ولي به هرحال من كارم را كردم.
نوشتن چطور؟ كار جديدي نوشتيد؟
رمان «فردوسي به آفرين» را در بهار 99 آغاز كرونا نوشتم كه درباره زندگي و فردوسي و شاهنامه است. فيلم‌نوشتي هم در دلش هست مربوط به زندگي فردوسي.
چرا چاپش نكرديد؟
چون وقتي ناشري آن را بسيار پسنديد، گفت بايد بعضي چيزهايش را خودمان سانسور كنيم! گفتم به حيرت خب بگذاريد خود مميزان بگويند. گفتند اگر بفرستيم و مميزي بخورد براي ما امتياز منفي محسوب مي‌شود. ناشر ديگري لطف كرد و كتاب را بدون كم و كاست براي مجوز گرفتن ارايه داد، فقط هشت صفحه عنوان مميزي به آن وارد كردند. من هم ترجيح دادم بگذارمش كنار كارهاي ديگرم تا به وقتش.
فيلمنامه‌اش چطور، چرا آن را نساختيد؟
كجا ببرم؟ مگر جايي هست كه بشود فردوسي را كار كرد؟ نهادهاي توليدي كه قبضه نيروهاي نظامي و امنيتي ‌است و ديگران هم كه از اين شرايط زخمي و عاصي‌اند، دل و دماغ اين كارها را ندارند. بيشتر دوست داريم درباره عشق به فردوسي حرف بزنيم يا سلفي بگيريم با تنديسش! بيشتر در دو سوي اين جهان ثنوي (حيدري نعمتي)، گرد چند نام مي‌گرديم و در هر دو سو تيراندازي است و سنگ‌اندازي و فرهنگ به سختي سر بر مي‌آورد. اما من هم به زمان باور دارم.
اما گويا كتاب گفت و شنودتان چاپ شد؟
بله آن‌ور آب! چون اين‌جا هم ناشر وقتي كتاب را ارايه داد بخش‌هايي از گفت‌وگوي من با شاملو را دستور به حذف دادند و من زيربار نرفتم. مي‌خواستم اين مجموعه گفت‌وگوها به صورت دست‌نخورده‌‌اش ثبت شوند.
نكته مهمي كه در مورد فعاليت‌هاي شما وجود دارد اينكه در اين سال‌ها به انيميشن پرداختيد. چطور اين شرايط پيش آمد؟
از همان زمستان 99، در آغاز كرونا، پسرم آي‌پدش را داد به من گفت اين دستگاه نرم‌افزار براي انيميشن دارد. خب مي‌دانست من در اين سال‌ها تقلا مي‌كردم براي كار انيميشن پس سعي كردم كار با آن را بياموزم. يك كار 2 دقيقه‌اي را تست زدم و ساختم و دوباره گويا برگشتم به 13 سالگيم. يعني زماني كه نخستين فيلمم را در كانون پرورش فكري به صورت نقاشي متحرك ساختم. پس از آن طي سه ماه كار شبانه‌روزي فيلم «بستور» را بر اساس داستاني از زنده‌ياد مهرداد بهار، شاهنامه و يادگار زريران ساختم.
اين فيلم به نمايش درآمد؟
در اين‌جا كه نه، كجا نشانش بدهم؟ جشن‌هاي دولتي با شرايط مميزي و... اما در چند جشنواره آن سوي آب به نمايش در آمد.
كار بعدي‌تان بوف كور است كه در سال 1400 ساختيد، چطور شد رفتيد سراغ بوف كور؟
متن مهمي ‌است در ادبيات. از پس از رنگ شب (79) مي‌خواستم بسازمش. حتا فيلم‌نوشتش را هم نوشتم ولي نمي‌شد. نشد. يعني راه نمي‌داد. متني بود و هست كه همه‌ اگر نه، بيشتر مولفه‌هايي را كه در سينما و ادبيات دوست دارم در خودش دارد. رمز و راز، ساختار معمايي و جنايي با رويكرد فلسفي و روانشناختي.
برداشت آزاد از بوف كور كرديد يا نه؟
اين فيلم پس از نمايش «بوف‌نه چندان» (96) كه در سالن ايرانشهر سمندريان اجرا كرديم و فيلم مستند پژوهشي «گزاره‌هايي درباره بوف كور» (1399) كه يكي روايت و تحليل شخصي من از اين اثر درخشان صادق هدايت است، به خود بوف‌: كور پرداخته.
يعني خود متن بوف‌كور است؟
بله. خود متن اصلي است كه تنها فشرده شده. اما تفسير تصويري من است به هرحال.
