نشانه‌شناسي خالص‌سازي در سينما

آيه‌هايي از«جريان خالص‌سازي» را بسيار پيش‌تر‌ از اكنون كه در گفتمان سياسي كشور نقل محافل شده در سينما مي‌توان جست. در سال‌هاي آغازين دهه شصت، دوره تثبيت تفكرات تكوين يافته از فضاي انقلابي كه تبيين آن تا امروز در سينما ادامه دارد.
خالص‌سازي واژه‌اي مركب است كه در فرهنگ لغات برابر بخش اولش آورده‌اند: «پاك، سره، ناب، بي‌غش، ناآلوده» و بسيار واژگان ديگر از همين طيف. بنابر معناهاي مذكور، انسان خالص از بهترينِ آدميان است و مشكل بتوان كسي را جست كه به عنواني خارج از اين مفهوم و در برابر خالص بودن براي صفات وجودي‌اش رضايت دهد. جزو دوم كلمه هم، مركب از «ساز» (نعت‌فاعلي مرخم) و «ي» (حاصل مصدر) است. 
آنچه خالص‌سازان از خود و متاع خلوص بالاي‌شان در ذهن‌شان تجسم كرده‌اند قابل تصور است. اما تا به امروز اعلام نكرده‌اند افرادي كه در آزمون خالص‌سازي مردود شده‌اند و خالص نيستند چه هستند و با عنايت به شرح فوق از اين واژه مركب، جريان يا بهتر است بگوييم جريان‌هاي مقابل خالص‌سازي در تمام زمينه‌هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي را چگونه بايد متصور شد؟ جريان‌هايي داراي آلودگي؟ داراي ناخالصي و ناپاكي و مغشوش؟ 
در سينمايي كه بزرگاني چون بيضايي و تقوايي فرصت كار پيدا نمي‌كنند و كيارستمي از يك دوره‌اي به بعد هر آنچه ساخت در خارج ايران بود، خالص‌سازي در جريان است. حمايت از توليد آثار به اصطلاح ارزش‌مدارانه توسط سازمان هنري رسانه‌اي اوج (بازوي ايجابي) و ممنوع‌الكاري و عدم صدور پروانه ساخت و نمايش و تاسيس نهادي به نام ساترا (بازوي سلبي) شكل جديد كمك به خالص‌سازي است. خالصان فيلم مي‌سازند حتي با كمترين ميزان مخاطب، اما بالاترين رانت تبليغاتي را براي معرفي فيلم‌هاي‌شان روي بيلبوردهاي شهري و تيزرهاي تلويزيوني در اختيار دارند.
در تلويزيون هم خالص‌سازي اصلي‌ترين دليل ريزش مخاطب و كوچ اجباري آنان به شبكه‌هاي فارسي زبان ماهواره‌اي است. به دليل همين سبك مديريتي، تلويزيون سال‌هاست كاركرد خود به عنوان مهم‌ترين رسانه ايراني را از دست داده و گاهي براي اعتبارسنجي صحت يك خبر پخش‌شده از تلويزيون بايد به كانال‌هاي تلگرامي رجوع كرد. مصداق خالص‌سازي علني و بدون تعارف و عدم تحمل آراي متفاوت در تلويزيون يعني پايان دادن به برنامه نود و اعتراض به حضور احتمالي عنصر بي‌آزاري مثل رضا گلزار. اين ننگ بزرگي است كه خالص‌سازان تلويزيون با بودجه دولتي هر روز مخاطبان بيشتري را از دست مي‌دهند. 


 خالص‌سازي در عمل يعني حاكم كردن يك تفكر، يك جريان، يك ايده از طريق حذف رقبا با شيوه‌هاي (در روي كاغذ) مشروع و قانوني. كمترين آسيب اين جريان گسترش نااميدي و بي‌انگيزه‌اي در افراد و نگرش‌هاي حذف‌شده و كنار گذاشته‌شده و حاميان‌شان است.
متاسفانه بايد پذيرفت كه ‌خالص‌‌سازي يقينا اثر گذار و تعيين‌كننده خواهد بود، چه در سياست چه در فرهنگ چه در ورزش و بسياري ديگر از مسائل تاثيرگذار فردمحور اجتماعي. دور نيست آن زماني از فيلتر گذشتگان و آموزش‌ديدگان جريان خالص‌سازي، با راديكاليسمي قوي‌‌تر از اسلاف خود عبور كرده و آنها را در اجتماع خالص‌تر نپذيرند. همانند برادران لاريجاني در عرصه سياسي و محسن مخملباف در بخش فرهنگي و عبدالكريم سروش در طبقه انديشه‌‌ورز در افق سياسي اين پالايش مي‌تواند شهروندان را دچار بي‌انگيز‌گي مشاركت در فعاليت مدني مانند انتخابات كند. اما شهروندان متوجه مي‌شوند كه به نخبگان و دست‌كم تكنوكرات‌هاي ميانه‌رو اجازه كانديدا شدن نداده‌اند و به محضي كه مجددا فيلترها برداشته شد مردم به سمت صندوق‌ها خواهند رفت. ولي در قلمروي يكي از ابزارهاي مهم فرهنگي چون سينما، به چهار دليل مهم اثرات منفي و مخرب اين جريان مي‌تواند سال‌ها ماندگاري داشته باشد. 
۱. روي سليقه مخاطب اثر گذاشته و سال‌ها بايد هزينه كرد تا سليقه ايشان را به جايگاهي مناسب ارتقا داد. 
۲. مخاطب سينماي ايران، آنچه روي پرده مي‌بيند خروجي بضاعت سطح دانش و هنر سينماگران در نظر مي‌گيرد و هنر بالقوه و هنرمند خانه‌نشين شده سينماي ايران براي ايشان محلي از اعراب ندارد.
 ۳. سبب ريزش بيش از پيش مخاطبان سينما مي‌شود كه اين يعني نابودي بخش نحيف خصوصي و متعاقبا بيكاري كارگران پر تعداد سينما. 
۴. فيلمساز پالايش شده و گماشته با فيلم‌هاي‌شان اغلب به دنبال صدور بيانه‌هاي سياسي هستند تا توليد يك اثر هنرمندانه و باعث سربلندي سينماي مملكت در فستيوال‌هاي جهاني و در عين حال سرگرم‌كننده، آثار اين سينماگران معمولا تهي از محتواي قابل پذيرش است و به لحاظ فني و ساختاري نيز قابل اعتنا و بحث نيستند. 
خروجي جريان خالص‌سازي براي سينماي ايران چيزي جز آسيب و خالي شدن سالن‌هاي سينما از تماشاگران نيست.