از چهارراه غزه كرمان تا تهران و لبنان...

«در همين حال سرلشكر آهارون هاليوا، رييس بخش اطلاعات نظامي ارتش اسراييل، روز پنجشنبه ۱۴ دي گفت كه اطلاعات اسراييل «به دشمنان ما از غزه تا ايران آسيب مي‌زند.» (سايت، وي. او. اي امريكا) بي‌ترديد داعش نيز سهمي از آن اطلاعات توزيع شده صهيونيستي دارد. در مقابله با چنين تهديدي واقعي و تركيبي است كه اطلاعات و امنيت دفاعي كشور مفهوم واقعي خود را آشكار خواهد كرد.  امنيت يعني آنكه وقتي دشمن صهيونيستي آشكارا خطي از آتش تروريستي از غزه تا تهران ترسيم كرده، ما نيز متقابلا به دفاع از ميهن خود، كمربندي مستحكم از امنيت، از كرمان و تهران تا غزه و لبنان داشته باشيم. درست در همين نقطه است كه پيروان ناسيونال صهيونيسم «نه غزه نه لبنان» در شعبات فارسي رسانه‌هاي تحريم و جنگ‌افروزي داخلي، كاركرد نرم‌افزاري يا گفتماني همان خط تروريستي- صهيونيستي را برعهده مي‌گيرند كه مقام اطلاعاتي ارتش اسراييلي مذكور تعبير به «دشمنان ما از غزه تا ايران» كرد.  از اين لحاظ جنايات تروريستي فقط آن چيزي نيست كه در خود صحنه عملياتي رخ مي‌دهد. در واقع كار اصلي تروريست‌ها پس از عمليات شروع مي‌شود و آن كار عبارت است از روايتي كه تروريست‌ها در پيامد جنايات خود، در يك محيط ارتباطي مي‌سازند يا برساخت آن را تمهيد مي‌كنند. تروريسم در اين مرحله «پساترور»، قطع‌نظر از وجه فيزيكي خود، به شكل يك ماشين تبليغاتي و يك فرآيند ارتباطي-رسانه‌اي عمل مي‌كند. روايت‌هايي از قبيل «كار خودشان بوده»، «مي‌خواهند به اين وسيله تنور انتخابات را گرم كنند»، يا روايت آن استاد مدعو ايران اينترنشنال از ويرجينيا تك كه اطلاعيه داعش را تبديل به فرصتي براي تبرئه جنايات اسراييل در غزه كرد و گفت از همان ابتدا معلوم بود كه كار اسراييل نيست و «اسراييل بي‌گناهان را نمي‌كشد» (آن‌هم درست همان لحظاتي كه تازه‌ترين اخبار مربوط به نسل‌كشي اسراييل در غزه و صحنه‌هاي بيرون كشيدن پيكر كودكان جزغاله‌شده از ميان بتون پاره‌ها و   آرماتورهاي كج وكوله شده در زير آوار بمباران بر اكران تلويزيون الجزيره نقش بسته بود). .. و سرانجام روايتي كه سخنگوي اصلي ناسيونال صهيونيسم «نه غزه نه لبنان» در ظاهري ايران- شاهي، از طريق همسان‌سازي قربانيان ترور و عاملين ترور به استخدام كلان روايت جنايي اسراييل درآورد و هر دو را به شكل «دو روي يك سكه تروريسم بنيادگرايانه اسلامي» بازنمايي كرد. به اين ترتيب در اردوي ناسيونال صهيونيسم «نه غزه نه لبنان»، جنايت و روايت همپاي يكديگر پيشروي كردند تا در نهايت، بنيادگرايي آن تروريسمي دولتي كه خوانش صهيونيستي از تورات و خيالواره «ارض موعود از نيل تا فرات» و از قصه عماليق را به عنوان همبسته گفتاري بمباران و هيروشيمايي‌سازي غزه درهم تافته، به محاق رود يا به قلمروي تاريك توجه افكار عمومي منتقل شود. پادگفتمان ما در مقابل آن تجاوزگري صهيونيستي و آن ناسيونال صهيونيسم «نه غزه نه لبنان» كه ايرانيت را به چند «نه» برضد مولفه‌هاي تركي يا عربي امت فروكاسته چيست؟ بايد به افكار عمومي نشان داد كه از كرمان تا غزه و لبنان تا آن‌سو و اين‌سوي دجله و فرات، قاتلان فرزندان ما امت محمدي يكي هستند. اما اين كار را از طريق امنيتي‌سازي عرصه‌هاي فرهنگي و انتخاباتي و سياسي يا تقليل‌گرايي حجاب به حجاب‌باني، انتخابات به انتخابات‌باني و دانشگاه‌باني و در اين اواخر، يلداباني مهندسي شده فرهنگي نمي‌توان انجام داد. برعكس، امنيت را بايد به كمك مفهوم تركيبي آن يعني امنيت انساني شهروندان تعريف و بازتعريف كرد. قبل از هرچيز بايد از زيست- كرامت شهروندان آغاز كرد و با تكيه بر نيروي بسيج‌گر گفتمان زندگي نشان داد همان دشمن صهيونيستي- تروريستي كه در هر چند دقيقه يك بار كودكي را در زير بمباران‌ها و موشك‌باران‌ها در غزه به قتل مي‌رساند، در شكلي ديگر از مرگباري، از خلال لابي اسراييلي تحريم در امريكا، كاهش سطح زندگي ايرانيان را در دستور كار خود داده و مرگي خاموش را زير پوست حيات زيست‌شناختي و زيست -كرامتي ايرانيان جاري كرده است. دخترك ايراني كه به علت تحريم دارويي يا سلب دسترسي تحريم - بنياد به دارو در معرض مرگي هموفيلي قرار مي‌گيرد با كودك مجروح فلسطيني كه در بيمارستان‌هاي غزه به علت فقدان داروي هوش‌بري زير عمل جراحي براي قطع كردن پايش، در مقابل ديدگان پدر خود كه از قضا پزشك او نيز هست جان مي‌بازد در يك چرخه مرگبار واحد قرار دارند و به دو شكل مختلف، درهم‌تنيدگي قتل غير مستقيم (تحريم‌هاي تحريك‌شده توسط لابي اسراييل در امريكا) و قتل مستقيم را به نمايش مي‌گذارند. نرمال‌سازي تحريم‌ها در قالبي به ظاهر زيبا و شعاري به نام «سفره مردم را به تحريم‌ها گره نمي‌زنيم»، در واقع نرمال‌سازي آن دستي بيگانه است كه براي كوچك‌سازي سفره مردم دراز شده است. زيست در وضعيت تحريمي كه به موجب قواعد ظالمانه آن بخشي از پول‌هاي مصادره‌شده كشور پس از كسر مبلغي قابل توجه، به همراه شروطي در نحوه مصرف پول به كشور بازگردانده مي‌شود، نمي‌تواند يك زيست- كرامت ملي باشد.  اين وضعيت كاپيتولاسيوني مثل اين مي‌ماند كه بخشي از خزانه ملي در خزانه‌داري امريكا ادغام شده باشد يا بخشي از چاه‌هاي نفت و حيات تجاري ايران در جامعه جهاني بانكي و مالي، از خلال جرم‌انگاري بانكي و مالي تحت مديريت بيگانگان درآيد. مقاومت در مقابل آن اسراييل كه در غزه جنايت مي‌كند و در امريكا از طريق لابي‌هاي خود ماشين تحريم و تروريسم اقتصادي را به سوي تسخير قلمرو زيستي و تجاري كشورمان فرماندهي مي‌كند، بايد يك مقاومت تركيبي باشد. يعني بايد تركيب پايداري ميان زيست- كرامت ملت در سطح ملي و زيست- كرامت امت در سطح منطقه‌اي از طريق سمت‌گيري به سوي مناسبات همسايگاني و همگرايي‌هاي منطقه‌اي در قفقاز و آنسو و اينسوي خليج فارس و دجله و فرات و آناتولي به وجود آورد. به عبارت ديگر بايد در همان سطحي كه دشمن صهيونيستي- تروريستي عمل مي‌كند به او پاسخ داد، يعني در گستره وسيع اين جغرافياي مظلوم كه از همان ابتدا توسط فاتحان جنگ جهاني اول براساس مقاصدي آشكارا استعماري «خاورميانه» ناميده شده است. آن نامگذاري يك كنش استعماري بود در امتداد عمليات نظامي و براي به محاق سپردن تعلق وحدت‌بخش اسلامي.  