گويا آن را به تنهايي با همان آي پد كار كرديد؟
بله. فيلمسازي يك‌نفره در بخش تصوير مي‌كنم. اين آرزوي كيارستمي بود. وقتي نمي‌شود يا نمي‌گذارند كار جمعي كني به سمت كشتي يك نفره با خودت مي‌روي! موسيقي‌اش را دوست جوان و با استعداد و خوش‌ذوقم كيارش اعتماد سيفي ساخت كه بسيار برايش زحمت كشيد بدون چشمداشتي. همين‌طور صداسازي آن هم كار دوست ديرينه‌ام بهروز معاونيان است كه با گروهش صميمانه كار كرده.
نمايشش چه شد؟
در چندين فستيوال آن سوي آب‌ها به نمايش در آمد. در فستيوال مونترال جايزه بهترين نقاشي متحرك را از آن خود كرد. بازتابش در همين نمايش‌هاي اين ور و آن ور بسيار خوب بود.
ساخت انيميشن را ادامه داديد؟ يعني انيميشن‌هاي ديگري هم ساختيد؟
بله. فيلم‌هاي كوتاهي ساختم از جمله نقاشي متحركي براساس «موش و گربه» عبيدزاكاني، بر پايه كاريكارتورهاي پرويز شاپور كه همچنان در فستيوال‌هاي مختلف مي‌گردد.
پوستر و اعلاني ديدم در صفحات شخصي شما كه از ساخت فيلم «نگين سياه» كه انيميشن است و گويا ساختار معمايي و جنايي دارد مثل بيشتر فيلم‌هاي‌تان؟
بله. نگين سياه را بر اساس طرحي كه در سال 88 نوشته بودم در سال 98 به صورت فيلم‌نوشت كامل كردم و ساختم. از آن تاريخ هرچه كردم نشد و نگذاشتند كه بسازمش پس در تداوم كار نقاشي متحرك آن را ساختم تا هم ساخته باشمش و هم اين تجربه و نوع را در سينماي انيميشن ايران راه بيندازم احتمالا.
اين فيلم را هم با آي پد ساختيد؟
نه با نرم‌افزارهاي ديگري. توسط دوستان جوانم آشنا شدم و تا حدودي ياد گرفتم تلفيق كردم. چون اين فيلم با بوف‌كور فرق دارد. بايد تا حدودي واقع‌نما مي‌شد.
نوشتيد نخستين فيلم انيميشن معمايي جنايي سينماي ايران است؟
تا آنجايي كه من خبر دارم، چنين است. چون ديدم و مي‌دانم جوانان با استعداد ما تجربه‌هاي زيبا و گاه درخشاني در توليد نقاشي متحرك انجام دادند. متاسفم كه بسياري از اين جوانان با استعداد سرخورده و مايوس مجبور به مهاجرت اجباري شدند.
نمايشش چه مي‌شود؟
مي‌رود كنار دست فيلم‌هاي به نمايش در نيامده مثل «سودابه» كه در سال 97 ساختم.
اين آخرين فيلم سينماي‌تان هست كه به نمايش در نيامده.
بله. متاسفانه شرايطش پيش نيامد. دو سال كه كرونا بود و پس از آن هم شرايط انسان ساخته ما و حالا هم كه اين روزها هر وقت خواستيم اكرانش كنيم گفتند خوب نيست فقط كمدي‌ها كار مي‌كنند!
جناب سجادي در اين فرصت پيش آمده بد نيست از شرايط امروز سينماي ايران صحبت كنيم.
شرايط دردناك سينماي ما - در ادامه شرايط عمومي ما - تراژيك است و از بس تكرار شده و رقت‌انگيز حالا ديگر كمدي از نوع سياه به نظر مي‌آيد. از اين نظر رفتار مسوولان و سياست‌هاشان، كردار و گفتارشان آنقدر تناقض دارد كه بيشتر مواقع كميك مي‌شود. هرچند اوضاع تلخ است. سينماي كمدي دستوري با برخي از اين مسوولاني (كمدين‌ها) كه ظاهر جدي دارند و گاه عبوس و انقلابي به‌شدت همخوان است انگار!
چرا چنين حرفي مي‌زنيد، نبايد فيلم كمدي ساخت؟
چرا اما وقتي از در و ديوارتان اندوه و فشار از همه نوعش مي‌بارد، خنداندن به زور مثل اين است كه لبخند را بر تن زخمي جراحي كنيد.
