ردصلاحيت و مشاركت

اخيرا ديدم كه يكي از مسوولان كشور در جلسه‌اي با استناد به نظرسنجي ايسپا، اظهار داشته كه فقط 1/7  درصد مردم به علت ردصلاحيت‌ها از شركت در انتخابات پرهيز دارند و راي نخواهند داد. در واقع ايشان خواسته‌اند كه نتيجه بگيرند ردصلاحيت‌ها اهميت چنداني در ميزان مشاركت ندارد. در اين باره مي‌توان به چند نكته مهم اشاره كرد. اول از همه چرا گزارش نظرسنجي مزبور به‌طور كامل منتشر نشده است؟! از جمله پاسخ مردم به همين پرسش تا بدانيم آن 98/3 درصد بقيه چرا از مشاركت در انتخابات امتناع كرده‌اند؟ اين معناي خوبي ندارد كه پاسخ به يك جزو كوچك از يك پرسش نظرسنجي از سوي يك مقام حكومتي در يك جلسه مطرح شود... 
 ولي كل آن پرسش و پاسخ‌هاي داده شده و مجموعه نتايج آن نظرسنجي و نظرسنجي‌هاي ديگر محرمانه تلقي شود و در اختيار افكار عمومي كه از خودشان سوال شده، قرار نگيرد. آيا همين رفتار نشانه كافي از وجود مشكلات مهم‌تري در جريان مشاركت انتخاباتي و مسائل مرتبط با آن نيست؟ مشكلاتي كه هيچ علاقه‌اي به طرح آنها ندارند.
نكته دوم در ردصلاحيت‌ها اين است كه نمي‌توان آن را فقط با عدد و رقم بيان كرد. اگر در حوزه‌اي ۵۰ نفر نامزد شوند، ولي برداشت جامعه چنين باشد كه اينها قادر به نمايندگي افكار و مطالبات مردم نيستند، در اين صورت، حتي اگر يك نفر هم ردصلاحيت نشود، رغبتي براي حضور انتخاباتي ايجاد نخواهد كرد. اصولا ۵۰ نفر نامزد براي يك حوزه با يك نماينده، خودش نشانه‌اي از وضعيت نادرست انتخابات است. پس شركت و عدم شركت را بايد در چارچوب‌هاي مهم‌تري ديد كه ردصلاحيت‌ها يكي از عوامل آن است.
نكته سوم، موضوع اصلي مورد نظر اين يادداشت است، اميدوارم كه به آن دقت شود. مساله مردم راي دادن به آقا يا خانم الف يا ب نيست. مساله مردم حل مسائل آنان است. حتي اگر حكومت بتواند بدون انتخابات هم مشكلات جامعه را حل كند، مردم رضايت خواهند داشت. البته كه چنين كاري حداقل در ميان‌مدت شدني نيست. پس مساله مردم عادي حل مشكلات آنان و بهبود وضع‌شان است. بنابراين هنگامي كه مي‌بينند انتخابات نه تنها تحولي رو به جلو ايجاد نمي‌كند، بلكه در مسير معكوس هم حركت مي‌كند، در نتيجه مأيوس از شركت در آن مي‌شوند. اگر ايشان، پاسخ‌هاي ديگري را هم كه به اين پرسش داده شده بود، هم منتشر مي‌كرد، معلوم مي‌شد كه اغلب پاسخ‌ها معطوف به ناكارآمدي نهاد برآمده از انتخابات است. مردم حوصله و حتي شرايط و صلاحيت يا وظيفه تحليل‌هاي ريشه‌اي را ندارند. براي مثال اگر يك فوتباليست به دلايلي نتواند گل بزند، ديگر كسي او را به بازي نخواهد گرفت. شايد افت او علل موقتي و خاصي دارد كه مردم نمي‌دانند. در حالي كه نخبگان سياسي مي‌كوشند كه علت اين ناتواني گلزني او را تشخيص دهند و آن را برطرف كنند. انتخابات هم همين طور است. مردم به اين علت كه مجلس برآمده از انتخابات گذشته، نتيجه‌بخش نيست در آن شركت نمي‌كنند. در حالي كه نخبگان سياسي يك گام جلوتر و به فرآيند شكل‌گيري اين نهاد كه منجر به ناكارآمدي آن شده است، توجه مي‌كنند. اگر رقابت كامل و معنادار در انتخابات نباشد و عده‌اي افراد ضعيف و‌ ناتوان يا حتي داراي مشكل فقط به دليل ردصلاحيت افراد حزبي و توانمند و داراي برنامه وارد مجلس شوند، نتيجه همين خواهد شد كه مي‌بينيم. يك ويديو ديدم كه رييس يكي از مهم‌ترين كميسيون‌هاي مجلس كه مي‌گويند دو مدرك دكترا هم دارد، در هنگام گفت‌وگو كلمات رايج مجلس يعني طرح و لايحه را طحر و لاحيه تلفظ مي‌كند. روشن است كه اين وضعيت محصول حذف نامزدهايي است كه صلاحيت‌هاي علمي و اخلاقي و سياسي دارند. نخبگان به فرآيند و متغير اصلي ايجاد‌كننده اين وضع از جمله ردصلاحيت‌ها اشاره مي‌كنند و مردم به نتيجه آن‌كه ناكارآمدي مجلس و حل نشدن مشكلات‌شان است، مي‌پردازند. به نظر مي‌رسد كه تاكيد بر نتايج ملموس‌ چنين انتخاباتي، حتي براي مسوولان نيز پذيرفتني‌تر است. اكنون پرسش اين است كه آيا با ردصلاحيت‌ها مي‌توانيد مجلس كارآمد تشكيل دهيد؟ خب!  اگر مي‌توانستيد كه تا حالا كشور گل و بلبل شده بود. البته با كنار گذاشتن ردصلاحيت‌ها نيز مسائل كشور به اين راحتي حل نمي‌شود، ولي در هر حال اين شرطي لازم براي عبور از اين ماجراست.