از اين منظر بايد گفت ظريف و حماس، يكي از طريق خط‌شكني لابي اسراييلي در حيات خلوت امريكا در نيويورك واشنگتن و ديگري از خلال ديوارشكني و به زير بولدوزر بردن ديوار حائل آپارتايدي اسراييل در هفتم اكتبر، دو وجه متفاوت از يك مقاومت واحد را به نمايش نهادند. آنچه آن دو خط شكني (شكستن ديوار لابي اسراييل در امريكا، شكستن ديوار حائل اسراييل كه غزه در پس محاصره تحريمي تمام عيار خود غزه را به بزرگ‌ترين زندان روباز جهان تبديل مي‌ساخت) را به يكديگر متصل مي‌سازد آن است كه در هردو مورد و البته به دو شيوه كاملا متفاوت و در دو عرصه متمايز، امر غيرممكن يا غيرممكن نما را بدل به امر ممكن كردند. وجه مشترك آن دو رخداد همان رخدادگي آن بود در سطح عملي و فلسفي: در وجه فلسفي «رخداد آن چيزي است كه امكاني را كه نامرئي يا حتي ناانديشيدني بود آشكار مي‌كند» حكمراني تروريستي اسراييل فقط منحصر به اشغال‌گري در شكل سرزميني آن نيست، بلكه اسراييل سعي مي‌كند از طريق صهيونيسم رسانه‌اي خود و به شيوه‌هاي ديگر عمليات ارهابي ديگر روي ذهنيت‌ها پياده كند و اذهان را چنان به اشغال خود درآورد كه به انحصار صهيونيستي امر ممكن و امر غيرممكن تن دهند و آن را طبيعي فرض كنند. آن سازمان تروريستي به نام اسراييل كه از طريق معماري ديوارهاي حائل آپارتايدي، سرزمين فلسطين را پاره پاره كرده و گاه حتي ميان آن محله و اين محله يك شهر فلسطيني ديواركشي كرده، در جنبه گفتاري همين عمليات تروريستي مي‌خواهد بگويد چه چيزي ممكن است و چه چيزي غيرممكن است. در مقابل، مقاومت كارآمد، از طريق خلق يك رخداد متفاوت كنترل تروريسم دولتي اسراييل بر حوزه ممكن‌ها و ناممكن‌ها را درهم مي‌شكند. به بيان الن بديو فيلسوف فرانسوي، «با يك رخداد سياسي، امكاني پيدا مي‌شود كه از كنترل قدرت مسلط بر امكان‌ها خارج مي‌شود. ناگهان مردم، گاهي وقت‌ها توده مردم، شروع مي‌كنند فكر كنند كه امكان‌هاي ديگري هم هست. دور هم جمع مي‌شوند تا درباره‌اش حرف بزنند...» رخداد در سويه فلسفي خود، به خودي خود به معناي خلق يك واقعيت جديد نيست بلكه خلق يك امكان جديد است، امكاني كه پيش‌تر غير ممكن و حتي ناانديشيدني مي‌نمود.  از اين منظر مي‌توان گفت هر آن اتفاقي كه پس از برجام يا پس از هفتم اكتبر بخواهد روي دهد، نمي‌تواند ردي را كه خلق يك امكان جديد بر شيار ذهن و ضمير مردم برجاي نهاده نمي‌تواند پاكسازي كند. پس از برجام، هر بلايي هم كه بر سر برجام آيد، همگان دريافتند كه به جاي دور زدن تحريم با همه مشقت‌هايي كه بر زيست -كرامت شهروندان تحميل مي‌كند، مي‌توان از يك امكان ديگر بحث كرد: امكان دور زدن لابي اسراييل در همان حياط خلوت اسراييلي و صهيونيستي كه ظريف و كري و  اوباما آن را پشت سر نهادند و در يك سطح ديگر، در گستره امت، پس از هفتم اكتبر، بايد گفت يك خاورميانه ديگر كه ديگر نام آن خاورميانه نباشد و جغرافياي آن خانه و كاشانه امت مسلمان باشد در از سرگيري همان همزيستي مسلمان مسيحي يهودي كه قرن‌ها در زير چتر امت تجربه شد، ممكن است.  روز جمعه، به ياد آن عزيزان و جگرپاره‌هاي كرماني كه پيكرشان از چهارراه غزه كرمان تا مزار و مصلا تشييع شد.