سياست كلي حائل بر ما كلا چنين است، فقط در حوزه سينما نيست و فرهنگ را در برگرفته است، آقايان بي‌تعارف و رودربايستي اعلام كردند كه بخش اعظمي از كساني كه در حوزه سينما هستند كار نكنند و به اعلام كردند نمي‌گذاريم كار كنيد، اينكه چه شرايطي براي شما پيش بيايد هم اهميتي ندارد وقتي در شرايطي زندگي مي‌كنيم كه نه جان و نه مال و نه روح كسي مهم نيست؛ نمي‌توانيم توقع داشته باشيم كه اتفاق خاصي در سينما بيفتد. سينماي ايران را تقسيم كرده‌اند به دو پاره: يا بايد فيلم كمدي بسازيد يا فيلم تبليغاتي و سفارشي.
در حال حاضر سه، چهار تا آدم دستچين شدند و كار مي‌كنند باقي هم بايد بروند، بميرند اهميتي ندارد، شكلي كه وجود دارد در شرايط فعلي مديراني كه هستند مثل بقيه سطوح سينما براي‌شان مهم باشد كه نيست. فقط با فروش چند فيلم آمار مي‌دهند و ديگر با خيل بيكاران كاري ندارند. اينها ماموريت دارند كه نشان دهند همه‌چيز خوب است و ما چقدر خوشبختيم و ملالي نيست. وقتي مسير كار و هدف اين باشد طبيعتا همه‌چيز توجيه مي‌شود. نه بخش خصوصي وجود دارد، نه شرايط توليد سهل و آسان. همه‌چيز را كنترل كردند و هر حركتي هم بكنيد به هزار و يك اما و اگر متهم مي‌شويد. كساني هم كه مثل آنها فكر نمي‌كنند ممنوع‌الكارند. براي مسوولان اصلا مهم نيست شرايط معيشتي هنرمندان، همانطور كه مي‌بينيد وضعيت مردم را كه چقدر سخت برآنها مي‌گذرد، اعلام مي‌كنند مي‌خواهند سلبريتي درست كنند بازيگر بياورند. همين حرف‌ها نشان مي‌دهد اين رسانه و ابزار را نمي‌شناسند نسبت مسوولان هيچ نسبتي با واقعيت ندارد. كساني كه اين‌ همه فجايع انساني و اقتصادي و اختلاس را نمي‌بينند و همه‌چيز را به تارمويي بند مي‌كنند!
واقعا نمي‌دانم 4000 هزار آدم چگونه امور معيشتي آنها بگذرد؟ حاصلش مي‌شود دق‌مرگي، خودكشي و. .. من يا امثال من 7 سال كار نكردم (اين جدا از خودكاري‌هاي خودم هست) و همانطور كه جوانان كار نمي‌كنند يعني نمي‌توانند. سوار بر قطاري كه با پول نفت همه ايرانيان هست يكه‌تازي مي‌كنند با فشار و گويا اين‌طوري تخم دو زرده كرده‌‌اند انگار!
چرا فيلم‌‌هاي غير كمدي اندكي كه اكران مي‌شوند فروش نمي‌كنند؟
چون مخاطب آن سينما كم و بيش با اين سينما قهر كرده، مي‌بيند با باورهاي او نسبت چنداني ندارد. اينگونه سينما از واقعيت اين مخاطبان عقب مانده. از مشكل حجاب بگيريد تا باقي مسائل. سينماي اجتماعي ما كه بيشتر واقع‌نماست در كنار رسانه‌هاي بسيار روزمدار كه هر دقيقه هنوز اتفاق از دل واقعيت بيرون آمده، نيامده آن را منتشر مي‌كنند بايد به سمت ديگري برود. كشف ساحت‌هاي تازه كه امكان بروز و توليد ندارد مگر در تجربه‌هاي غير رسمي و به اصطلاح زيرزميني!
با در نظر گفتن اين شرايط آيا مي‌خواهيد
كار كنيد؟
طبيعي است چون شغلم اين است و عاشق سينما هستم و مخاطبم. من سينماگرم و همچنان سرپا هستم و دارم كار مي‌كنم، به شهادت كارهايي كه ساختم نشان مي‌دهد كه اين اشتياق در من وجود دارد و در خيلي از همكاران من هم وجود دارد اما چه كنيم كه شرايطش وجود ندارد و نمي‌شود، حتا اگر هم بخواهم كه نمي‌خواهم با ضوابط فعلي كار كنم. يكي دوبار خيز برداشتم كه در يكي از پلتفرم‌‌ها كار كنم آنجا هم فضا جوري است كه يك عده خاصي مي‌توانند كار كنند، ديگر جايي براي كار كردن نمي‌ماند.
آن از سيماي ملي و آن هم از پلتفرم و آن هم از سينما كه دست خودشان است، حلقه را هر چه تنگ‌تر مي‌كنند و به شما امكان نمي‌دهند از هزاران لابيرنت رد شويم چون مي‌دانم بعضي از دوستان با هزار سختي پروانه ساخت دريافت كردند، خب پروانه ساخت دريافت كرديم آنقدر فيلمنامه را قيچي كردند كدام سرمايه‌گذار در اين زمان و شرايط سرمايه‌گذاري كند.
ما همان‌طور كه مي‌دانيد، بخش خصوصي نداريم پس به نظرم اين شرايط به نفع كساني است كه مي‌خواهند از توليد سود ببرند و مفت‌خوري كنند. اين دوستان هم كه براي‌شان اصلا مهم نيست، چون نه برگشت سرمايه فيلم برايشان مهم است و نه چيز ديگري.
فقط شرايطي فراهم مي‌كنند كه سوژه‌هايي ساخته شود و جالب آنكه اين فيلم‌ها را هيچ كسي نمي‌بيند، به شهادت آمار فروش اين را مي‌گويم.
نكته ديگر اينكه سينماي كمدي وضعيت غم‌انگيز دارد اين آقايان جبهه پايداري و جوانان تندرو ديروز كه الان سر كار هستند مدام نق زدند كه اين سينما منحط است و خانواده‌ها نمي‌توانند اين فيلم‌ها را ببينند. الان اين فيلم‌هاي روي پرده را ببينيد شوخي بند تنباني و پايين تنه‌اي ديالوگ‌هاي تتلو و... فكر مي‌كنم همين ماجرا تتلو كه با رييس جمهور انتصابي ما عكس دارد خودش حرف دارد. با او عكس مي‌گيريد كه بگوييد با هنرمندان پيوند داريد و بعد سر گوني برادران در مي‌آورد! اينها خودشان را قبول ندراند و توقع دارند ما قبول‌شان كنيم!
حرف آخر؟
حرف بسيار است. مي‌شود گرفتار زمانه شد و از زمان غافل. زمان و كشاكش‌هايش كار خودش را مي‌كند. آب يك جا نمي‌ماند وگرنه گنداب مي‌شود. هستي شناور است و زمين و زمان دايم در حال دگرگون شدن. قولي است مشهور از برتولت برشت كه مي‌گويد «اينگونه كه هست اينگونه نمي‌ماند.» 
  در حال حاضر سه، چهار تا آدم دستچين شدند و كار مي‌كنند، باقي هم بايد بروند بميرند اهميتي ندارد، شكلي كه وجود دارد در شرايط فعلي مديراني كه هستند مثل بقيه سطوح سينما براي‌شان مهم باشد كه نيست. فقط با فروش چند فيلم آمار مي‌دهند و ديگر با خيل بيكاران كاري ندارند. اينها ماموريت دارند كه نشان دهند همه‌چيز خوب است و ما چقدر خوشبختيم و ملالي نيست 
  وقتي مسير كار و هدف اين باشد طبيعتا همه‌چيز توجيه مي‌شود. نه بخش خصوصي وجود دارد، نه شرايط توليد سهل و آسان. همه‌چيز را كنترل كردند و هر حركتي هم بكنيد به هزار و يك اما و اگر متهم مي‌شويد. كساني هم كه مثل آنها فكر نمي‌كنند ممنوع‌الكارند. براي مسوولان اصلا مهم نيست شرايط معيشتي هنرمندان، همانطور كه مي‌بينيد وضعيت مردم را كه چقدر سخت بر آنها مي‌گذرد، اعلام مي‌كنند، مي‌خواهند سلبريتي درست كنند بازيگر بياورند. 
  بيشتر دوست داريم درباره عشق به فردوسي حرف بزنيم يا سلفي بگيريم با تنديسش! بيشتر در دو سوي اين جهان ثنوي (حيدري نعمتي)، گرد چند نام مي‌گرديم و در هر دو سو تيراندازي است و سنگ‌اندازي و فرهنگ به سختي سر بر مي‌آورد
  مي‌شود گرفتار زمانه شد و از زمان غافل. زمان و كشاكش‌هايش كار خودش را مي‌كند. آب يك جا نمي‌ماند وگرنه گنداب مي‌شود. هستي شناور است و زمين و زمان دايم در حال دگرگون شدن. قولي  است مشهور از برتولت برشت كه مي‌گويد «اينگونه كه هست اينگونه نمي‌ماند»)